به خاطر تو شدم گردبادِ دور تو گشتن
مرا تو خواستى امّا به هر طرف بدوانى!
#ایمان_کرخی
@sherziba110
🌹🌹🌹
«خسرو!» مَنال بهرِ دلِ گمشده به درد
کالاش کن حلال، که دزد تو آشناست
#امیرخسرو_دهلوی
@sherziba110
🌹🌹🌹
به نسيمی همه راه بههم میريزد
کی دل سنگ تو را آه بههم میريزد
سنگ در برکه میاندازم و میپندارم
با همين سنگ زدن، ماه بههم میريزد
عشق بر شانه هم چيدن چندين سنگ است
گاه میماند و ناگاه بههم میريزد
آنچه را عقل به يک عمر بهدست آورده است
دل به يک لحظه کوتاه بههم میريزد
آه يک روز همين آه تو را میگيرد
گاه يک کوه به يک کاه بههم میريزد
#فاضل_نظری
@sherziba110
🌹🌹🌹
••
من که مجروح خمارم، مرهم راحت چه سود..؟
🌿جای مرهم بر جراحت، برگ تاکم بهتر است
#عرفی_شیرازی
@sherziba110
🌹🌹🌹
بانگ زدم صبح دمان
کیست در این خانهٔ دل
گفت منم کز رُخ من
شد مه و خورشید خجل
#حضرت_مولانا🍂
@sherziba110
🌹🌹🌹
گاهی عشق
در غیابِ معشوق
خودش را بیشتر از حضورش
نشان میدهد.
#نزار_قبانی
@sherziba110
🌹🌹🌹
(۱)
شبیه تو،،،
برایم کی پیدا میشود؟!
...
وسع من کوتاه وُ،
ارتفاعت افزون!
________________
(۲)
میدان مین باشی؛
یا در کلاس درس!
سر کار،
یا به تفریح...
هیچ توفیری ندارد؛
وقتی جای دیگر
پیش کسی دلت گیر است.
________________
(۳)
آواز غوکی در مرداب برپاست،
کاش،،،
زمزمههای عاشقانه،
تَه نشینِ گوشِ جفتش باشد؛
--نه نغمهی تنهایی!
#لیلا_طیبی (رها)
@sherziba110
🌹🌹🌹
افتاده طوق بندگی چون قمری اندر گردنم
تا دیدهام در باغ ناز این سرو خوش اندام را
#آتش_اصفهانی🍂
@sherziba110
🌹🌹🌹
تحمل کن که باید دل بریدن را بلد باشی
ببینی ، بو کنی ، اما نچیدن را بلد باشی
سر از سجاده بردار ای دل ساده! چه میگویی
رقم زد تا فقط در خون تپیدن را بلد باشی
کسی از پشت سر راحت تو را خنجر نخواهد زد
اگر بر روی خود خنجر کشیدن را بلد باشی
اگر آئینگی کردن مرام توست ، مجبوری
که از ناباوران ناحق شنیدن را بلد باشی
رهایی در خیابان سنگ خواهد خورد ، قانع باش
به اینکه در قفس راز پریدن را بلد باشی
گرفتم پرده از روی معما هم کنار افتاد
چه باک از خوب و بد وقتی ندیدن را بلد باش
#ناشناس 🍂
@sherziba110
🌹🌹🌹
✅ غزل " ۳۱۲ "
ز بدسگالیِ شب خسته اند یارانم
به صبح شیفتگانند هم-تبارانم
کدام لاله به خون جامه شست؟!کز داغش
هزارجامه دریدند سوگوارانم
بنفشه زار شد ازسوگ ِبلبلان این باغ
من این میانه یکی نیز از هزارانم
حکایت ِمن و خشم ِشب اتّفاقی نیست
که درنهایت ِشب از چراغ-دارانم
برادران ِزلالم به رود پیوستند
منم که قطره یِ جامانده ای ز بارانم
ازآن ز خانه به دوشان ِسیل ِحادثه ام
که آمدست خزان درگمان بهارانم
میان زاغ و مترسک چه رفته پنهانی؟!...
که رفته است به تاراج کشتزارانم
منم که شوق ِبهشتم به دوزخ افکندست
ببین به دیده یِ عبرت به روزگارانم !
اشارتیست نهانی درآن ستاره یِ دور
که صبح می دمد ازپشت ِکوهسارانم
مگو که خاک سِتَروَن شدست و آب عقیم !
رسیده مژده یِ رویش ز چشمه سارانم
چگونه شرح دهم از درخت ِخود ؟!... که خزان
تبر کشیده به تشریح ِهم-تبارانم
مرا نشانه ای ازمنزلی بگو! ای عشق!...
که من پیاده یِ وامانده ازسوارانم
ز وهم سُست ترست آرزویِ بی امّید
به کام ِدل برسان چون امیدوارانم
تمام ِتشنه لبان را شراب مهمان کن!
ولی به هوش که من اوّل ازخمارانم
🔴مسعودکلانتری
@sherziba110
🌹🌹🌹
✨
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
#سعدی
@sherziba110
🌹🌹🌹
زُلف تو باز این دل دیوانه را
حلقه درافکند
و به زنجیر کرد ...
#عطار☘
@sherziba110
🌹🌹🌹