eitaa logo
شیفتگان تربیت
13.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
21.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gaamdooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
4.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ گوشی همسرم را می توانم چک کنم؟ ✨ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
4.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جای کشورهاست نه گروهک‌های تبهکاری •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت51 ✍ #میم_مشکات سیاوش در اتاق خودش نشسته بود و در حال سرو کله
* 💞﷽💞 ‍ پدر انگار یکدفعه از فضایی که درونش بود جدا شده باشد با حسرتی وصف ناپذیر گفت: -مادرت زن نبود، فرشته بود.. حیف که زود ... اما دلش نیامد بقیه حرفش را بزند. سیاوش که پشت چراغ قرمز ایستاده بود لحظاتی به چهره پدر خیره شد. میدانست که پدرش چقدر عاشق زنش بود و الحق که در مقام عمل هم خوب از عهده این عشق برآمد. وقتی پنج سال بعد از فوت مادر، دخترها به او گفتند که باید کاری کند که از تنهایی در بیاید و زنی بگیرد پدر با وجودی که میدانست بچه ها از سر علاقه این حرف را میزنند رنجید و گفت: مگه من تنهام? هنوزم دارم با مه رو زندگی میکنم. اون هنوزم پیش منه مه رو، زنی که شاید مانند اسمش زیبایی چهره آنچنانی نداشت اما طوری سرشار از مهر و آرامش بود بود که هر چشمی را شیفته نگاه آرام و لبخند گرم خودش میکرد. پدر همان طور مثل 35 سال پیش هنوز عاشق بود. عاشق مه رو... سیاوش گذاشت پدر در حال خودش باشد تا اینکه ماشینش را پارک کرد. -بابا?پیاده نمیشین?رسیدیم پدر از خیالات بیرون آمد، لبخندی زد تا خودش را سرحال نشان دهد و پیاده شد. صبح روز بعد، قبل از اینکه سیاوش از خانه خارج شود گفت: - دوتا کلاس دارم، سعی میکنم خودم رو برای ناهار برسونم... صادق هم رفته بیمارستان... شما راحت بخواب پدر حوله ای را که دست و صورتش را با آن خشک کرده بود روی شانه سیاوش انداخت و گفت: -یعنی نمیخوای منو ببری دانشگاه و کلاست رو ببینم? میخوام ببینم چطوری تدریس میکنی استاااااد! و خندید. این استاد را طوری طعنه دار ادا کرد که کاملا معلوم بود منظورش بیشتر مربی مهد بود تا استاد. سیاوش هم که طعنه پدر را گرفت خندید، حوله را از روی دوشش برداشت و گفت: -یعنی میخواین بیاین سر کلاس?حوصلتون سر میره -اگر سر رفت اجازه میگیرم میرم بیرون استااااد سیاوش همانطور که کتش را میپوشید گفت: - خب ساعت ده کلاس شروع میشه، شما هنوز صبونه نخوردین...من میرم، برای کلاس ساعت ده بیاین... همون ساختمان شماره دو،کلاس 102 پدر که معلوم بود هنوز گیج خواب است گفت: -اره، فکر خوبیه... تو برو دیرت نشه ...
788K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دست به دست کنید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
23.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آغاز شمارش معکوس برای خونخواهی ▪️ دیگری در راه است به اذن الله تعالی | •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ» و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط؛ «وَ أَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَىَ فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ» و اصحاب مدین (قوم شعیب)؛ و نیز موسی (از سوی فرعونیان) تکذیب شد؛ امّا من به کافران مهلت دادم، سپس آن‌ها را مجازات کردم. دیدی چگونه (عمل آن‌ها را) انکار نمودم (و چگونه به آنان پاسخ گفتم)؟! تفسیر: و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط، این دو پیامبر بزرگ را تکذیب نمودند (وَ قَوْمُ إِبْراهِیمَ وَ قَوْمُ لُوط). 🌺🌺🌺 و نیز مردم سرزمین مدین، به تکذیب شعیب برخاستند، و موسى از سوى فرعون و فرعونیان تکذیب شد (وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى). همان گونه که این مخالفت‌ها و تکذیب‌ها موجب سستى این پیامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحید و حق و عدالت نگشت، مسلماً در روح پاک و پر استقامت تو نیز اثر نخواهد گذارد. ولى این کافران کور دل تصور نکنند براى همیشه مى توانند به این برنامه هاى ننگین ادامه دهند. من در گذشته به کافران مهلت دادم، تا امتحان خود را کاملاً بدهند، و بر آن‌ها اتمام حجت شود، و غرق ناز و نعمت گردند، سپس آن‌ها را زیر ضربات مجازات گرفتم (فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ). دیدى چگونه من شدیدا عملشان را انکار کردم و زشتى آن را نشان دادم؟ (فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ). نعمت‌هاى آن‌ها را گرفتم و نقمت و بدبختى به آن‌ها دادم، حیاتشان را گرفتم و مرگ در عوض آن دادم. *نَکِیرِ به معنى انکار و در اینجا اشاره به مجازات است.* (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۳_۴۴ سوره‌ مبارکه حج) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : اگر بدون محاسبه زندگی کنیم... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
3.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️دوران در ازدواج موفق 🎙 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مقام پیشین موساد: در جنگ پیش‌رو با ایران تلفات بالایی خواهیم داد... | •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت52 ✍ #میم_مشکات پدر انگار یکدفعه از فضایی که درونش بود جدا شده باشد با ح
* 💞﷽💞 ‍ هنوز چند دقیقه ای به ده مانده بود که پدر وارد کلاس شد. سیاوش هنوز در اتاقش بود و استراحت بین دو کلاس را میگذراند. دانشجوها بابت امتحان میان ترم دوره اش کرده بودند برای همین وقت نکرد زنگی به پدر بزند. از طرفی فکر کرد شاید پدر خواب باشد و اصلا نیاید برای همین ترجیح داد مزاحمش نشود. پدر به یاد دوران جوانی اش، رفت و پشت یکی از صندلی های کلاس نشست. نشستن پشت صندلی جادویی داشت که یکباره آدم را سالها جوان میکرد. پدر هم از این قاعده مستثنی نبود. غرق در خیالات و یاد اوری شیطنت های دوران دانشجویی خودش بود که در باز شد و اولین دانشجو وارد کلاس شد. دختر با دیدن مرد مسن که آن گوشه نشسته بود هرچند کمی تعجب کرد اما فکر کرد با استاد ساعت قبلی روبرو شده برای همین سلامی کرد و سر جای خودش نشست. پدر هم که حدس زد این سلام از چه بابت بوده با خوشرویی جواب داد. چند لحظه ای گذشت که : -ببخشید خانم... استاد پارسا چطور استادی هستند? شاگرد برگشت و در حالیکه منظور گوینده را درک نکرده بود ساکت و خیره به پرسشگر باقی ماند. با خودش فکر کرد: -یعنی چه? این چه سوالی بود?نکنه از حراست باشه? و تنها جوابی که داد این بود: -از چه لحاظ? و جوابی که شنید تعجبش را بیشتر کرد: -از همه لحاظ... اخلاق، برخوردش با دانشجوها? انگار اب سرد روی سرش ریخته باشند. راحله را میگویم. لحظه ای با خودش فکر کرد نکند سر قضیه دعوای او با پارسا کسی خبرشان کرده باشد? نکند کسی موش دوانده باشد? اما این دلهره چند ثانیه بیشتر طول نکشید چون مرد اضافه کرد: -درس دادنش چی?راضی هستن شاگردها? و راحله نفس راحتی کشید. اگر از حراست بود کاری به تدریس نداشت. ظاهرش هم طوری نبود که بخواهد زیر زبان بکشد. شاید هم خیلی حرفه ای بود! راحله سعی کرد ارام باشد: -استاد خوبی هستند. از نظر علمی که واقعا سوادشون بالاست. مرد که به نکته ای در حرف دخترک پی برده بود گفت: -و از نظر اخلاقی چی? راحله که سعی میکرد پر رو به نظر نرسد گفت: -خب هرکسی اخلاق خودش رو داره. مهم اینه که توانایی تدریسشون خوبه، قضاوت در مورد اخلاقشون هم با من نیست پدر که این گفتگو برایش جالب شده بود و دوست داشت بداند چه چیز پنهانی پشت این نظر وجود دارد گفت: -درسته ولی خب شما فرض کنین بنده بخوام برای ازدواج در مورد ایشون تحقیق کنم!! ...
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکومت از چه سودی می‌برد؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#کتاب " انسان #دویست‌و‌پنجاه‌ساله " بیانات و نوشته های مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای د
پی دی اف را مطالعه فرمائید و فایل صوتی را لطفا استماع فرمائید ۱۵ و ۱۶ شهریور برگزار خواهد شد