eitaa logo
شیفتگان تربیت
12.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىَ إِبْرَاهِيمَ» (سرانجام او را به آتش افکندند؛ ولی ما) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!» تفسیر: به هر حال، ابراهیم(علیه السلام) در میان هلهله و شادى و غریو فریاد مردم به درون شعله هاى آتش فرستاده شد. آن چنان مردم فریاد شادى کشیدند که گوئى شکننده بت ها براى همیشه نابود و خاکستر شد! اما خدائى که همه چیز سر بر فرمان او است، و حتى سوزندگى را او به آتش داده و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده کرد این بنده مؤمن خالص در این دریاى آتش سالم بماند، تا سند دیگرى بر اسناد افتخارش بیفزاید. قرآن این معنى را چنین بازگو مى کند: به آتش گفتیم: اى آتش بر ابراهیم سرد و سالم باش (قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ). 🌺🌺🌺 بدون شک، فرمان خدا در اینجا فرمان تکوینى بود، همان فرمان که در جهان هستى به خورشید، ماه، زمین، آسمان، آب، آتش، گیاهان و پرندگان مى دهد. معروف چنین است: آتش آن چنان سرد و ملایم شد که دندان هاى ابراهیم(علیه السلام) از شدت سرما به هم مى خورد، و باز به گفته بعضى از مفسران، اگر تعبیر به سَلاماً نبود، آتش آن چنان سرد مى شد که جان ابراهیم(علیه السلام) از سرما به خطر مى افتاد! و نیز در روایت معروفى مى خوانیم: آتش نمرودى تبدیل به گلستان زیبائى شد. حتى بعضى گفته اند: آن روز که ابراهیم(علیه السلام) در آتش بود آرام ترین، بهترین و راحت ترین روزهاى عمرش محسوب مى شد. به هر حال، در این که آتش چگونه ابراهیم را نسوزاند، در میان مفسران گفتگو بسیار است، ولى اجمال سخن این است: با توجه به بینش توحیدى، هیچ سببى بى فرمان خدا کارى از او ساخته نیست، یک روز به کارد در دست ابراهیم(علیه السلام) مى گوید: نبر! و روز دیگر به آتش مى گوید: مسوزان! و یک روز هم به آبى که مایه حیات است فرمان مى دهد: غرق کن فرعون و فرعونیان را. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۹ سوره‌ مبارکه انبیاء) @ShifteganeTarbiat
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠موشن گرافیک احکام: فضولی حرومه! 🔸احکامی که باید بدانیم @ShifteganeTarbiat
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بانوی پربرکت 🔸حجت الاسلام انصاریان 🌸 ۱ ذی القعده، سالروز ولادت بانوی آب و آینه، خواهر شمس الشموس، بانوی کرامت حضرت معصومه سلام الله علیها را تبریک می‌گوییم. @ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق🌹 #پـلاک_پنهـــان #قسمت135 سمانه با دید مرد غریبه ای قدمی به
* 🌹 کمیل نگاهی به سمانه که در گوشه ای در خود جمع شده بود،انداخت. سمانه گریه می کرد و هر از گاهی آرام زیر لب زمزمه می کرد"دروغـــــه" کمیل با دیدن جسم لرزان و چشمان سرخ سمانه ،عصبی مشتی بر روی پایش کوبید،از اینکه نمی توانست او را آرام کند کلافه بود. می دانست شوک بزرگی برای سمانه بود،اما نمی دانست چطور او را آرام کند ،می دانست باید قبل از این دیدار،با او حرف زده می شد و مقدمه ای برای او میگفتند،اما سردار خیلی عجله داشت که سمانه به این خانه بیاید. سمانه که هنوز از دیدن کمیل شوکه شده بود،دوباره ناباور به کمیل نگاه انداخت،اما با گره خوردن نگاهشان ،سریع سرش را پایین انداخت! کمیل عزمش را جزم کرد؛ یک قدمی به سمانه نزدیک شد و جلویش زانو زد،دستش سمانه را گرفت که سمانه با وحشت دستش را از دست کمیل بیرون اورد و نالید: ــ به من دست نزن ــ سمانه،خانومی من کمیلم،چرا با من اینهو غریبه رفتار میکنی سمانه با گریه لب زد: ــ تو تو کمیل نیستی،تو مرده بودی،کمیلم رفته میم مالکیتی که سمانه در کنار نامش چسبانده بود،لبخندی بر لبانش نشاند،آرام شد و گفت: ــ زندم باور کن زندم،مجبور بودم برم،به خاطر این مملکت به خاطر تو ،خودم باید این چهارسال میرفتم ، سخت بود برام اما منوباید میرفتم،سمانه باورم کن. نگاهی به سمانه که با چشمان سرخ به او خیره شده بود،انداخت دستان سردش را در دست گرفت،وقتی دید سمانه واکنشی نشان نداد،دستانش را بالا آورد و دو طرف صورت خودش گذاشت. ـــ حس میکنی ،این منم کمیل،اینجوری غریبانه نگام نکن سمانه،داغونم میکنی سمانه که کم کم از شوک بیرون امد و با گریه نالید: ــ پس چرا رفتی چرا؟چرا نگفتی زنده ای ــ ماموریت بود،باید میرفتم،میترسیدم!نمیتونستم بهت بگم،چون نباید میدونستی سمانه که اوضاعش جوری بود که نمی توانست نگرانی و دلایل کمیل را درک کند همه ی کارهای کمیل را پای خودخواه بودنش گذاشت. با عصبانیت دستانش را از صورت کمیل جدا کرد و کمیل را پس زد،از جایش بلند شود و فریاد زد: ــ چرا اینقدر خودخواهی؟چرا.به خاطر کارو هدفت منو از بین بردی؟ ضربه ای بر قلبش زد و پر درد فریاد زد؛ ــ قلبمو سوزوندی،چهارسال زندگیو برام جهنم کردی؟چرااا کمیل با چشمان سرخ به بی قراری و فریادهای سمانه خیره شده بود،با هر فریاد سمانه و بازگو کردن دردهایش،کمیل احساس می کرد خنجری در قلبش فرو می رفت. ــ خاله شکست،گریه کرد،ضجه زد،برای چی؟ همه ی این چهارسال دروغ بود؟ عصبی و ناباور خندید!! ـــ این نمایش مسخره رو تموم کن،تو کمیل نیستی ، کمیل خودخواه نبود! * ادامه.دارد.... *
17.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠موشن گرافیک آشنایی با زندگی حضرت معصومه (سلام الله علیها) @ShifteganeTarbiat