❌ دقت کردید امسال آبان تموم شد، نه سالگرد #مهسا_امینی شد، نه سالگرد برای ۹۸، نه افغان ستیزی گرفت، نه حتی سالگرد کوروش؟!
یعنی واقعا اینقدر به #اسرائیل وصل بود؟ حتی روز کوروش!!؟
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دلیل منطقی برای حجاب
#نشر_حداکثری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىَ عَيْنِي»
که: «او را در صندوقی بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند؛ و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد!» و من محبّتی از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان [= علم] من، ساخته شوی (و پرورش یابی)!
(سوره مبارکه طه/ آیه ۳۹)
تفسیر:
به قلب مادر موسى چنین الهام کرد: او را در صندوقى بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز! (أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ).
یَمّ در اینجا به معنى رود عظیم نیل است که بر اثر وسعت و آب فراوان گاهى دریا به آن اطلاق مى شود.
تعبیر به اقْذِفِیهِ فِی التّابُوتِ: آن را در صندوق بیفکن شاید اشاره به این باشد که بدون هیچ ترس و واهمه دل از او بردار، و شجاعانه در صندوقش بگذار و بى اعتنا، به شط نیلش بیفکن، و ترس و وحشتى به خود راه مده.
کلمه تابوت به معنى صندوق چوبى و به عکس آنچه بعضى مى پندارند، همیشه به معنى صندوقى که مردگان را در آن مى نهند نیست، بلکه، مفهوم وسیعى دارد که گاهى به صندوق هاى دیگر نیز گفته مى شود همان گونه که در داستان طالوت و جالوت در سوره بقره ذیل آیه 248 خواندیم.
🌺🌺🌺
سپس اضافه مى کند: دریا مأمور است که آن را به ساحل بیفکند، تا سرانجام دشمن من و دشمن او، وى را برگیرد (و در دامان خویش پرورش دهد!) (فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ).
جالب این که کلمه عَدُوّ در اینجا تکرار شده، و این در حقیقت تأکیدى است بر دشمنى فرعون، هم نسبت به خداوند و هم نسبت به موسى و بنى اسرائیل، و اشاره به این که کسى که تا این حد در دشمنى و عداوت، پافشارى داشت، عاقبت خدمت و پرورش موسى(علیه السلام) را بر عهده گرفت، تا بشر خاکى بداند نه تنها قادر نیست با فرمان خدا به مبارزه برخیزد، بلکه، خدا دشمن او را با دست خودش و در دامانش پرورش خواهد داد.
و هنگامى که او اراده نابودى گردن کشان ستمگر را کند آنها را با دست خودشان نابود مى کند، و با آتشى که خودشان برافروخته اند، مى سوزاند، چه قدرت عجیبى دارد!
و از آنجا که موسى(علیه السلام) باید در این راه پر نشیب و فراز که در پیش دارد در یک سپر حفاظتى قرار گیرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مى افکند آن چنان که هر کس وى را ببیند دلباخته او مى شود، نه تنها به کشتن او راضى نخواهد بود که راضى نمى شود موئى از سرش کم شود!، آن چنان که قرآن در ادامه این آیات مى گوید: و من محبتى از خودم بر تو افکندم (وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی).
چه سپر عجیبى، کاملاً نامرئى است، اما از فولاد و آهن محکم تر!
مى گویند: قابله موسى از فرعونیان بود، و تصمیم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبار فرعون بدهد، اما نخستین بار که چشمش در چشم نوزاد افتاد گوئى برقى از چشم او جستن کرد، اعماق قلب قابله را روشن ساخت، و رشته محبت او را در گردنش افکند، و هر گونه فکر بدى را از مغز او دور ساخت!
در پایان این آیه، مى فرماید: هدف این بود که در پیشگاه من و در برابر دیدگان (علم) من پرورش یابى (وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی).
بدون شک ذره اى در آسمان و زمین از علم خدا پنهان نیست، و همه در پیشگاه او حاضرند اما این تعبیر در اینجا اشاره به عنایت خاصى است که خدا نسبت به موسى و تربیت او داشت.
گر چه، بعضى از مفسران جمله وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی را محدود به مسأله دوران شیرخوارى موسى(علیه السلام) و مانند آن دانسته اند ولى پیدا است: این جمله معنى وسیعى دارد، و هر گونه پرورش، تربیت و ساخته شدن موسى(علیه السلام) را براى حمل پرچم رسالت با عنایت خاص پروردگار شامل مى شود.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۳۹ سوره مبارکه طه)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
🔸 ناتوان شدن امام جماعت از ادامه نماز
⁉️ اگر امام جماعت به هر دلیل نتواند نماز را ادامه دهد، آیا نمازگزاران میتوانند با فرد دیگری که شرایط امامت را داراست، نماز جماعت را ادامه دهند؟
#احکام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣زوجین باید ویژگی و اخلاقیات یکدیگر را بشناسند و به آن توجه کنند...
#دکتر_سعید_عزیزی
#تیپ_شخصیتی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#عاشقانه_مذهبی #امین_هانیه قسمت 42 بخش هشتم لبم رو بہ دندون گرفتم،رو بہ روے سهیلے ایستادہ بود و تن
#عاشقانه_مذهبی
#امین_هانیه
قسمت 43
همونطور که لبم رو به دندون گرفته بودم به کمد لباس هام زل زدم،نگاهی به لباس ها انداختم در کمد رو بستم و از اتاق خارج شدم.
مادر و پدرم با اخم روی مبل نشسته بودن،لبم رو کج کردم و آروم گفتم:مامان چی بپوشم؟
مادرم سرش رو به سمتم برگردوند،نگاهی بهم انداخت همونطور که سرش رو به سمت دیگه می چرخوند گفت:منو بپوش!
مثل دفعه ی اول استرس نداشت!
جدی و ناراضی نشسته بود کنار پدرم.
اخم های پدرم توی هم بود،ساکت زل زده بود به تلویزیون!
هشت روز از ماجرای اون شب میگذشت،خانواده ها به زور برای خواستگاری دوباره رضایت دادن!
پدر و مادر من ناراضی تر بودن،چون احساس میکردن هنوز همون هانیه ی سابقم!
نفس بلندی کشیدم و دوباره برگشتم توی اتاقم،در رو بستم.
دوباره در کمد رو باز کردم،نگاهم رو به ساعت کوچیک کنار تخت انداختم،هفت و نیم!
نیم ساعت دیگه می اومدن!
نگاهم رو از ساعت گرفتم،با استرس لبم رو می جویدم.
پیراهن بلند سفید رنگی با زمینه ی گل های ریز آبی کم رنگ برداشتم،گرفتمش جلوی بدنم و مشغول تماشا توی آینه شدم.
سری تکون دادم و پیراهن رو گذاشتم روی تخت،روسری نیلی رنگی برداشتم و گذاشتم کنارش.
نگاهی به پیراهن و روسری کنار هم انداختم.
پیراهن رو برداشتم و سریع تن کردم،دوباره نگاهم رو به ساعت دوختم،هفت و چهل دقیقه!
چرا احساس میکردم زمان دیر میگذره؟چرا دلشوره داشتم؟
زیر لب صلواتی فرستادم و روسریم رو برداشتم.
روسریم رو مدل لبنانی سر کردم و چادر نمازم رو از روی ریخت آویز پشت در برداشتم.
باز نگاهم رفت سمت ساعت،هفت و چهل و پنج دقیقه!
همونطور که چادرم رو روی شونه هام مینداختم در رو باز کردم و وارد پذیرایی شدم.
رو به مادرم گفتم:مامان اینا خوبه؟
چادرم رو کنار زدم تا لباسم رو ببینه،مادرم نگاهی سرسری به پیراهنم انداخت و گفت:آره!
پدرم آروم گفت:چطور تو روشون نگاه کنیم؟
حرف هاشون بیشتر شرمنده م میکرد!
* ادامه.دارد.... *
1_2287597323.mp3
7.25M
🇮🇷🇵🇸
🎙 #بشنوید | شاهد عینی
🔺 مبارزات دانشجویی ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲، به روایت شهید مصطفی چمران
#۱۶آذر | #چمران
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#عاشقانه_مذهبی #امین_هانیه قسمت 43 همونطور که لبم رو به دندون گرفته بودم به کمد لباس هام زل زدم،نگ
#عاشقانه_مذهبی
#امین_هانیه
قسمت 43 ،بخش دوم
با قدم های بلند به سمت آشپزخونه رفتم،سینی رو کنار کتری و قوری گذاشتم،مشغول چیدن فنجون ها شدم.
پنج تا،پدرم،مادرم،پدر سهیلی،مادر سهیلی و سهیلی!
حتی تو خیالم نمیتونستم بگم امیرحسین!
چه برسه حتی فکرکنم باهاش ازدواج کنم!
یاد چهره ی جدیش بعد از خواستگاری افتادم،جدی بود اما اخمو نه!
جذبه داشت!
توقع داشتم اون سهیلیِ همیشه مودب و خندون به خونم تشنه باشه!
صداش پیچید توی سرم:این دفعه که اومدم خواستگاری تشریف بیارید!
لبخندی روی لبم نشست و مثل اون روز گفتم:دیونه!
دوباره حواسم رفت به ساعت،هشت نشده بود؟
آشپزخونه ساعت نداشت،سریع وارد پذیرایی شدم و ساعت رو نگاه کردم،هشت و ده دقیقه!
از هشت هم گذشته بود!
پس چرا نیومدن؟
فکری مثل خوره به جونم افتاد،نکنه سهیلی میخواست تلافی کنه؟!
با استرس نگاهی به پدر و مادرم انداختم.
خواستم چیزی بگم که صدای زنگ آیفون باعث شد هین بلندی بگم و دستم رو بذارم روی قلبم!
پدر و مادرم سریع بلند شدن،پدرم به سمت آیفون رفت مادرم چادرش رو سر کرد و رو به من گفت:چرا وایسادی؟برو تو آشپزخونه!
به خودم اومدم با عجله وارد آشپزخونه شدم،به دیوار تکیه دادم قلبم تند تند میزد،دستم رو گذاشتم روی قلبم و چندتا نفس عمیق کشیدم!
صدای سلام و یاالله گفتن پدر سهیلی به گوشم رسید.
سهیلی نامرد نبود!
بدنم می لرزید،از استرس،از خجالت!
چطور میتونستم با پدر و مادر سهیلی رو به رو بشم؟!
صداشون رو میشنیدم،پدرم و پدر سهیلی مشغول صحبت بودن.
چند لحظه بعد صدای خنده های ضعیفی اومد و پشت سرش مادرم گفت:هانیه!
با استرس چادرم رو سر کردم،خواستم به سمت کتری و قوری برم که ادامه داد:یه لحظه بیا مامان جان!
با تعجب از آشپزخونه خارج شدم،سرم پایین بود و نگاهم به فرش ها.
رسیدم نزدیک مبل ها،آروم سلام کردم.
پدر و مادر سهیلی عادی جواب سلامم رو دادن!
خبری از نارضایتی و ناراحتی نبود!
* ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 یقه همه ما را میگیرند!
🌸 آیت الله مصباح یزدی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴امر به معروف زیبا در تئاتر شهر تهران
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبریک روز دانشجو سبک خاتمی😤
آقای رئیسی اینکار را می کرد دنیا را بهم می زدید😕
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
🎥 #کمیک_موشن | علت نامگذاری #روز_دانشجو به عنوان نماد مبارزه با استکبار
✅ در #۱۶آذر ۱۳۳۲ در دانشگاه تهران چه اتفاقی افتاد؟
#روز_دانشجو
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸همه جارو گشتم به خدا توکل دنیا بیبدیلی
🔸تو میدونی واسه زنده بودنم تو بهترین دلیلی
🔸آدمای بی تو دلشون به چی خوشه…
#شب_جمعه_شب_زیارتی_امام_حسین (علیه السّلام)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲💭
جاسوسان حزبالله در "اسرائیل"
#طوفان_الاقصی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىَ مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَىَ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَىَ قَدَرٍ يَا مُوسَىَ»
در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه میرفت و میگفت: «آیا کسی را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت میکند (و دایه خوبی برای او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگین نگردد! و تو یکی (از فرعونیان) را کُشتی؛ اما ما تو را از اندوه نجات دادیم! و بارها تو را آزمودیم! پس از آن، سالیانی در میان مردم «مدین» توقف نمودی؛ سپس در زمان مقدّر (برای فرمان رسالت) به این جا آمدی، ای موسی!
(سوره مبارکه طه/ آیه ۴۰)
شیفتگان تربیت
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «إِذْ تَمْشِي أ
تفسیر:
آرى، اى موسى! ما مقدر کرده بودیم که در برابر دیدگان (علم) ما پرورش بیابى در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکى کاخ فرعون) راه مى رفت و به
دستور مادر، مراقب اوضاع و سرنوشت تو بود (إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ).
او به مأموران فرعون مى گفت: آیا زنى را به شما معرفى بکنم که توانائى سرپرستى این نوزاد را دارد؟ (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ).
و شاید اضافه کرد این زن شیر پاکى دارد که من مطمئنم نوزاد آن را پذیرا خواهد شد.
مأمورین، خوشحال شدند و به امید این که شاید گمشده آنها از این طریق پیدا شود، همراه او حرکت کردند، خواهر موسى(علیه السلام) که خود را به صورت فردى ناشناس و بیگانه، نشان مى داد، مادر را از جریان امر آگاه کرد، مادر نیز بى آن که خونسردى خود را از دست دهد، در حالى که طوفانى از عشق و امید تمام قلب او را احاطه کرده بود، به دربار فرعون آمد، کودک را به دامن او انداختند کودک بوى مادر را شنید، بوئى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شیرین در برگرفت و با عشق و علاقه بسیار، مشغول نوشیدن شیر شد، غریو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمایان شد.
بعضى مى گویند: فرعون از این ماجرا تعجب کرد، گفت: تو کیستى که این نوزاد، شیر تو را پذیرفت، در حالى که دیگران را همه رد کرد؟
مادر گفت: من زنى پاکیزه بوى و پاک شیرم و هیچ کودکى شیر مرا رد نمى کند!.
به هر حال، فرعون کودک را به او سپرد، و همسرش تأکید فراوان نسبت به حفظ و حراست او کرد، و دستور داد در فاصله هاى کوتاه کودک را به نظر او برساند.
اینجا است که قرآن مى گوید: ما تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد (فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لاتَحْزَنَ).
و بتواند با آسودگى خاطر و اطمینان از عدم وجود خطرى براى او از ناحیه فرعونیان به پرورش فرزند بپردازد.
از جمله فوق چنین مى توان استفاده کرد که فرعون کودک را به مادر سپرد تا او را به خانه خویش بیاورد، ولى، طبیعى است نوزادى که فرزند خوانده فرعون! و مورد علاقه شدید همسر او است، باید در فاصله هاى کوتاه به نظر آنها برسد.
🌺🌺🌺
سال ها گذشت، و موسى(علیه السلام) در میان هاله اى از لطف و محبت خداوند، و محیطى امن و امان پرورش یافت، کم کم به صورت نوجوانى درآمد.
روزى از راهى عبور مى کرد، دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول دید: یکى از بنى اسرائیل و دیگرى از قبطیان (مصریان و هواخواهان فرعون)، از آنجا که همیشه بنى اسرائیل تحت فشار و آزار قبطیان ستمگر بودند، موسى(علیه السلام)به کمک مظلوم که از بنى اسرائیل بود شتافت، و براى دفاع از او، مشتى محکم بر پیکر مرد قبطى وارد آورد ، اما این دفاع از مظلوم، به جاى باریکى رسید، و همان یک مشت کار قبطى را ساخت.
موسى(علیه السلام) از این ماجرا ناراحت شد; چرا که مأموران فرعون سرانجام متوجه شدند این قتل به دست چه کسى واقع شده، و شدیدا به تعقیب او برخاستند.
اما موسى(علیه السلام) طبق توصیه بعضى از دوستانش، مخفیانه از مصر بیرون آمد و به سوى مدین شتافت و در آنجا محیطى امن و امان در کنار شعیب پیغمبر(علیه السلام) که شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره قصص خواهد آمد پیدا کرد.
اینجا است که قرآن مى گوید: تو کسى را کشتى و در اندوه فرو رفتى، اما ما تو را از آن غم و اندوه رهائى بخشیدیم (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ).
و پس از آن تو را در کوره هاى حوادث یکى بعد از دیگرى آزمودیم (وَ فَتَنّاکَ فُتُوناً).
پس از آن، سالیانى در میان مردم مدین توقف نمودى (فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ).
و بعد از پیمودن این راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بیرون آمدن از کوره حوادث، با سرافرازى و پیروزى سپس در زمانى که براى گرفتن فرمان رسالت مقدر بود، به اینجا آمدى (ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَر یا مُوسى).
کلمه قَدَر به گفته بسیارى از مفسران، به معنى زمانى است که مقدر شده بود موسى به رسالت برگزیده شود، ولى بعضى دیگر آن را به معنى مقدار گرفته اند، همان گونه که در بعضى از آیات قرآن نیز، به همین معنى آمده است.
طبق این تفسیر، معنى جمله چنین خواهد بود: اى موسى! بعد از این فراز و نشیب ها، امتحانات گوناگون و زندگى ممتد در جوار پیامبر بزرگى همچون شعیب پرورش یافتى، سرانجام داراى قدر و مقام و شخصیتى شدى که آماده پذیرش وحى گشتى.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۰ سوره مبارکه طه)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 احکام پرداخت صدقه به زبان ساده
#آموزش_احکام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز موفقیت یک مادر در تربیت فرزندان خود چیست؟
بچه های ما آنچان که هستیم شوند
استاد عالی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#عاشقانه_مذهبی #امین_هانیه قسمت 43 ،بخش دوم با قدم های بلند به سمت آشپزخونه رفتم،سینی رو کنار کتری
#عاشقانه_مذهبی
#امین_هانیه
قسمت 43 بخش سوم
خواستم لب باز ڪنم براے معذرت خواهے ڪہ پدر سهیلے گفت:جیران جان ایشون عروسمون هستن؟
با شنیدن این حرف،گونہ هام سرخ شد،سرم رو بیشتر پایین انداختم!
مادر سهیلے جواب داد:بلہ هانیہ جون ایشون هستن.
پدر سهیلے گفت:عروس خانم،ما دامادو سر پا نگہ داشتیم تا گُلا رو ازش بگیرے اون دفعہ ڪہ با مادرتون سر جنگ داشت گُلا رو نمیداد!
همہ شروع ڪردن بہ خندیدن!
ڪمے سرم رو بلند ڪردم،سهیلے مثل همون شب ڪت و شلوار مشڪے تن ڪردہ بود،دستہ گل رز قرمز بہ دست ڪنار مبل ایستادہ بود!
مادرم آروم گفت:هانیہ جان سر پا ایستادہ دادن!
و با چشم هاش بہ سهیلے اشارہ ڪرد!
آروم بہ سمتش قدم برداشتم،نگاهش رو دوختہ بود بہ گل ها سریع گفت:سلام!
آروم و خجول جواب دادم:سلام!
دستہ گل رو ازش گرفتم،ڪمے ڪہ ازش دور شدم رو بہ جمع گفتم:من یہ عذرخواهے بہ همہ بدهڪارم!
نفس ڪم آوردہ بودم،دستہ گل رو ڪمے بہ خودم فشار دادم!
_اون شب....ڪارهام واقعا ناخواستہ بود!
* ادامه.دارد.... *
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲💭
❌ کیش و مات نتانیاهو!
🔹دو روز پیش، «هرتزی هالوی»، رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی وقتی خواست وارد جلسه کابینه جنگ تل آویو بشه، محافظان نتانیاهو گفتن: کجا؟ باید بگردیمت تا از جلسه جاسوسی نکنی...!
#طوفان_الاقصی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat