eitaa logo
شیفتگان تربیت
12.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
Hashemi-Nezhad--Shab1-Fatemiyeh92.mp3
26.39M
🔖منبر کامل 🔖 💠معرفت فاطمی💠 ♦️جلسه اول♦️
Hashemi-Nezhad--Shab2-Fatemiyeh92.mp3
29.09M
🔖منبر کامل 🔖 💠معرفت فاطمی💠 ♦️جلسه دوم♦️
🔴 ارتباط فاطمیه و مهدویت (۸) 🔵 ناله و نفرین فاطمه 🔹 ناله و نفرین فاطمه ی زهرا سلام الله علیها،در کجا و به چه کسانی بود؟ آیا به اهل روم و بلاد کفر؟ آیا به کافران و بی نمازهای شیطان پرست؟ 🔹 یا در مسجد و به قاریان قرآن ؟ مجاهدان جنگ های در رکاب پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و پیشانی پینه بسته های در اثر کثرت نماز و سجده ؟؟ 🔹 تمام ناله، سخن و درس فاطمیه و زندگی بزرگ بانوی اسلام برای شیعیان دوران غیبت این است که در این زمان حقیقتِ قرآن امام زمان ارواحنافداست حقیقت اسلام، امام زمان است حقیقت نماز، امام زمان است بسم الله الرحمن الرحیم، امام‌ زمان است صلوات، امام زمان است و ... 🔹 خلاصه اصل همه ی خوبی ها، امروز امام زمان است و از اینها بالاتر در این زمان، حقیقتِ امیرالمومنین، امام زمان است امام حسین، امام زمان است امام رضا، امام زمان است.. 🔹با بدی ها که بماند....ما با خوبی ها از اصلِ خوبی ها در این زمان، غافل شدیم، نماز میخوانیم اما از حقیقت نماز غافلیم. قرآن میخوانیم اما از حقیقت قرآن غافلیم... 🔺 فاطمیه فصل لبیک به ندای هل من ناصر ینصرنی حجت خدا وقیام برای رهایی از دوران غیبت است.
🌹 فقط توهین به نباید بدون پاسخ بماند ⭕️ اگر تمام فعالان مجازی انقلاب در نرم افزار گوگل پلی به برنامه اینستاگرام پایین ترین امتیاز یعنی 1ستاره را بدهند این عمل باعث کاهش شدید امتیاز اینستاگرام در گوگل پلی شده و در پی آن ارزش سهام کمپانی فیسبوک (مالک اینستاگرام در بورس ریزش پیدا خواهد کرد و متعاقبا ضرر زیادی برای سهام داران خواهد داشت) 🔹 این ترفند برای اولین بار توسط کاربران فلسطینی در اعتراض به بایکوت یکی از فعالان اجتماعی فلسطینی انجام دادند و بلافاصله فیسبوک دست از خباثت برداشت و عذرخواهی کرد. 📱لینک اینستاگرام در گوگل پلی 🔻 https://play.google.com/store/apps/details?id=com.instagram.android 👈به دیگران هم فوروارد فرمائید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا ۖ وَقَالَ يَا أَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا ۖ وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي ۚ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند. و همگى براى او (در پیشگاه خداوند) به سجده افتادند. و گفت: «پدر! این تعبیر همان خوابى است که پیش از این دیدم. پروردگارم آن را تحقق بخشید و او به من نیکى کرد آنگاه که مرا از زندان بیرون آورد و شما را نیز از آن بیابان (به این جا) آورد بعد از آن که شیطان، میان من و برادرانم فتنه کرد. پروردگارم نسبت به آنچه مى خواهد (و شایسته مى بیند،) صاحب لطف است. چرا که او دانا و حکیم است. (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۱۰۰) 🌹🌹🌹 ❇ تفســــــیر و (هنگامى که وارد بارگاه یوسف شدند او) پدر و مادر خود را بر تخت نشاند (وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ). عظمت این نعمت الهى و عمق این موهبت و لطف پروردگار، چنان برادران و پدر و مادر یوسف را تحت تأثیر قرار داد که همگى به خاطر او به سجده افتادند (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا). در این هنگام یوسف(علیه السلام) رو به سوى پدر کرد و گفت: اى پدر، این تعبیر خوابى است که قبلاً دیدم موقعى که کودک خردسالى بودم (وَ قَالَ یَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُءْیَاىَ مِنْ قَبْلُ). در خواب دیدم خورشید و ماه و یازده ستاره در برابر من سجده کردند. ببین همان گونه که تو پیش بینى مى کردى، پروردگارم آن را حق قرار داد (قَدْ جَعَلَهَا رَبِّى حَقًّا). و او به من نیکى کرد هنگامى که مرا از زندان بیرون آورد (وَ قَدْ أَحْسَنَ بِى إِذْ أَخْرَجَنِى مِنَ السِّجْنِ). جالب اینکه درباره مشکلات زندگى خود، فقط سخن از زندان مصر سخن به میان آورد امّا به خاطر برادران، سخنى از چاه کنعان نگفت. سپس افزود: خداوند چقدر به من لطف کرد و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان در میان من و برادرانم فساد کرد (وَ جَاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِى وَ بَیْنَ إِخْوَتِى). 🌼🌼🌼 باز در اینجا نمونه دیگرى از سعه صدر و بزرگوارى خود را نشان داد و بى آنکه بگوید مقصّر چه کسى بوده به صورت سربسته گفت شیطان در این کار دخالت کرد و عامل فساد شد، زیرا او نمى خواست از خطاهاى گذشته برادران شکایت کند. تعبیر از سرزمین کنعان به بدو (بیابان) نیز جالب است و روشنگر تفاوت تمدّن مصر نسبت به کنعان است. سرانجام گفت: همه این مواهب از ناحیه خداست، زیرا پروردگارم نسبت به آنچه مى خواهد (و شایسته مى داند،) صاحب لطف است و کارهاى بندگانش را تدبیر و مشکلاتشان را آسان مى کند (إِنَّ رَبِّى لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ). او مى داند چه کسانى نیازمندند و چه کسانى شایسته اند، چراکه او دانا و حکیم است (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ). (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۰۰ سوره مبارکه یوسف)
طائب- اسلا م و یهود - MobarezClip.com.mp3
4.21M
▪️ جلسه دوم: تلاش های پیامبر برای جلوگیری از انحراف اسلام و اهمیت . 👤 استاد طائب ✔️ حتما بشنوید
شیفتگان تربیت
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 💜🌸 قسمت #شصت_و_سه_و_شصت_و_چهار عاطفه- دیگه بدتر، خواسته با یه تیر دو نشون 
💜🌸 🌸💜 قسمت در حال چیدن کتابام 📚تو قفسه بودم، مهسا اومد کنارم نشست و با ذوق گفت: _معصومه! تا چند وقته دیگه با آتنا دوستم میخواهیم بریم ثبت نام، میخواهیم کارگردانی بخونیم😍😇 نگاه گذرایی بهش انداختم و بی هیچ حرفی همچنان مشغول کارم بودم  که باز گفت: _وای حتی به اینم فکر کردم .. اولین فیلمی که در آینده میسازم چی باشه😌😍 خنده ای کرد و گفت:😄 _میخوام فیلم زندگی تو رو بسازم و اسمشو بزارم “یه بدبخت “ بعدم خندید، از حرف بی مزه اش اصلا خنده ام نگرفت،😕 با حرص فقط مشغول گذاشتن کتابام بودن، 🌷عباس🌷 قول داده بود امروز تماس میگیره اما تا الان زنگ نزده بود و این اذیتم میکرد، تو همین فکر بودم که مهسا با صدای نسبتا بلندی گفت: 😵😟 _دارم با تو حرف میزنما، نمیشنوی معصومه کمی نگاهش کردم، واقعا حوصله ی مهسا رونداشتم، وقتی دید بی هیچ حرفی انقدر جدی نگاهش میکنم، بلند شد ایستاد و گفت: _تو چرا اینجوری شدی، دیگه معصومه قبل نیستی، همش ناراحتی، تو که نداشتی چرا فرستادیش؟؟؟😠 مکثی کرد و باز با حالت عصبی گفت: _چرا گذاشتی عباس بره، جلوشو میگرفتی، گذاشتی بره که خودت به این حال و روز بیفتی؟؟؟؟😡 فقط با بهت بهش نگاه میکردم😟👀 که با همون حالت عصبی همراه بغضی تو صداش  ادامه داد:😠😢 _بی پدری واست کم نبود که خواستی عباس رو هم از دست بدی، ما دِین خودمون رو به این کشور ومردم ادا کرده بودیم بابامونو دادیم، حالا رسیده بود به عباس … اره …😠😭 صورتش پر اشک شده بود،😭 دوید رفت بیرون، داغ نداشتن بابا هیچ وقت از دل هیچ کدوممون نمیرفت،😣😞 مهسا چه بد بی پدر بودنو به رخم کشید .. سرمو گذاشتم رو زانوهام، این اشکها کی دست از سرم برمیداشتن،😭 چقدر سخت بود بدون تو بابا ….😭 . . گوشی📞 رو برداشتم، صداش مرهمی شد روی قلب شکسته ام عباس - سلام😊 - سلام عباس😒 - خوبی؟!😊 سعی کردم تمام تلاشمو بکنم متوجه بغضم نشه که تا چند دقیقه پیش بخاطر حرفای مهسا گریه می کردم: _خوبم!😢 کمی ساکت بودیم کهدپرسیدم: _تو چطوری ؟! - الحمدلله خوبم، راستی مامانت اینا چطورن؟ مهسا خانم؟، محمد چطوره؟؟☺️ آهی کشیدم و گفتم: _خوبن، همه خوبن😔 - خداروشکر😊 باز سکوت، نمیدونستم چی بگم، همیشه همینطور بود قبل زنگ زدنش به همه چی فکر میکردم که چی بهش بگم اما وقتی زنگ میزد هیچی به ذهنم نمیرسید، وقتی زنگ میزد فقط دلم می خواست صداشو بشنوم صدام زد: _معصومه +بله - به مامانم حتما سر بزن، ببین که حالش خوب باشه😊 - چشم🙈 ... 💚💛💚💛💚💛💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 💚💛💚💛💚💛💚💛💚