eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب سوم و غم بی بی 😭😭 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5913253523650250621.mp3
5.74M
🔵 ⚫️ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی: تنها چیزی که این کشور را حفظ کرد همین یا حسین یا حسین کربلا کربلا بود •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
مداحی آنلاین - درده دوا رقیه - اسفندیاری.mp3
8.07M
درده دوا رقیه اسفندیاری 👈به یک☝️نفر احسان کرده ارسال فرمائید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
مداحی_آنلاین_کیم_اولسا_درده_مبتلا_منصوری.mp3
4.5M
🔳 🌴روضه حضرت رقیه(س) 🌴کیم اولسا درده مبتلا 🎤زنده یاد 👌بسیار دلنشین •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
4_5812128505781029568.mp3
24.61M
◾️السلام علیک یا ابا عبدالله 🔖منبر کامل 🔖 ▪️شب سوم محرم 🔸 موضوع: وصایای امیرالمومنین سلام الله علیه به سیدالشهدا علیه السلام به یک👆نفر ارسال فرمائید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 🏴ویژه 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 🏴ویژه 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیفتگان تربیت
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۹۶ قرآن کریم ( آیات ۱۰۶ تا ۱۱۳ سوره مبارکه نساء)  🍃🌹🍃 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۹۷ قرآن کریم ( آیات ۱۱۴ تا ۱۲۱ سوره مبارکه نساء)  🍃🌹🍃 🌺 پیامبر (ص) می‌فرمایند: «مَن اَرادَ عِلمَ الاَوَّلینَ وَالآخَرینَ، فَلیُثَوِّرِ القُرآنَ» هرکه علم اولین و آخرین را می‌خواهد، باید آن را در قرآن بجوید. (کنزل العمال ج۱ ص۵۴۸) 🎙 استاد: مرحوم منشاوی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ» (براى دفع این ناراحتى) پروردگارت را تسبیح گو و ستایش نما و از سجده کنندگان باش. (سوره مبارکه حجر/ آیه ۹۸) 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹 ❇ تفســــــیر * ولى ناراحت مباش! براى زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان به تسبیح پروردگارت بپرداز و در برابر ذات پاکش سجده کن (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السّاجِدِینَ)!. چرا که، این تسبیح خداوند، اولاً ـ اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان اللّه مى زداید و از آن گذشته، به تو نیرو و توان مى بخشد، نور و صفا مى دهد، روشنائى و جلا مى آفریند، پیوندت را با خدا محکم مى کند، اراده ات را نیرومند مى سازد و به تو قدرت تحمل بیشتر و جهاد پى گیرتر و قدم را سختر مى بخشد. لذا در روایات از ابن عباس مى خوانیم: هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) غمگین مى شد، به نماز برمى خاست و آثار این حزن و اندوه را در نماز از دل مى شست. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۹۸ سوره مبارکه حجر) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠بیانات امام خامنه ای 🎥 🔸جهت گیری و جهت دهی در عزاداری امام حسین (علیه السلام) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_هجدهم سهیل را قلبم می‌تواند دوست داشته باشد؟ دلم با او همراه می‌شود یا مجبور به هم‌
البته همه این‌ها را علی برنامه‌ریزی می‌کند. با سهیل مثل همیشه شوخی نمی‌کند. در کتابخانه را که می‌بندد حس بی‌پناهی پیدا می‌کنم. به کمد کتاب‌ها تکیه می‌دهم تا شاید سر پا بمانم. سهیل لبخندی می‌زند و می‌گوید: – دختر عمه! من همون سهیلِ سالی یکی‌دوبار هم‌بازی کوچه‌های طالقانم. عوض نشدم که این‌طور رنگت پریده. کودکی‌ام به سرعت از مقابل چشمانم می‌‌گذرد؛ هم‌بازی شیرینی بود و دوستش داشتم، اما فکر این‌جایش را نکرده بودم. می‌گویم: – من دوست دارم خاطرات کودکیم باقی بمونه. – مگه ازدواج خرابش می‌کنه؟ – نه، ازدواج برای من هنوز مسئله مهم نشده و شما هم صورت‌مسئله نشدید. لبخند بلندی می‌زند و می‌گوید: – همین امشب دو نفری طرح مسئله می‌کنیم. بعد هم من الآن مقابل صورتت نشستم. خودکار بردار و ورق، مسئله رو بنویس. نگاهم را بالا نمی‌آورم تا صورت سهیل را نبینم و نخواهم که بنویسم؛ اما بی‌اختیار چشمان میشی و موهای روشنش در ذهنم شکل گرفت. صورت سفید و خواستنی‌ای دارد. چشمانم گه‌گداری در مهمانی‌ها دیده و رو گرفته بود. – دختر عمه! اگه تا حالا قدم جلو نذاشتم، چون می‌خواستم وقتی می‌آم، همه چیز رو اندازه شأن تو فراهم کرده باشم. می‌خواستم هیچ سختی و غصه‌ای کنارم نکشی. متوجهی که؟ یعنی من یک گزینه اساسی برای سهیل بوده‌ام و خودم هیچ گزینه‌ای را به ذهن و دلم راه نداده‌ام؟ شأن من چقدر است که سهیل توانسته برایم فراهم کند؟ پس پدربزرگ چه می‌گفت که شأن انسان بهشت است، ارزان‌تر حساب نکنید. سهیل مرا ارزان دیده یا من همین قدر می‌ارزم؟ از صدای نفس کشیدنش سرم را بالا می‌آورم. – لیلا! تو خیلی سختی کشیدی. چه سال‌هایی که توی طالقان تنها بودی. چه این‌که الآن هم دائم پدرت نیست. من همیشه نگاه حسرت زده‌ات رو به بچه‌های دیگه می‌دیدم. نمی‌خواستم وقتی می‌برمت سر زندگی، یک ذره ناراحتی بکشی. می‌تونم این قول رو بهت بدم. سهیل چه راحت زندگی مرا تحلیل می‌کند و راه‌حل می‌دهد. تلخ می‌شوم و می‌گویم: – این‌طور هم نبوده، من توی طالقان چیزی کم نداشتم. شاید از خواهر و برادرا دور بودم، اما واقعاً برام روز‌های تلخی نبود. نبودن پدر هم که توجیه داره. – پدرت قابل احترامه، اما به هر حال اولویت خانواده است که من نمی‌خوام سرش بحث کنم. من هم بحث نمی‌کنم. این حرف خیلی از لحظات من هم بوده است. مخصوصاً لحظه‌هایی که پدر نبود و چند هفته و گاه چند ماه می‌کشید تا بیاید و بتوانند بیایند طالقان و من از لذت بودنشان، چند روزی آرامش بگیرم. سهیل دست روی نقطه‌ضعف من گذاشته است. کمی دلخور می‌شوم، حرف دیگری نمی‌زنم و بلند می‌شوم. سهیل مثل کودکی‌هایش به دلم راه می‌آید و بی‌هیچ اعتراضی تمام شدن گفت‌وگوهایمان را قبول می‌کند. تا بروند و من بروم اتاق علی، ذهنم درگیر سؤال‌هایم است. علی اتو را از برق می‌کشد. لباسش را آویزان می‌کند، اما حرف نمی‌زند. پشیمان می‌شوم از آمدنم. تا می‌خواهم برگردم، می‌گوید: – زندگی خودته خواهری! تصمیم هم با خودته! من تا موقعی که خودت نتیجه بررسی ذهنی‌ات رو نگی، نظرم رو درباره زندگی با سهیل نمی‌گم. برمی‌گردم و حرفم در گلویم می‌جوشد: – بله زندگی خودمه! حتماً پدر هم زندگی خودشه، تصمیم خودشه. نبودن‌هاش، هر بار زخمی شدن‌هاش، سختی‌های همه ما تقدیر خودمونه، این ‌که حتی تا چند سال پیش کارهای بانک و اداره رو مادر می‌کرده، این‌که مدرسه‌های همه رو خودش می‌رفته، این‌که کار و بار خونه و بچه‌ها رو خودش به دوش می‌کشید، این‌که امشب سهیل به من طعنه مهم بودن خانواده و بدی نبود پدر رو می‌زنه، اینا با خودمه و همه چیز و همه کس هم بی‌خود… علی با سرعت می‌آید سمت من. می‌کشدم داخل اتاق و در را می‌بندد. چشمانش به لحظه‌ای پر از خشم می‌شود. نگاهش را از من می‌گیرد و پلک‌هایش را می‌بندد و رو برمی‌گرداند تا کمی به خودش مسلط شود. – سهیل اشتباه کرده… غلط کرده. تو هم اگر محکم جوابشو ندادی… نفسش را محکم در فضای اتاق رها می‌کند. برمی‌گردد سمت من و به آنی تغییر لحن می‌دهد: – لیلاجان! از سهیل پرسیدی که آسایشی که این چند سال داشتی و تونستی بری دنبال درس و تجارت، چطوری برات فراهم شده؟ نمی‌خواهم بی‌جواب بروم: – چرا پدر من؟ چرا خود دایی آسایش و امنیت بچه‌هاشو تأمین نکنه؟ – از خودشون می‌پرسیدی خانوم خانوما. حتماً جلوی سهیل سکوت کردی که این‌جا داری حرف می‌زنی. هه! هر چند بد هم نیست‌ها؛ سهیل الآن خونه داره، ماشین و کار و مدرک… هوووووم. خیلی هوس‌انگیزه برای یه دختر. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat