فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 وظیفه والدین نسبت به گوشی فرزندان...
🎙 دکتر سعید عزیزی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #بادبرمیخیزد #قسمت117 ✍ #میم_مشکات و اینبار دل سیاوش بود که تپید برای این صدا زدن اسمش. ت
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت118
✍ #میم_مشکات
#فصل_بیست_و_نهم:
اولین مهمانی دو نفره
صبح روز بعد، سپیده مفلوک ترین آدم آن اطراف تا شعاع چندین کیلومتری بود. حداقل از دید خودش!
قرار بود راز رفیق جانش را حفظ کند. چه کار سختی. بدانی استادت و دوستت، که کارد و پنیر بوده اند، نامزد کرده اند اما مجبور باشی مهر سکوت بر لب بزنی. عجب دنیای ظالمی!
راحله نخواسته بود کسی بداند. میدانست اگر بفهمند دوره اش خواهند کرد و سوال و پچ پچ و قضاوت و ... حوصله نداشت بخواهد پاسخگوی سوال های تکراری باشد. سوال هایی که شاید خودش هم خیلی جوابشان را نمی دانست. شاید هم بخاطر ترس مخفی بود که در دلش موج میزد. دفعه قبل که همه فهمیده بودند وقتی همه چیز به هم خورد سوال بود و سرزنش و ...
اگر دوباره این اتفاق تکرار میشد چه? وقتی به این موضوع فکر میکرد قلبش به تاپ تاپ می افتاد. نمیتوانست به خودش دروغ بگوید. سیاوش را دوست داشت. میترسید برای نبودنش. نامزدی برای آشنایی بود. به خودش قول داده بود منطقی باشد ولی با این وجود ته قلبش دوست نداشت سیاوش را از دست بدهد. پدر گفته بود این پسر ارزشش را دارد، اصول اخلاقی اش سالم است و راحله به اعتماد همین تشخیص پدر قدم برداشته بود. شش ماه نامزدی فرصت خوبی بود برای راحله که ببیند چقدر قدرت تغیر دادن دارد و برای سیاوش که نشان دهد چقدر انعطاف پذیر است و منطقی. راحله حس میکرد آن تجربه بد پخته ترش کرده بود و حالا میفهمید معنای حرف مادرش را:
-هیچ اتفاقی در زندگی بی حکمت نیست و هر رنجی که به آدم میرسه برای رشد دادنه. برای یاد گرفتن و بیچاره کسایی که فقط رنج رو میبرند اما چیزی یاد نمیگیرند.
خوشبختانه سپیده با تمام زجری که میکشید توانست راز دوستش را حفظ کند و راحله و سیاوش هم در دانشکده جز لبخند زدن های دورادور کاری با هم نداشتند.
راحله از نماز خانه که بیرون آمد، نگاهی به گوشی اش انداخت، سرش را چرخاند و سیاوش را دید که روی صندلی حیاط نشسته بود و با لبخندی کش آمده داشت نگاهش میکرد. جواب پیامکش را داد:
-نیم ساعت دیگه، سر چهار راه حافظیه
بعد از جواب پس دادن به سپیده و کلی سین جیم، توانست از دانشکده بزند بیرون. سیاوش همان جای همیشگی ایستاده بود. سوار شد:
-سلام جناب همسر
-سلام بانو. اینجور موقع ها میگن قبول باشه، نه?
راحله لبخندی زد:
-بعله
-خوب با خدای خودتون خلوت میکنین دیگه مارو یادتون میره ها!
راحله در کیفش را بست و گفت:
- ما هم راضی هستیم شما اینقدر با خداتون خلوت کنین که مارو یادتون بره
سیاوش دنده را عوض کرد:
-واقعا? حسودیت نمیشه اونوقت
-نمیدونم! شایدم حسودیم بشه اما مطمئنم کنار حسودی علاقم بهت بیشتر میشه
سیاوش با خوشحالی پرسید:
-واووو... واقعا? پس خوش به حال من!
راحله ترجیح داد با روده درازی و جملات کلیشه ای، امر به معروفش را خدشه دار نکند برای همین گفت:
-خب? چه کارم داشتی که افتخار دادی بیای دنبالم?
سیاوش گفت:
-ای بدجنس
و خندید. راحله هم با خنده سیاوش خنده اش گرفت. چقدر قشنگ میخندید.
-پنج شنبه شب یه مهمونی داریم. عموم چند تا از فامیلارو که اینجان دعوت کرده، میخوام تو هم بیای، میای?
راحله با خنده گفت:
-چطور مهمونی? آلات لهو و لعب که ندارین?
سیاوش که عاشق این لحن طنز راحله بود گفت:
-گمون نکنم، نهایت یکم دلنگ دولونگ پیانو و قیژ قیژ ویولون پسر عمه کیا..بزن و برقص نداریم حاج خانم!
راحله که انگار بار بزرگی از روی دوشش برداشته بودند گفت:
-باید از مامان اینا اجازه بگیرم
-خب مامان اینا هم دعوتن ...
-فکر نمیکنم بیان... احتمالا پنج شنبه دعوت دایی باشن
#ادامه_دارد
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مردان میدان
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
📝 منابع عبری در مورد وضعیت سردار قاآنی چه میگویند؟
🔻یک منبع عبری به نقل از یک فرمانده میدانی از تیپ ۶ ذخیره ارتش اسرائیل در جنوب لبنان که نخواسته نامش فاش شود مدعی شده سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس بعد از ترور گسترده فرماندهان مقاومت، خود به اتاق جنگ در جنوب لبنان رفته و به همراه جمعی از فرماندهان میانی سپاه قدس فرماندهی میدان را در دست گرفته اند.
🔹این منبع مدعی شده نسل جدیدی از تجهیزات، سیاست های ارتباطی و قوائد فرماندهی وارد میدان شده و در حال استفاده است که توانسه بعد از از دست دادن تقریبا تمام فرماندهان ارشد حزب الله انسجام درونی حزب الله را حفظ کند.
🔸وی تاکید کرده بعد از چندین تلاش هنوز کماندو های ارتش رژیمصهیونیستی نتوانسته اند با وجود احاطه اطلاعاتی و ماهواره ای سربازان حزب الله را محاصره کنند و هر بار تلاش برای نفوذ به استحکامات حزب الله شده گویی آنها از قبل مطلع بودند و با تخلیه مقر و تله گذاری اجازه ورود به مقر های خود را داده اند وعقب نشینی کرده اند، و در ادامه با آتش هدفمند مارا مجبور به عقب نشینی کرده اند.
🔹این منبع میدانی تاکید کرده در جنگ ۳۳ روزه عماد مغنیه، قاسم سلیمانی و حسن نصر الله در اتاق فرماندهی جنگ را مدیریت میکردند، اما امروز فرماندهی واحد در دست اسماعیل قاآنی است.
🔺درگیری های مدیریت شده میدان حاکی از وجود یک فرماندهی واحد و قدرتمند است که در عین تیزهوشی از کمترین امکانات بیشترین استفاده را میبرد و خود را برای سناریو های پیش رو از قبل آماده کرده است.
✅ خبر فوق از یک منبع عبری ترجمه شده...
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
هدایای #مسابقه آشتی با امام عصر(عج) و انسان ۲۵۰ ساله واریز شد
https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 موشن گرافیک آشنایی با زندگی حضرت معصومه (س)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها
🎙 حجت الاسلام رفیعی
◾️ به مناسبت فرا رسیدن ۱۰ ربیع الثانی، سالروز وفات شهادت گونه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهر زیرزمینی هواپیمایی هم داریم مگه !؟
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
May 11
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»
سرانجام صیحه آسمانی آنها را بحق فرو گرفت؛ و ما آنها را همچون خاشاکی بر سیلاب قرار دادیم؛ دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)!
تفسیر:
و همین طور شد. ناگهان صیحه آسمانى آنها را به حق زیر ضربات خود فرو گرفت (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ).
صاعقه اى مرگبار با صدائى وحشت انگیز و مهیب فرود آمد، همه جا را تکان داد و در هم کوبید و ویران کرد، و اجساد بى جان آنها را روى هم ریخت، بقدرى سریع و کوبنده بود که حتى قدرت فرار از خانه هاشان پیدا نکردند و در درون همان خانه هایشان مدفون گشتند، چنان که قرآن در پایان این آیات مى گوید:
ما آنها را همچون خار و خاشاک در هم کوبیده شده، روى سیلاب قرار دادیم (فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً).
دور باد از رحمت خداوند قوم ستمگر ! (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمِینَ).
🌺🌺🌺
غثاء در اصل به معنى گیاهان خشکیده اى است که به صورت بسیار در هم ریخته بر روى سیلاب قرار دارد، همچنین به کف هائى که روى دیگ در حال جوشیدن پیدا مى شود نیز، غثاء مى گویند.
تشبیه اجساد بى جان آنها به غثاء ، اشاره به نهایت ضعف، ناتوانى، در هم شکستگى و بى ارزش بودن آنها است; چرا که خاشاک روى سیلاب، از هر چیز بى ارزش تر و سبک تر است، نه از خود اراده اى دارد و نه بعد از گذشتن و فرونشستن سیلاب، اثرى از آن باقى مى ماند.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۱ سوره مبارکه مؤمنون)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : قومیت و نژادپرستی ملاک صحیحی برای انتخاب نیست
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عنوان یک روانشناس میگم اینستاگرام را کنار بذارید زندگیتون رو نابود میکنه
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مجموعه #موشن_گرافیک "خشت اول"
🔻 قسمت سوم:
🤔 مامان و باباها برای اینکه بچههاتون یه مهارت یاد بگیرند، چیکار کردین؟
💌 برای پدر و مادرها ارسال کنید.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #بادبرمیخیزد #قسمت118 ✍ #میم_مشکات #فصل_بیست_و_نهم: اولین مهمانی دو نفره صبح روز بعد، سپید
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت119
✍ #میم_مشکات
معصومه عقد کرده بود اما هنوز هم در همان حال و هوای شاد و و پر انرژی خانه پدری بود. همان سادگی را داشت. شاید سنش کم بود اما وقتی دو نفر هم را دوست دارند، به هم می آیند و میتوانند با هم خوشبخت شوند چرا باید به بهانه های مد روز مانع شد? مگر بعد از ازدواج نمیشود درس خواند? اصلا مگر حتما باید درس خواند و دانشگاه رفت تا خوشبخت بود?مگر در کتابها راز خوشبختی را یاد میدهند? دانستن تعداد رادیو ایزوتوپ های یک عنصر یا راز حرکت آونگ فوکو خوشبختی می آورد? خودمان را گول نزنیم، ما زنها با محبت و مهر بیشتر عجین هستیم تا فرمول های ریاضی و قواعد شیمی. من مخالف حضور خانم ها در اجتماع یا تحصیلشان نیستم، مخالف این همه هجمه های تبلیغاتی هستم که خوشبختی را منوط کرده اند به مدرک و کار بیرون از خانه. مخالف این استقلال های دروغین که زنان را به طمع ش از خانه بیرون میکشند که شبیه مردان باشند. اصلا مگر زن باید شبیه مردان باشد? چه کسی گفته آشپزی و رتق و فتق امور بچه و خانه، در یک کلام خانه داری کاری پایین تر از دکتری و مهندسی ست? ایا زنده نگه داشتن امید در خانه و تبدیل خانه به محل امن کاری کم است? رسیدن به بچه خود کاری دون از شان است اما تعلیم بچه های دیگران کاری ست پر ارج?اگر کسی میتواند از عهده هر دو بربیاید چه بهتر اما اگر کسی فرزند و خانه خودش را ترجیح داد چه کسی گفته سطح پایین تری دارد? دروغ بزرگی که به اسم پیشرفت تحمیل کرده اند... روی سخنم با آنانی ست که زن خانه دار را زنی مهجور و عقب مانده میدانند. زن باید در آسایش باشد، فرزندش را تربیت کند و تامین آسایشش به عهده کسی ست که دوستش دارد. این تحقیر زن است یا آن که زن را به اسم پیشرفت و همسانی با مردان منشی بله قربان گوی این دکتر و آن مهندس ش کرده ایم ?
پدر و مادر معصومه نیز از همین قشر بودند. مخالف تحصیل و کار نبودند اما اولویت زندگی برایشان آرامش و خوشبختی بود.
مادر وقتی دخترش را روانه کرد پیش همسرش برگشت و گفت:
-یوسف جان? به نظرت زود نیست راحله به اینجور مهمونی ها بره?هنوز نامزدن
پدر کنترل را برداشت، صدای تلویزیون را کم کرد، لبخندی به چهره مضطرب همسرش زد و گفت:
- در حالت عادی شاید اما الان شرایط فرق داره. این پسر، خانواده ش با ما فرق داره، میخوام راحله بدونه با چه خانواده ای داره وصلت میکنه. نمیخوام ندونسته وارد زندگی بشه
مادر که این جواب نگران ترش کرده بود همان طور که در فکر فرو رفته بود خیره به چهره همسرش پرسید:
-خب با این حساب به نظرت درسته که راضی شدیم به این وصلت? نکنه دوباره اشتباه کنیم
پدر با همان آرامشش گفت:
-منم نگرانم اما یه حسی بهم میگه درست میشه. این پسر ارزشش رو داره که ریسک کنیم. راحله رو خیلی دوست داره و اگر راحله بتونه گوهر این پسر رو در بیاره اونوقت میبینی که چه شاهکاری خلق میشه
بعد دستش را روی دست همسرش گذاشت و به گرمی گفت:
-من به راحله و قدرتش ایمان دارم. همینطور به قدرت عشق
چشمانش را بست و سری تکان داد تا همسرش را آرام کند... و واقعا چه قدرتی دارد این محبت ...
#ادامه_دارد...
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد رحیم پور ازغدی: کل توان و تجربه غرب پای کار ترور سید حسن نصرالله آمده بود
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
💭 🔻روایت یک ترور هدفمند 🔹 سردار قاآنی کجاست؟! #موساد #ترور •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس در مراسم استقبال از پیکر شهید نیلفروشان در فرودگاه مهرآباد تهران
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹داستانی شنیده نشده از مصائبی که بر زنان عفیفه این سرزمین گذشت
#پهلوی_بدون_روتوش | #حجاب
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ»
سپس اقوام دیگری را پس از آنها پدید آوردیم.
تفسیر:
پس از پایان داستان قوم ثمود، قرآن در آیات بعد، اشاره به اقوام دیگرى که بعد از آنها و قبل از موسى(علیه السلام) روى کار آمدند کرده، مى گوید: بعد از آنان جمعیت هاى دیگرى را روى کار آوردیم (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ).
چرا که این قانون و سنت خداوند بزرگ است که فیض خود را قطع نمى کند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تکامل نوع بشر ایجاد کردند، آنها را کنار زده و این قافله را در مسیرش همچنان پیش مى برد.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۴۲ سوره مبارکه مؤمنون)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : خصوصیات مدیریت آرمانی
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مجموعه #موشن_گرافیک "خشت اول"
🔻 قسمت چهارم:
🤔 چرا بعضی از والدین زرنگ نیستند و از عنصر محیط در تربیت استفاده نمی کنند؟!
💌 برای پدر و مادرها ارسال کنید.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #بادبرمیخیزد #قسمت119 ✍ #میم_مشکات معصومه عقد کرده بود اما هنوز هم در همان حال و هوای شاد
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت120
✍ #میم_مشکات
پنج شنبه عصر، سه ساعت تمام، معصومه و راحله خودشان را در اتاق حبس کردند تا تصمیم بگیرند راحله چه بپوشد. معصومه گفت:
-میخوای یه لباس بپوشی که بتونی چادرت رو زمین بذاری? برای دفعه اول شاید اینجوری بهتر باشه
راحله در حالیکه در آینه به خودش خیره شده بود کمی فکر کرد و گفت:
-نه! بهتره هردومون همونجوری باشیم که هستیم
معصومه شانه ای بالا انداخت و گفت:
-حالا بیا اینو امتحان کن
راحله که از این تعویض لباس خسته شده بود و از طرفی به سخت گیری خواهرش نبود، خنده ای کرد و گفت:
-خوبه همین. حالا لازم نیست همه ش رو امتحان کنیم.
-بگیر بپوش بچه جان. هرچی باشه من چند ماه بیشتر از تو شوهر داشتم، تجربه بیشتری دارم، حرف گوش کن
راحله خندید و لباس را از دست خواهرش گرفت:
-خب پس چمشاتو ببند. زیر چشمی نگاه نکنیا
بعد از کلی وسواس و منبر های معصومه در مورد لزوم شیک پوشی در مهمانی های خانواده شوهر بالاخره راحله آماده شد. سارافون بلند و ترک سبز تیره، با کتی از جنس گیپور و آستین های گیپور استر دار. پوشیده و آراسته. روسری حریر گلداری که سیاوش برایش خریده ی بود را به یکی از مدل هایی که دوست داشت گره زد. طوری که هم پوشیده باشد هم مرتب و هم زیادی جلب توجه نکند. معصومه تکه ای از طالبی را که مادر آورده بود در دهان گذاشت و گفت:
-خب صورتت چی? نمیخوای کاری کنی?
راحله دوباره نگاهی در آینه به چهره اش انداخت. معصومه راست میگفت. در مقایسه با صورت هایی که میدانست امشب خواهد دید صورتش خیلی بی آب و رنگ بود. اما مگر او میخواست به مهمانی برود تا زیبایی اش را به رخ بکشد? او همسری داشت که او را با همین چهره دیده بود و پسندیده بود پس دیگر چه فرقی میکرد بقیه چه قضاوتی دارند? اما سیاوش چه? او که مانند من فکر نمیکند! اگر خوشش نیاید چه?
با دیدن او در میان چادر، در مهمانی چه واکنشی خواهد داشت? گوشه تخت نشست و در فکر فرو رفت. بعد رو به معصومه ساعت را پرسید.
هنوز دو ساعت مانده بود تا سیاوش برسد. باید حرف میزد. بهترین کار همین بود. گوشی را برداشت. یک ساعت بعد سیاوش آمد. راحله در را زد و به سیاوش گفت در میان باغ منتظرش بماند و سیاوش روی تاب منتظر نشست.
راحله آنقدر ذهنش درگیر بود که متوجه نشد این اولین باری ست که بدون چادر در مقابل سیاوش ظاهر میشود. و سیاوش از دور پری سبز پوشی را دید که از میان راه سنگی باغ کوچک، به طرفش می آمد.
نه آنچنان درشت و بلند بود که توی ذوق بزند نه آنچنان ریزه میزه و ظریف که بترسی با اشاره ای بشکند!
موزون بود و متناسب.
از زیبایی جادویی ونوس* گونه خبری نبود.تنها خصوصیت ممتاز چهره اش مژه های بلند و مشکی اش بود. دختری با یک چهره معمولی اما آرامشی عجیب که به دل می نشست. آرامشی همراه با لطافت زنانه که سیاوش را وادار میکرد با اشتیاق قدم هایش را دنبال کند.
شاید چونان آفرودیته* پوستی به سفیدی کف های دریا و یا موهایی به رنگ اشعه طلایی خورشید نداشت اما گزاف نبود اگر بگوییم از دید سیاوش بعد از هر قدم او روی جای پاهایش گلهایی میشکفتند.
قدم هایش آرام و شمرده بود که نشان میداد که ذهنش درگیر است.
دستهایش را در هم گره کرده بود و در حالیکه سرش را پایین انداخته بود و جلوی پایش را میپایید، تفکر کنان جلو می آمد. نرم و سبک قدم برمیداشت. از آن راه رفتن های مصنوعی و طنازی های کاذب خبری نبود. هرچه بود جذابیتی بود از سر جوانی، سادگی و معصومیت. به نیمکت که رسید سر بلند کرد. سیاوش را دید که با لبخند و نگاهی مشتاق خیره اش مانده. معنی نگاهش را نفهمید:
-سلام. خوبین?
-سلام خانم، بفرما
سیاوش کمی آن طرف رفت تا راحله بنشیند. نمیدانست چه بگوید. دنبال کلمات میگشت. همان قدر این سرگردانی برای او عذاب آور بود که برای سیاوش دلنشین. چون میتوانست با خیال راحت این موجود ظریف و دوست داشتنی را تماشا کند. راحله چشم هایش را به پایین دوخته بود و تقلا میکرد تا حرف بزند. باید سنجیده سخن میگفت. مژه های بلندش چشمانش را مخفی کرده بود و روی گونه اش سایه انداخته بود. بینی گوشتی و کوچکش عیب و نقصی نداشت و لبهای نه چندان باریک و صورتی رنگش نیمه باز بود. اما گونه هایش... آن طراوت همیشگی را نداشت. سیاوش کمی اخم کرد. یعنی چه شده? با همان اخم نگرانی اش گفت:
-خب بانو! نمیخوای بگی چی شده که مارو یه ساعت زودتر احضار فردمودین
پ.ن:
*ونوس: الهه زیبایی در روم
*آفرودیته: الهه ای در یونان که چهره ای خندان داشت و موهایی طلایی. او از کف دریا زاده شد و بعد از پا گذاشتن به خشکی با هر قدمش گل هایی در جای پاهایش می روید. او همتای ونوس رومی ست
#ادامه_دارد...
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔻تشکیل هسته نفوذی تحت هدایت اطلاعاتی ایران!!!!
دکتر آقایان- کارشناس:
صهیونیستها یک زن و شوهر اهل "رمت
گان" دستگیر کرده اند و آنها را متهم به
همکاری با دستگاه های اطلاعاتی ایرانی
کرده اند!
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #پاسخ_به_شبهات | کلیپ منتشر شده در فضای مجازی با عنوان توقیف پولهای ارسالی ایران به لبنان که در هواپیمای قالیباف حمل میشد!
🔸 اما واقعیت ماجرا چیه؟
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat