eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق🌹 #پــلاک_پنهـــان #قسمت75 ــ برای آخرین بار میگم کمیل ،تمومش کن ای
* 🌹 سمانه سریع وارد پارک شد و با چشم به دنبال کمیل می گشت،هوا سرد بودو ابرها گه گاهی غرش می کردند،پارک خلوت بود و از اینکه کمیل را پیدا نمی کرد کلافه شده بود،اما طول نکشید که کمیل را دید که به سمتش قدم برمیداشت‌،برای چند لحظه گونه هایش گل انداختن و خجالت ز‌ه سرش را پایین انداخت. خودش هم حیرت زده شده بود،که از کی به خاطر روبه رو شدن با کمیل خجالت زده می شد،با صدای کمیل نگاهش را از بوت های مشکی مردانه ی کمیل گرفت و سرش را بالا اورد: ــ سلام ــ س سلام ــ بریم تو الاچیق تا بارون نزده سمانه سری تکان داد و به نزدیک ترین الاچیق رفتند،روبه روی هم نشسته اند،سمانه کیفش را روی میز بینشان گذاشت و منتظر صحبت های کمیل ماند. ــ ببخشید نیومدم دنبالتون آخه نخواستم کسی بدونه با من هستید،چون این حرفایی که میگم میخوام بین ما دو نفر بمونه فعلا سمانه نگران پرسید: ــ اتفاقی افتاده؟تورو خدا بگید ــ نه اتفاق بدی نیفتاده سمانه نفس راحتی کشید و گفت: ــ پس چی شده؟ کمیل نفس عمیقی کشید و گفت: ــ اون شب ــ کدوم شب؟ ــ اون شرط ازدواجو گفتم سمانه چشمانش را روی هم فشرد: ــ لطفا این موضوعو باز نکنید ــ باید بگم ــ لطفا ــ سمانه خانم لطفا به حرفام گوش بدید،من اون حرفارو به خاطر شرایطم گفتم،به ولای علی برا گفتنشون خودم هم داغون شدم سمانه با حیرت به او خیره شد. ــ وقتی صغری و مادرم و مهتاب بحث ازدواج و خواستگاری از شمارو وسط کشیدند،اول قبول کردم اما وقتی به خودم اومدم دیدم نمیتونم جلو بیام و شمارو درگیر زندگی پر دردسرم کنم. دستی به صورتش کشید گفتن این حرف ها برایش سخت بود اما باید می گفت : ــ واقعیتش میترسیدم سمانه ارام زمزمه مرد: ــ از چی؟ ــ از اینکه به خاطر انتقام از من سراغ شما بیان،اونشب پشیمون شدم و نخواستم این حرفارو بزنم ولی وقتی برای چند لحظه به اون روزی که شما به خاطر من آسیب ببینید فکر کردم ... نتوانست ادامه بدهد،سمانه شوکه از حرف های کمیل و این همه احساسی که فکر نمی کرد در وجود شخصی مثل کمیل باشد،بود. ــ الان این حرف هارو برا چی میزنید؟ ــ سمانه خانم با من ازدواج میکنید شک دومی بود که در این چند لحظه به سمانه وارد شد،سمانه دهن باز می کرد تا حرفی بزند اما صدایی بیرون نمی آمد.باورش نمی شد کمیلی که به خاطر اینکه به او آسیبی نرسد ازش دوری کرد و الان دوباره از او خواستگاری کرده بود؟ ــ یعنی .. یعنی الان دیگه نگران نیستید که به من آسیبی بزنن ــ غلط کردند غرش کمیل ،لرزی بر قلب دخترک روبرویش انداخت. ــ به مولا علی قسم نمیزارم بهتون نزدیک بشن،حاضرم از جونم بگذرم اما آسیبی بهتون زده نشه،جوابتون هر چیزی باشه،اگر قراره همسرم بشید یا همون دختر خالم بمونید بدونید اگه بخوان کاری کنن به خاک سیاه مینشونمشون سمانه سرش را پایین انداخت،قلبش تند می زد ،احساس می کرد صدایش در فضا میپچید،فکر مزاحمی که به ذهنش خطور کرد را ناخوداگاه به زبان آورد: ــ یعنی به خاطر اینکه مواظبم باشید دارید پیشنهاد ازدواج می دید؟؟ ابروان کمیل در هم گره خوردند،با صدایی که سعی می کرد آرام باشد گفت: ــ از شما بعید بود این حرف،فکر نمیکردم بعد این صحبتام این برداشتو بکنید سمانه شرمنده سرش را پایین انداخت. ــ ازدواج اینقدر مقدسه که من نخوام به خاطر دلایل بی مورد اینکارو بکنم،من میتونستم مثل روز هایی که گذشت مواظبتون باشم،پس پیشنهاد ازدواج منو پای مواظبت از شما نزارید * ادامه.دارد.... * 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ۵۶ ثانیه کل واقعیت جامعه ما خلاصه و کوتاه ولی پر محتوا و قابل تامل...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ «سیده رقیة » منتشر شد 🌺 نماهنگ «سیدة رقیة»  با نوای دختران ایرانی و سوری با شعری از محمد اسداللهی در روز میلاد حضرت رقیه«سلام الله علیها» منتشر شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 تشکر رهبر انقلاب از ملت ایران به خاطر حضور در پای صندوق‌های رای حضرت آیت الله خامنه‌ای صبح امروز: حضور مردم در انتخابات ۱۱ اسفند یک جهاد بود
🔆 ✍ اگر انتقاد می‌کنی، به فکر اصلاح هم باش 🔹فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. 🔸روزی استاد به او گفت: تو دیگر استاد شده‌ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم. 🔹شاگرد فکری به سرش رسید. یک نقاشی فوق‌العاده کشید و آن را در میدان شهر قرار داد. مقداری رنگ و قلمی نیز کنار آن گذاشت و از رهگذران خواهش کرد اگر جایی ایرادی می‌بینند یک علامت × بزنند. 🔸غروب که برگشت دید تمامی تابلو علامت خورده است. بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد. 🔹 استاد به او گفت: آیا می‌توانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ 🔸شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان قرار داد و رنگ و قلم را نیز کنار آن گذاشت. 🔹اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود: «اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید.» 🔸وقتی غروب برگشتند، دیدند تابلو دست‌نخورده مانده است. 🔹استاد به شاگرد گفت: همه انسان‌ها قدرت انتقاد دارند، ولی جرئت اصلاح نه.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشدار! در فضای مجازی به هوش باشیم ⁉️ چگونه می‌توان دشمن را خلع سلاح کرد؟
شیفتگان تربیت
﷽ ⭕️اسامی برگزیدگان مسابقه کتابخوانی شبهات انتخابات 👇👇👇👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ خانم
👆برخی از این بزرگواران نه شماره درست ثبت شده نه در کانال عضو هستند،چه کنیم⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ⚠️این پست رو فقط خانوما ببینن باز اومدیم با یه مهارت زندگی که احتمالا تو زندگیتون باهاش مواجه میشید. همسرتون رو بالاتر از بقیه ببرید خودتون نتیجه شو میبینید طرف گفته خواستگاری داشتم خیلی خوب بود ولی کچل...بخاطر اون هست که منزل پدرتی😂😂
📝 این است مردمسالاری پیشرفته دینی در ایران 🔻در جمهوری‌اسلامی، برادرخانم رهبر ایران (خجسته)، کاندیدای مجلس می‌شود ولی نمی‌آورد. 🔹رئیس سابق قوه‌قضاییه و ریاست مهم‌ترین مجمع نظام، کاندید خبرگان (مازندران) می‌شود ولی با سرانگشت خود او را کنار میزنند. 🔸در تهران فرزند شهید مطهری و در کرمان برادر شهید باهنر، توسط از رقابت حذف می‌شوند. 🔹در خوزستان، پای ۱۲ نماینده از هجده نماینده خود را از مجلس قطع می‌کنند و نیروهای جدید جایشان می‌گذارند. 🔸در گیلان، به معاون رئیس‌جمهور سابق (نوبخت) که رئیس‌سابق مجلس (لاریجانی) برای تبلیغش ویدیو منتشر کرده، رای نمی‌دهند و او را راهی خانه‌اش در تهران می‌کنند. 🔹 انگشت توی استامپ می‌زنند و نماینده متخلفی که انگشت بر چهره سرباز نواخته‌بود (عنابستانی) را کنار می‌گذارند. 👈 اینجا ، قدرتمندترین مهره‌های سیاسی کشور را طی کمتر از ۲۴ ساعت رای‌گیری، حذف و نیروهای تازه‌نفس مورد نظر خود را برجای میگذارند. 🔸اینجا از بستگان رهبری گرفته تا فرزندان شهدا و حتی بعضی علما را از فیلتر رأی خود رد می‌کنند. 👈 بگذار هرچه می‌خواهند بگویند ... من قطعاً پای جمهوری‌اسلامی ای که در آن انگشت سرنوشت حکمرانان را تعیین می‌کند، ایستاده‌ام. 🔺و آن را یقینا بر هر نظام دیکتاتوری از پادشاهی بریتانیا گرفته تا پادشاهان عربستان و امارات تا سلطنت ربع ترجیح می‌دهم. |
