شیفتگان تربیت
*🍀﷽🍀 #داستــان_دنبــــاله_دارداستان واقعی و بسیار جذاب رمان#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🍃🌷 #پارت70 دیان
*🍀﷽🍀🍃
#داستــان_دنبــــاله_دارداستان واقعی و بسیار جذاب رمان#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🍃🌷
#پارت71
اون چهارروز با آشفتگی من گذشت بالاخره شب اول #محرم رسید ....
زینب بهم زنگ زد که با داداش و زنداداش میان دنبالم
حسین آقا (داداش زینب) تو عید غدیر خم با یه
دختر کاملا مذهبی ازدواج کرد بعدش رفتن #مشهد واسه شروع زندگی ...
جالبش اینجا بود اسم خانم حسین آقا هم #زینب بود 🤔..
از پله ها رفتم پایین
هردو زینب به احترامم پیاده شدن
با شیطونی گفتم : وقتی حسین آقا میگه زینب کی جواب میده 😉...
زینب: معلومه من
چون ب زن داداش یا میگه خانمم یا زینب جان
خخخخ
تا رسیدن به #هئیت زینب برام از ده شب اول محرم گفت
که هرشب به نام یک عزیزیه ...
و در مورد اون عزیز روضه و مداحی میکنند
شب اول: حضرت مسلم بن عقیل
شب دوم: حربن ریاحی
شب سوم :رقیه خاتون(سلام الله علیها)
شب چهارم: فرزندان حضرت زینب
شب پنجم : حضرت عبدالله بن الحسن(علیه السلام)
شب ششم : حضرت علی اصغر(علیه السلام )
شب هفتم : حضرت قاسم بن الحسن ((علیه السلام)
شب هشتم : حضرت علی اکبر((علیه السلام)
شب نهم: حضرت ابوالفضل((علیه السلام) ماه منیر بنی هاشم
شب دهم : شب عاشورا
من تو این ده شب ی ذره از امام حسین و یارانش فهمیدم ...
بعد از محرم همچنان تحقیق کردم
سال 94در #راهیان_نور خدا و پیامبر و اهل بیتش شناختم ....
راهیان نور 94 برام فرق داشت
بعد از برگشت از راهیان نور 94
ثبت نام کردم برای #خادمی ..........😍
*🍀﷽🍀🍃☸
#ادامه_دارد ...