eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 💜💛💜💛💜💛💜💛💜💛💜💛 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت54 ✍ #میم_مشکات راحله جا خورد. ازدواج?اما یک ماهی بود که حل
* 💞﷽💞 ‍ اینکه پارسا برای خاتمه دادن به حرف ها و شایعه های اعصاب خرد کن آن روزها دست به همچین کاری زده بود. حرف هایی که هر از گاهی به گوش راحله هم می رسید و آزارش میداد. راحله حس کرد این معما حل شده است برای همین وقتی خیالش راحت شد دفترش را باز کرد تا توضیحات استاد را یادداشت کند که دید استاد گچ را پای تخته انداخت و دستش را فوت کرد: -دهه! کلاس تمام شده بود. سیاوش به اشاره پدرش طبق معمول از کلاس خارج شد و بقیه دانشجو ها هم یکی یکی بیرون رفتند. چند نفری مانده بودند که دیگر پدر هم بلند شد که بیرون برود. وقتی پدر بیرون رفت راحله حس کرد باید حرفی را به این مرد بزند. برای همین سریع ببند شد و بیرون رفت: -ببخشید آقا? دم در خروجی سالن به طرف حیاط بودند. سیاوش دم پله های بخش، در انتهای حیاط پشتی ایستاده بود تا پدرش بیاید که دید پدرش در حال صحبت است. چشم هایش را ریز کرد تا بهتر ببیند. اشتباه نکرد. همان بود، شکیبا... پدر به طرف راحله برگشت: -با من کاری داشتید? - بله چند لحظه اگر اشکال نداره -خواهش میکنم بفرمایید راحله کمی چادرش را صاف کرد و گفت: شما از من راجع به اخلاق استاد پرسیدید و منم گفتم ایشون رو نمیشناسم پدر پرسید: - خب?نظرتون عوض شد? -نه،ابدا! من واقعا ایشون رو نمیشناسم در مورد اینکه چه اخلاقی دارن یا میتونن دخترتون رو خوشبخت کنن یا نه نمیتونم نظری بدم اما تقریبا مطمئن هستم که ایشون از خانواده اصیلی هستند... چشمان پدر برقی زد و گفت: -اینو از کجا فهمیدی? راحله گفت: :بعضی چیزارو نمیشه توضیح داد. گاهی یه حرکت کوچیک یه راز بزرگ رو لو میده. شاید در ظاهر ربطی به هم نداشته باشن اما وقتی در بطن ماجرا باشی میتونی بر حسب اون قضاوت کنی پدر که انگار از این جواب خوشش آمده باشد سری تکان داد، لبخندی زد و گفت: -بله، میفهمم -امیدوارم تونسته باشم کمکی بکنم پدر با مهربانی گفت: -بله، بله...خیلی زیاد -پس با اجازتون .. امیدوارم هرچی خیر هست پیش بیاد..خداحافظ راحله خداحافظی کرد و رفت. اما اگر مانده بود و دیده بود که پدر یکراست به طرف سیاوش یا همان داماد فرضی رفته بود و چطور با هم خوش و بش میکردند از تعجب شاخ در می آورد. اما خداروشکر رفت و ندید. و شاید خیری که طلب کرده بود همین بود که نبیند... سیاوش به پدر گفت: -امار منو میگرفتی از دانشجوها? و خندید... پدر گفت: -بالاخره باید بدونم این دانشجوهای بدبخت از دستت چی میکشن... سیاوش که دوست داشت بداند راحله چی به پدرش گفته و از طرفی نمیخواست بند را اب بدهد با احتیاط پرسید: -حالا چی گفتن? پدر با یاداوری جواب راحله لبخند کمرنگی زد و گفت: -خوشحالم که پسری مث تو دارم ... ...
به عشق حسین .pdf
735.9K
🌸 به عشق حسین (علیه السّلام) 🔹 ۷۲ پیشنهاد برای گسترش جریان اربعین در خانواده، مسجد و محله •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ جدید سپاه با موضوع «وحشت در راه است» •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴کلیپ تصویری: دروازه ساعات ▫️قبل از ورود اسرا به شهر شام حضرت ام کلثوم (س) به شمر(لع) فرمود: مارا از دروازه ای وارد دمشق کنید که مردم کمتری آنجا باشند تا چشم هایشان به نوامیس جلب نشود. شمر(لعین) نیز برخلاف گفته آن حضرت، اسرا را به همراه نوامیس رسول خدا از شلوغ ترین دروازه شهر وارد دمشق کرد. 🔸حجت الاسلام انصاریان •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲💭 آمریکا هزینه حمایت‌هایش از جنایات اسرائیل را می‌پردازد... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
اگر به جای گفتن: دیوار موش داره و موش گوش داره، بگوییم: "فرشته ها در حال نوشتن هستند..." نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، "مراقبت خدا" را در نظر دارد! قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم: بچه را ول کردی به امان خدا! ماشین را ول کردی به امان خدا! خانه را ول کردی به امان خدا! و اینطور شد که "امانِ خدا" شد: مظهر نا امنی!😔 ای کاش میدانستیم امن ترین جای عالم، امانِ خداست. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران: هر موشک خرمشهر ۴ قادر به اصابت ۸۰ هدف است. اگر ۱۰۰ موشک شلیک شود، ۸۰۰۰ هدف در خاک دشمن قابل نابودی است. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ» آنان از تو تقاضای شتاب در عذاب می‌کنند؛ در حالی که خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد کرد! و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سال‌هایی است که شما می‌شمرید! تفسیر: آیه مورد بحث، چهره دیگرى از جهالت و بى خبرى کوردلان بى ایمان را ترسیم مى کند، مى گوید: آن‌ها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى کنند و مى گویند: اگر راست مى گوئى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمى گیرد؟! (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ). در پاسخ به آن‌ها بگو: زیاد عجله نکنید خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد کرد! (وَ لَنْ یُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ). کسى عجله مى کند که بترسد فرصت از دستش برود و امکاناتش پایان گیرد، اما خدائى که از ازل تا ابد بر همه چیز قادر بوده و هست، عجله براى او مطرح نیست و همیشه قادر بر انجام وعده هاى خود مى باشد. براى او یک ساعت، یک روز و یک سال، فرق نمى کند چرا که یک روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سال هائى است که شما مى شمرید (وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَة مِمّا تَعُدُّونَ). بنابراین، آن‌ها چه از روى حقیقت، و چه از روى استهزاء و مسخره، این سخن را تکرار کنند و بگویند: چرا عذاب خدا بر سر ما نازل نمى شود؟! باید بدانند عذاب در انتظار آن‌ها است، و دیر، یا زود به سراغشان مى آید و اگر مهلتى داده شود، فرصتى است براى بیدارى و تجدید نظر، ولى آن‌ها باید توجه کنند که بعد از نزول عذاب، درهاى توبه و بازگشت به کلى بسته مى شود و راهى به سوى نجات نیست. 🌺🌺🌺 در مورد جمله إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَة مِمّا تَعُدُّونَ ، علاوه بر تفسیر بالا (یکسان بودن یک روز و هزار سال در برابر قدرت خدا،) تفسیرهاى دیگرى نیز ذکر کرده اند. از جمله این که: ممکن است شما براى انجام دادن کارى یک هزار سال وقت لازم داشته باشید، اما خداوند در یک روز (بلکه کمتر) آن را انجام مى دهد، بنابراین مجازات او مقدمات زیادى نمى خواهد. دیگر این که: یک روز از ایام آخرت، همانند یک هزار سال در دنیا است (و پاداش و کیفرش نیز به همین نسبت افزایش مى یابد) لذا در روایتى مى خوانیم: اِنَّ الْفُقَراءَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ قَبْلَ الأَغْنِیاءِ بِنِصْفَ یَوْم، خَمْسَمِأَةَ عام: تهیدستان قبل از ثروتمندان به نصف روز ـ پانصد سال ـ وارد بهشت مى شوند! (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۷ سوره‌ مبارکه حج) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 مجری صداوسیما: هر قلپ (نوشابه کوکاکولا) که میخوریم تیری در قلب ملت فلسطین است! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنگ‌های پیامبر سخت‌تر بود یا امیرالمؤمنین؟ تشخیص حق از باطل نیست بلکه تشخیص حق از حق‌نماست... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یحیی السنوار؛ مردی در سایه به مناسبت انتخاب به عنوان رئیس جدید دفتر سیاسی ، پس از •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشق شدن تو بچگی لطفش همینه.......❤️ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ» و چه بسیار شهرها و آبادی‌هایی که به آن‌ها مهلت دادم، در حالی که ستمگر بودند؛ (امّا از این مهلت برای اصلاح خویش استفاده نکردند.) سپس آن‌ها را مجازات کردم؛ و بازگشت، تنها به سوی من است! تفسیر: آیه، بار دیگر روى همان مسأله اى که در چند آیه قبل، تکیه شده بود تأکید مى کند و به کافران لجوج این چنین هشدار مى دهد: چه بسیار شهرها و آبادى ها که به آن‌ها مهلت دادم در حالى که ستمگر بودند (مهلت دادم تا این که بیدار شوند و هنگامى که بیدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند) اما ناگهان آن‌ها را زیر ضربات مجازات گرفتم (وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَة أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها). 🌺🌺🌺 آن‌ها نیز مثل شما از دیر شدن عذاب، شکایت داشتند و مسخره مى کردند و آن را دلیل بر بطلان وعده پیامبران مى گرفتند، ولى، سرانجام گرفتار شدند و هر چه فریاد کشیدند، فریادشان به جائى نرسید. آرى، همه به سوى من باز مى گردند و تمام خطوط به خدا منتهى مى شود و همه این اموال و ثروت ها مى ماند و وارث همه او است (وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ). (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۸ سوره‌ مبارکه حج) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
سخنرانی کامل شب پنجم.mp3
38.53M
🔅گذشت یعنی : از حق فردی در عین توانمندی 🚫هر حرفی بزنیم تو همون حرف‌ میشیم...☝️ 💠بگذرید..... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت55 ✍ #میم_مشکات اینکه پارسا برای خاتمه دادن به حرف ها و شایعه های اعصاب
* 💞﷽💞 ‍ : آغاز داستان همیشه زمان زودتر از اونچه که ما فکر میکنیم میگذره. وقتی در خود زندگی هستی شاید روزها کند عبور کنن و یا اتفاقاتی که می افتن خیلی برات تازگی داشته باشن یا با خودت فکر کنی که این اتفاق هرگز برات کهنه، تکراری یا عادی نمیشه ولی بعدها وقتی از بیرون نگاه میکنی زودتر از اونی که تو فکر کردی گذشته.. داستان راحله و نیما هم از همین قسم معادلات زمانی بود. روزی که نیما به خواستگاری آمد، هیچ کس فکرش را نمیکرد که اینقدر سریع کارها ردیف شوند و روزی فرا برسد که با جواب نهایی راحله مراسم نامزدی برپا شود. و امروز، ان روز بود. بنابر درخواست هر دو طرف، چون فعلا تنها مراسم نامزدی بود تا دو نفر بیشتر از قبل آشنا شوند، مهمانی دعوت نشده بود. تنها خانواده داماد بودند که با هدایا و کادو های مرسوم آمده بودند تا عقد موقتی بین عروس و داماد جاری شود...عقدی چند ماهه... راحله نخواسته بود تدارک خاصی دیده شود. نه در لباس نه در مهمانی.. چرا که دوست نداشت چنین القا شود که این مراسم وزن آنچنانی برای او و خانواده اش دارد. او از نیما خوشش آمده بود. عیب خاصی هم در او نمیدید اما به هرحال این مراسم با مراسم قطعی و نهایی فاصله داشت و تنها خواندن محرمیتی بود صرف حرف زدن برای آشنایی بیشتر. وقتی راحله در لباس حریر با مهره های سفید و گلهای شیری رنگش با چادری که مادرش از کربلا آورده بود بالای مجلس نشست، پدر با دیدن دختر دردانه اش در لباس عقد آنقدر ذوق زده شد که نتوانست جلوی اشک گوشه چشمش را بگیرد و طبق معمول، این قطره کوچک از چشم خانم جانش مخفی نماند. مادر هم لبخندی زد و بغض همراه شادی اش را فرو داد. عاقد آمد، اجازه پدر، دیدن شناسنامه ها و خوانده شدن محرمیت و ... چند ساعتی طول کشید تا مراسم و عکس و رو بوسی و ... تمام شود. بالاخره وقتی خانواده داماد رفتند و خانواده عروس هم برای راحتی عروس و داماد آنها را رها کردند و پی کار خودشان رفتند، عروس و داماد توانستند نفس راحتی بکشند. راحله که هنوز خجالت میکشید دزدانه نگاهی به نیما کرد. نیما سرش توی گوشی بود و لبخند روی لبانش... راحله کمی نگاهش کرد و به شوخی گفت: ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معرفت عجیب دختر بچه ۸ ساله نسبت به امام حسین علیه‌السلام •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاق والدین حتی بعد از مرگ! به بیان زیبای حاج آقای عالی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat