7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پادکست | دستگیری از دیگران
🔹داستان زیبای احترام گذاشتن حاکم سجستان به نامه جوادالائمه علیهالسلام را بشنوید.
🎙استاد رفیعی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کجا بره سائل آل موسی بن جعفر
همه درا بسته شد روی من غیر این در💔
#شهادت_امام_جواد
#حاج_مهدی_رسولی
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
« قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا»
(باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمیتوانی با من صبر کنی؟!»
(سوره مبارکه کهف/ آیه ۷۵)
❇ تفســــــیر
باز آن عالم بزرگوار، با همان خونسردى مخصوص به خود، جمله سابق را تکرار کرده گفت: به تو نگفتم! تو هرگز توانائى ندارى با من صبر کنى (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً).
🌺🌺🌺
تنها تفاوتى که با جمله گذشته دارد، اضافه کردن کلمه لَکَ است که براى تأکید بیشتر است، یعنى من این سخن را به شخص تو گفتم!
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۷۵ سوره مبارکه کهف)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
17.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 روز دوشنبه روز زیارتی
♥️امام حسن علیه السلام
♥️امام حسین علیه السلام
التماس دعا
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
23.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | بیانات رهبر انقلاب در سالروز شهادت امام جواد علیه السلام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان_جانم_میرود #قسمت_هفدهم ـــ اونوقت کارتون چی هست ـــ فضولی بهتون نیومده برادر شما به طاعات
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_هجدهم
ولی مهیانمی توانست تکان بخورد شهاب به خاطر او داشت وسط خیابا ِن خلوت آن هم نصف شب کتک می خورد
با فریاد شهاب به خودش آمد
ــــ چرا تکون نمی خورید برید دیگه
بلند تر فریاد زد
ـــ برید
مهیا به سمت پایگاه دوید وارد شد و در راقفل کرد
همان اتاقی بود که آن شب وقتی حالش بد شد اینجا خوابیده بود
از پنجره نگاهی کرد کسی این اطراف نبود و شهاب بدجور در حال کتک خوردن بود وضعیتش خیلی
بد بود تنهاکاری که می توانست انجام دهد این بود ڪه از خودش دفاع می کرد
باید کاری می کرد
تلفنش هم همراهش نبود
نگاهی به اطرافش انداخت
گیج بود نمی دانست چی کاری باید انجام دهد
از استرس و ترس دستانش یخ کرده بودند
با دیدن تلفن به سمتش دوید
گریه اش گرفته بود دستانش می لرزید
نمی توانست آن را به برق وصل کند دستانش می لرزید وکنترل کردنشان سخت بود اشکانش روی
گونه هایش سرازیر شد
ـــــ اه خدای من چیکار کنم
با هق هق به تلاشش ادامه داد
با کلی دردسر آن را وصل کرد با ذوق گو شی را بلند کرد ولی تلفن قطع بود
دیگر نمی دانست چیکار کند محکم تلفن را به دیوار کوبید
و داد زد
* از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا *
* ادامه.دارد... *