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُّسَمًّى» و اگر سنّت و تقدیر پروردگارت و ملاحظه زمان مقرّر نبود، عذاب الهی بزودی دامان آنان را می‌گرفت! (سوره مبارکه طه/ آیه ۱۲۹) تفسیر: آیه بعد، در حقیقت پاسخ به سؤالى است که در اینجا مطرح مى شود و آن این که چرا خداوند همان برنامه اى را که براى مجرمان پیشین ترتیب داد، براى این گروه ترتیب نمى دهد؟ قرآن مى گوید: اگر سنت و تقدیر پروردگارت و زمان مقرر نبود، به زودى عذاب الهى دامان آنها را مى گرفت (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمّىً). این سنت الهى که در قرآن، در موارد متعدد به عنوان کلمه از آن یاد شده، اشاره اى به فرمان آفرینش دائر بر آزادى انسان ها است; زیرا اگر هر مجرمى بلافاصله و بدون هیچ گونه مهلت مجازات شود، ایمان و عمل صالح، تقریباً جنبه اضطرارى و اجبارى پیدا مى کند، و بیشتر به خاطر ترس و وحشت از مجازاتِ فورى خواهد بود، نه وسیله تکامل که هدف اصلى است. به علاوه اگر حکم شود که، همه مجرمان فوراً مجازات شوند، کسى در روى زمین زنده نخواهد ماند (وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّة). بنابراین، باید مهلتى باشد تا گنهکاران به خود آیند و راه اصلاح در پیش گیرند، و هم فرصتى براى خودسازى، به همه پویندگان راه حق داده شود. 🌺🌺🌺 تعبیر به أَجَلٌ مُسَمّى به طورى که از مجموعه آیات قرآن استفاده مى شود اشاره به زمان حتمى پایان زندگى انسان است. به هر حال، ستمکاران بى ایمان و مجرمان جسور، نباید از تأخیر عذاب الهى مغرور شوند، و این واقعیت را نادیده بگیرند که این لطف خدا، این سنت الهى، این قانون تکامل است که میدان را براى آن‌ها گشوده. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۲۹ سوره‌ مبارکه طه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 پاشو اینقدر بخوابیم تو قبر که دیگه کسی نیست صدامون بزنه! 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفاوت سنی زیادی که باعث اختلاف شده است... ❌تو دنیای هم نیستن....😢 🎙
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق🌹 #پــلاک_پنهـــان #قسمت76 سمانه سریع وارد پارک شد و با چشم به
* 🌹 ــ من منظوری نداشتم فقط ــ سمانه خانم.من داره ۳۰سالم میشه،میخوام برا خودم خانواده تشکیل بدم،الان شرایط فرق میکنه،الان شما از کارم خبر دارید،میدونید چه شرایطی دارم این مدت اتفاقات زیادی برای ما دو نفر افتاد کنار هم جنگیدم و نتیجه گرفتیم،با اخلاق همدیگه به نسبتی آشنا بودیم و شدیم،پس میخوام فکر کنید و جوابتونو به من بگید سمانه سرش را پایین انداخت تا کمیل گونه های سرخ شده اش را نبیند. هول شده بود نمی دانست چه عکس العملی باید نشان دهد ‌سریع از جایش بلند شد ــ من.. من دیرم شده باید برم کمیل لبخند شیرینی به حیا و دستپاچگی سمانه زد، ــ میرسونمتون هم قدم به سمت ماشین رفتند،سمانه به محض سوار شدن کمربند زد و نگاهش را به بیرون دوخت،دستی روی شیشه کشید وناخوداگاه اسم کمیل را نوشت،اما سریع پاکش کرد و از خجالت چشمانش را محکم روی هم فشار داد،دعا می کرد که کمیل این کارش را ندیده باشد،نگاه کوتاهی به کمیل انداخت ،وقتی او را مشغول رانندگی دید،زیر لب" خدایا شکرت" زمزمه کرد. اما غافل از اینکه کمیل تک تک کارهایش را زیر نظر داشت و با این کاری که او کرد لبخند شیرینی بر لبان کمیل نقش بست که سریع او را جمع کرد. سمانه با دیدن قطرات باران با ذوق شیشه را پایین آورد و دستش را بیرون برد. ــ سرما میخورید شیشه رو ببرید بالا سمانه بی حواس گفت: ــ نه توروخدا بزار پایین باشه من عاشق بارونم،وای خدای من، چقدر خوبه هوا کمیل آرام خندید وفرمون را چرخاند و ماشین را کنار جاده نگه داشت،سمانه سوالی نگاهش کرد،کمیل کمربند را باز کرد و در را باز کرد و گفت: ــ مگه عاشق بارون نیستید؟زیر بارون بهترمیتونید عاشقی کنید و از ماشین پیاده شد،سمانه شوکه از حرف کمیل به او که ماشین را دور می زد نگاه می کرد. در را باز کرد و از ماشین پیاده شد،وقتی قطرات باران روی صورتش نشست ذهنش از همه چیز خالی شد و با لبخند قشنگی به سمت پارک کنار جاده رفت،کمیل غیبش زده بود،او هم از خدا خواسته دستانش را باز کرد و صورتش را سمت آسمان گرفت و از برخورد باران به صورتش آرام خندید،باران همیشه آرامش خاصی به او می داد،با یاداوری پیشنهاد ازدواج کمیل دوباره خندید،احساس خوبی سراسر وجودش را گرفت حدس می زد که نامش چیست اما نمی خواست اعتراف کنداما این احساس جدیدشزل دوست داشت،صداهایی می شنید اما حاضر نبود چشمانش را باز کند. اما با صدای مردانه ای سریع چشمانش را باز کرد ــ بفرمایید سمانه نگاهی به لیوان شکلات داغی که در دست کمیل بود ،انداخت،خوشحال از به فکر بودن کمیل ،تشکری و لیوان را برداشت و آرام آرام شروع به خوردن کرد * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در هوای سحرم حال و هوای دگر است هر چه دارم همه از حال و هوای سحراست…
شیفتگان تربیت
‏ ﷽ ⭕️#توجه ‏ ⭕️#توجه 📢#به_وقت_مسابقه نوبت مسابقه کانال #شیفتگان_تربیت هست که در نظر داری
👆 همین شنبه برگزار می گردد، لطفا اطلاع رسانی فرمائید 🌹زمان مسابقه تمدید نخواهد شد 🌹زمان کافی برای مطالعه است👌 https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «فَاصْبِرْ عَلَىَ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَىَ» پس در برابر آنچه می‌گویند، صبر کن! و پیش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن؛ تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و همچنین (برخی) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبیح گوی؛ باشد که (از الطاف الهی) خشنود شوی! (سوره مبارکه طه/ آیه ۱۳۰) تفسیر: سپس روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، مى گوید: اکنون که بنا نیست این بدکاران فوراً مجازات شوند، تو در برابر آنچه آنها مى گویند صابر و شکیبا باش (فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ). و براى تقویت روحیه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و تسلّى خاطر او دستور راز و نیاز با خدا و نماز و تسبیح را داده مى گوید: قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن، همچنین، در اثناء شب و اطراف روز، تسبیح و حمد پروردگارت را به جا آور تا راضى و خشنود شوى و قلب تو در برابر سخنان دردآور آنها ناراحت نشود (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى). بدون شک، این حمد و تسبیح مبارزه اى است با شرک و بت پرستى در عین صبر و شکیبائى در برابر بدگوئى ها و سخنان ناهنجار مشرکان. ولى در این که منظور، حمد و تسبیح مطلق است و یا اشاره به خصوص نمازهاى پنجگانه روزانه، در میان مفسران گفتگو است: جمعى معتقدند: باید ظاهر عبارت را به همان معنى وسیعش رها کرد و از آن تسبیح و حمد مطلق استفاده نمود. در حالى که گروهى دیگر آن را اشاره به نمازهاى پنجگانه مى دانند، به این ترتیب که: قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ اشاره به نماز صبح. و قَبْلَ غُرُوبِها اشاره به نماز عصر (یا اشاره به نماز ظهر و عصر است که وقت آنها تا غروب ادامه دارد). مِنْ آناءِ اللَّیْلِ اشاره به نماز مغرب و عشاء و همچنین نماز شب است. اما تعبیر، به أَطْرافَ النَّهارِ یا اشاره به نماز ظهر است; زیرا اطراف جمع طرف به معنى جانب است و اگر روز را دو نیم کنیم نماز ظهر در یک طرف نیمه دوم قرار گرفته است. از بعضى از روایات نیز استفاده مى شود که أَطْرافَ النَّهارِ اشاره به نمازهاى مستحبى است که انسان در اوقات مختلف روز مى تواند انجام دهد; زیرا أَطْرافَ النَّهارِ در اینجا در مقابل آناءِ اللَّیْلِ قرار گرفته و تمام ساعات روز را در بر مى گیرد. (مخصوصاً با توجه به این که اطراف به صورت جمع آمده در حالى که روز، دو طرف بیشتر ندارد، روشن مى شود اطراف معنى وسیعى دارد که ساعات مختلف روز را شامل مى شود). احتمال دیگرى نیز در تفسیر آیه وجود دارد که اشاره به اذکار خاصى باشد که در روایات اسلامى در این ساعات. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۳۰ سوره‌ مبارکه طه)
📚 شیوه وضو گرفتن با دست زخمی 💠 سؤال: در اعضای وضو زخمی است که خونش بند آمده و روی آن باز است، برای وضو چه وظیفه ای دارم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 خانواده ی ایده آل (قسمت دوم) 🟣سه نوع خانواده داریم: 🔻خانواده آسیب ✔️خانواده نرمال 🔻خانواده ایده آل 🎙
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق🌹 #پـلاک_پنهـــان #قسمت77 ــ من منظوری نداشتم فقط ــ سمانه خ
* 🌹 ــ چادرتون خیس شده،بریم تا سرما نخوردید سمانه باشه ای گفت و دوباره به ماشین برگشتند،کمیل سیستم گرمایشی را روشن کرد و دریچه ها را به سمت سمانه تنظیم کرد،سمانه از این همه دقت و نگرانی کمیل احساس خوبی به او دست داده بود،احساسی که اولین باری است که به او دست می داد.وقتی بی حواس آن حرف ها را در مورد باران زد سریع پشیمان شد. چون فکر می کردکه کمیل او را مسخره می کرد اما وقتی همراهی کمیل را دید از این همه احساسی که در وجود این مرد می دید،حیرت زده شد. ــ خیلی ممنون بابت شکلات داغ و اینکه گذاشتید کمی زیر بارون قدم بزنم ــ خواهش میکنم کاری نکردم دیگر تا رسیدن به خانه حرفی بینشان زده نشد ،نزدیک خانه بودند که سمانه با تعجب به زن و مردی که در کنار در با مادرش صحبت می کردند خیره شد،کمیل که خیال می کرد آشناهای سید باشند اما با دیدن چهره متعجب سمانه پرسید: ــ میشناسیدشون؟ ــ این دختر خانم محبیه ،ولی اون اقارو نمیشناسم ــ برا چی اومدن؟ ــ نمیدونم هردو از ماشین پیاده شدند فرحناز خانم با دیدن سمانه همراه کمیل شوکه شد اما با حرف سهیلا دختر خانم محبی اخمی کرد. ــ بفرما خودشم اومد سمانه و کمیل سلامی کردند که سهیلا و برادرش جوابی ندادند،کمیل اخمی کرد اما حرفی نزد،سهیلا هم که فرصت را غنیمت دانست روبه سمانه گفت: ــ نگاه سمانه خانم ،من در مورد این مورد با مادرتون هم صحبت کردم ــ خانم محبی بس کنید ــ نه سمیه خانم بزار بگم حرفامو،سمانه شما خانومی خوبی محجبه ولی ما نمیخوایم عروس خانوادمون باشی سمانه شوکه به او خیره شده بود ،آنقدر تعجب کرده بود که نمی توانست جوابش را بدهد. ــ ما نمیخوایم دختری که معلوم نیست چند روزز کجا غیبش زده بود و از خواستگاری فرار کرده بود عروسمون بشه سمانه با عصبانیت تشر زد: ــ درست صحبت کنید خانم،من اصلا قصد ازدواج با برادرتونو ندارم،پس لازم نیست بیاید اینجا بی ادب بودن خودتونو نشون بدید الانم جمع کنید بساطتونو بفرماید خونتون سهیلا که حرصش گرفته بود پوزخند زد و گفت: ــ اینو نگی چی بگی برو خداروشکر کن گندت درنیومده کمیل قدمی جلو آمد و با صدای کنترل شده گفت: ــ درست صحبت کنید خانم ،بس کنید وسط خیابون درست نیست این حرفا کوروش با دیدن کمیل نمی خواست کم بیاورد می خواست خودی نشان دهد ،با لحن مسخره ای گفت: ــ چیه؟ترسیدی گندکاریای دخترتونو به این و اون بگیم بعد بمونه رو دستتون اما نمی دانست اصلا راه درستی برای خودی نشان دادن،انتخاب نکرده. با خیز برداشتن کمیل به سمتش ‌،سمانه با وحشت به صورت عصبانی و خشمگین نگاهی کرد و نگاهش تا یقه ی کوروش که بین مشت های کمیل بود امتداد داد. * ادامه.دارد....