eitaa logo
شیفتگان تربیت
13.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
21.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gaamdooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✓ فوق العاده عبرت آموز ⚫️ ‌عاقبت وخیم یک ثروتمند •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
12.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿دین رو بچشانید.... 🎙 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت77 ✍ #میم_مشکات سخت بود اما باید از جایی شروع می کرد. پشت به اتاق و رو
* 💞﷽💞 ‍ سیاوش حس کرد گوش هایش کیپ شده است. عقد? یعنی همه چیز تمام شده?چه مضحک! یک آن حس کرد شبیه آن دلقک مسخره ای شده که با چرخاندن دسته از درون جعبه بیرون میپرد و همه را میخنداند. مات و گیج به صادق خیره شد: -یعنی ازدواج کردن? سید دلش سوخت. ترجیح داد کمی آرامش کند: -هنوز نه! حداقل تا اونجایی که من خبر دارم نه! آب روی آتش بود این جمله. سیاوش احساس ضعف کرد. نشست روی صندلی. صادق همانطور که سعی میکرد خوشحالی اش را بخاطر از بین رفتن این وقفه یکی دوماهه بین رفاقتشان بروز ندهد ترجیح داد برای گوشمالی سیاوش هم که شده کمی سنگین تر باشد. برگه یاد داشتی را برداشت و همانطور که داشت چیزی را رویش مینوشت گفت: -از اونجایی که من پونزده ساله تو رو میشناسم و میتونم بفهمم چی تو کله پوکت میگذره همون هفته اول فهمیدم چه مرگته و از اونجایی که همیشه مغزت فقط یه طرف ماجرارو میبینه، یکی رو فرستادم که ته و توی ماجرا رو در بیاره که زحماتت ب باد نره جناب دو صفر هفت* بی کله! سیاوش از جایش پرید تا صادق را بغل کند، اما سید همانطور جدی دستش را دراز کرد و گفت: -اوع اوع! هنوز دلخوری من بابت اون رفتارت سر جاشه اما این مورد چون به سرنوشت یکی دیگه مربوطه کوتاه میام. اینطور ک من فهمیدم امروز حوالی ساعت سه نوبت محضر دارن سیاوش نگاهی به ساعت انداخت. سه ساعت وقت داشت اما کجا باید میرفت?برای همین همانطور که سرجایش وا میرفت غر زد: - خدا خیرت بده صادق اقلا ادرس محضر رو هم میگرفتی..همیشه خدا کارات نصفه نیمه ست! سید ابرویی بالا برد: - حقا که خیلی پر رویی... بعد در حالیکه با خونسردی محض لای کتابش را باز میکرد گفت: -خونه نیما رو که بلدی! برو اونجا شاید جیزی گیرت بیاد... سیاوش گویی جان دوباره ای گرفته باشد بلند شد، ب طرفه العینی لباس پوشید، سیوچ را برداشت و با همان موهای خیس بدون خداحافظی از خانه بیرون زد. صادق سری تکان داد: - ب سلامتی یه هفته مریض داری رو افتادیم.... پ.ن: *مامور دو صفر هفت یا همان جیمز باند، نام شخصیت داستانی جاسوسی می‌باشد که دارای ویژگی هایی از جمله متشخص بودن، خوش‌لباسی، خوش صحبتی و .... است ...
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از زیبایی‌های زندگی در امریکا •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت78 ✍ #میم_مشکات سیاوش حس کرد گوش هایش کیپ شده است. عقد? یعنی همه چیز تما
* 💞﷽💞 ‍ : در محضر جلوی خانه نیما نگه داشت. پیاده شد و زنگ زد. کنار درخت جلوی خانه ایستاد. چه فکر ابلهانه ای... دو ساعت قبل از عقد چه کسی در خانه خواهد بود?لابد الان همه رفته بودند محضر... با خودش فکر کرد اگر آن روز کمی مدارا به خرج داده بود میتوانست الان به نیما زنگ بزند اما با اتفاق آن روز قطعا نیما جوابش را نمیداد. قبل از اینکه سوار ماشین شود برای اخرین بار با ناامیدی زنگ زد. نخیر...کسی نبود... اعصاب خرد و ناامید به طرف ماشین رفت... داشت فکر میکرد به نیما زنگ بزند و شانسش را امتحان کند..شاید میشد با یک معذرت خواهی سرو تهش را هم آورد. هنوز از جوی جلو خانه رد نشده بود که صدای تقه در آمد. هیجان زده برگشت و مردی را دید که به نظر می آمد سرایدار خانه باشد. پیرمردی بود کوتاه قد و ترو تمیز...آنقدر خوشحال شد که دوست داشت پیرمرد را بغل کند اما جلوی خودش را گرفت. چند قدم به طرف در برداشت و در حالی که سعی میکرد خودش را خونسرد نشان دهد پرسید: - هیچ کس نیست?خیلی وقته زنگ میزنم پیر مرد عینکش را جابجا کرد و گفت: -نه پسرم... مراسم پسرشون هست رفتن محضر... منم تو حیاط داشتم گلهارو اب میدادم. ببخشید صدای زنگ رو نشنیدم با شنیدن اسم محضر سیاوش انگار تازه یادش آمده باشد برای چه آمده گفت: -ببخشید شما ادرس محضر رو دارید? -شما از مهموناشون هستین? -بله -پس چطوری ادرس رو ندارید? پیرمرد تیزی بود. سیاوش برای لحظه ای گیج ماند و بعد انگار کسی حرف توی دهانش گذاشته باشد گفت: ...
📲💭 ای کاش جوان‌ترهایی که آن شب‌ها از بالای پشت‌بام علیه شما فحاشی می‌کردند مِن بعد کمی این بُعد کثیرِ علمی و تسلط عجیب و تبحر جالب و دغدغه‌‌ی نجیب شما را هم ببینند! ای کاش آن‌ها که فکر می‌کنند آخوند بودن یعنی اُمل و بی‌سواد و متحجر بودن، این دو خط را هم منصفانه ببینند و بشنوند! من حتی نمی‌گویم بروند کتاب‌های شما را بخوانند تا ببینند این جهان‌بینی از جوانی تا پیری‌تان چقدر جذاب و شیرین است! پیرِ ما، ای کاش شما یک فیلسوف و‌ دانشمند و تئوریسین غربی بودید تا چشم‌آبی‌ پسند‌های روشنفکرنمای‌ غرب‌زده‌ی متاسفانه هموطن، شما را می‌پرستیدند! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
1.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چه زمان می‌گذرد، مردم افسرده‌تر می‌شوند این خاصیت دل بستن به زمانه است! خوشا به حال آنکه به جای زمان، به «صاحب زمان» دل می‌بندد السلام علیک یا صاحب الزمان برای تعجیل در فرجش صلوات‌ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خوب نگاه کنید | این دنیای امروز ماست، مبادا زمانی به خودمون بیائیم و دیر شده باشه •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
www.iranseda.irPart12_انسان 250 ساله.mp3
زمان: حجم: 17.23M
قسمت دوازدهم کتاب انسان ۲۵۰ ساله •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» و خداوند در روز قیامت، میان شما در آنچه اختلاف می‌کردید، داوری می‌کند!» تفسیر: خداوند در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى مى کند و در صحنه قیامت که صحنه بازگشت به توحید و یکپارچگى و بر طرف شدن اختلافات است حقایق را براى همه شما آشکار مى سازد (اللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ). 🌺🌺🌺 خطاب در این آیه ممکن است متوجه خصوص مخالفان اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد و نیز ممکن است مخاطب هم مسلمانان باشند و هم مخالفان، و بنابراین، این آیه، بیان مستقلى است از ناحیه خداوند نسبت به همگان. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۹ سوره‌ مبارکه حج) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
5.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ چرا انسان در از نزدیکانش می کند! 👤 حجت الاسلام رفیعی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat