eitaa logo
شیفتگان تربیت
12.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی زیبا از توکل در زندگی ‼️ ازدواج به شرط چک سفید امضاء! ♨️ با این داستان معنای روشن می‌شود 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت سالروز ازدواج نبی مکرم اسلام با حضرت خدیجه •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
17.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دهم ربیع الاول سالروز ازدواج رحمت حضرت صلی الله علیه و آله وسلم و حضرت (سلام‌الله‌علیها)مبارک باد 💐💐 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
19.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪝 آیا محصول جمهوری اسلامی است؟! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ستون‌های اصلی نظام جمهوری اسلامی چه کسانی هستند؟ صحبت های کمتر شنیده شده از امام خامنه‌ای •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
هدایت شده از شیفتگان تربیت
#شیفتگان‌تربیت.pdf
3.17M
" انسان " بیانات و نوشته های مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای درباره سیره سیاسی مبارزاتی امامان معصوم بعدی ما •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
تیک ها یعنی ثبت شده
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» و آن‌ها که امانت‌ها و عهد خود را رعایت می‌کنند؛ تفسیر: در آیه مورد بحث، به پنجمین و ششمین صفت برجسته مؤمنان اشاره کرده، مى گوید: آن‌ها کسانى هستند که امانتها و عهد خود را مراعات مى کنند (وَ الَّذِینَ هُمْ لاِ َماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ). حفظ و اداى امانت ـ به معنى وسیع کلمه ـ و همچنین پایبند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است. در مفهوم وسیع امانت، امانت هاى خدا، پیامبران الهى و همچنین امانتهاى مردم جمع است، نعمتهاى مختلف خدا هر یک امانتى از امانات او هستند. آئین حق، کتب آسمانى، دستورالعمل هاى پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پست ها و مقام ها، همه امانتهاى اویند که مؤمنان در حفظ و اداى حق آن‌ها مى کوشند تا در حیاتند از آن پاسدارى مى کنند، و به هنگام ترک دنیا آن‌ها را به نسلهاى آینده خود مى سپارند، و چنین نسلى را براى پاسدارى آن تربیت مى کنند. 🌺🌺🌺 دلیل بر عمومیت مفهوم امانت، در اینجا علاوه بر گستردگى و اطلاق لفظ، روایات متعددى است که در تفسیر امانت وارد شده، گاهى امانت به معنى امامت امامان معصوم که هر امام آن را به امام بعد از خود مى سپارد تفسیر شده و گاه به مطلق ولایت و حکومت. جالب این که: زراره از شاگردان بزرگ امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) چنین مى گوید: منظور از جمله أَنْ تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهْلِها. این است که ولایت و حکومت را به اهلش واگذارید. و این نشان مى دهد که حکومت از مهمترین ودیعه هاى الهى است که باید آن را به اهلش سپرد. همچنین دلیل عمومیت عهد و پیمان، تعبیراتى است که در سایر آیات قرآن آمده، از جمله أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ: به عهد خداوند وفا کنید هنگامى که عهد و پیمان بستید. قابل توجه این که در بعضى از آیات قرآن تعبیر به اداى امانت و یا عدم خیانت در امانت شده، در حالى که در آیه مورد بحث، تعبیر به رعایت امانت شده که هم شامل ادا مى شود، هم محافظت و مراقبت کامل از آن. بنابراین، اگر کوتاهى در اصلاح چیزى که مورد امانت است باعث ضرر یا خطرى بشود، شخص امین موظف است که در اصلاح آن نیز بکوشد (و به این ترتیب سه کار لازم است: اداء، حفظ و اصلاح). (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۸ سوره‌ مبارکه مؤمنون) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : حجت خدا را چگونه بشناسیم؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت96 ✍ #میم_مشکات -مودب صحبت کن عوضی سیاوش بلند خندید: -ببی
* 💞﷽💞 ✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️❎✳️ ‍ و یکم: عروس خیالاتی راحله، چادر یاسی رنگش ، که گل های صورتی و سبز پسته ای داشت، را کمی جابجا کرد تا پاهایش زیر چادر پنهان شود. چقدر معذب بود. در عمرش خواستگاری به این عذاب اوری نداشت. حالا که او قید ازدواج را، حداقل برای مدتی، زده بود، همه یادشان آمده بود که حاج اقا شکیبا دختر جوان و محجوبی دارد و برای گرفتن "بله" به خانه شان سرازیر شده بودند. عموما هم از آشنایان یا دوستان پدر بودند برای همین نمیشد بدون آمدن نه بگوید زیرا پای یک عمر آشنایی یا رفاقت در میان بود و نمیخواست صدمه ای به روابط خانواده ها بزند. برای همین، با بی میلی قبول میکرد حداقل به صورت صوری هم که شده بیایند، گل و شیرینی بیاورند، چایی بخورند و بعد جواب نه را با هزار دردسر و سلام و صلوات بهشان بدهند. مادر و پدر هرچند از این وضع راضی نبودند اما دوست نداشتند با اصرار بیجا، دخترشان فکر کند قصد دارند اورا از خانه بیرون بیندازند. آن همه بعد از آن دردسر ها و مشکلاتی که پیش آمده بود. آن شب هم یکی از آن شب های زجر اور بود. راحله با دیدن داماد به این فکر میکرد که چرا عموما، خانواده هایی که موقعیت های مناسبی دارند پسرهایشان عیب و ایراد دارند. یا زشت بودند، یا چاق و بدترکیب، یا پر ادعا و مغرور یا آنقدر سر به زیر که بیشتر شبیه احمق ها بودند تا محجوب... شما دوست عزیز، شاید ایراد بدانید که چرا راحله از روی ظاهر خواستگارانش را قضاوت میکرد و همه مان شعار بدهیم که اصل اخلاق است و نه تیپ و قیافه اما باید واقع بین بود. در سن و سال جوانی ظاهر برای جوانها مهم است. البته نه قد و هیبتی همچون هرکول و قیافه ای چون رب النوع های زیبایی اما به هرحال تا حدی که معقول و قابل پذیرش باشد. ثانیا، کسی که بخواهد از زیر بار مسئولیتی فرار کند به دنبال کوچکترین بهانه است. از این رو آن شب، راحله خدا را شکر کرد که این داماد بد قیافه، خودش دستاویزی را به دستش داده بود. البته پدر و مادر می دانستند راحله اهل این بهانه ها نیست و اصل داستان چیز دیگری ست. مهمانها داشتند حرف میزدند و راحله این فکر ها را با خودش میکرد و گاهی لبخند روی لبهایش می آمد. پیش خودش فکر کرد الان فکر میکنند عروس کمبود تخته دارد و دوباره خنده اش گرفت. پدر داماد داشت در مورد قیمت ماشینی که تازه خریده بود داد سخن میداد که باعث شد ذهن راحله کاملا از جمع خارج شود. ماشین!! یادش افتاد به هیوندای سیاه جناب پارسا! دوباره همان کلمات در ذهنش تداعی شد: دیوانه روانی!! و با خودش فکر کرد: آخه این چه کاری بود? ماشینت رو داغون کردی! خب کتک کاری میکردی که به نفع بود. دو روز دیگه زخم هات خوب میشد و خرج نداشت!! و دوباره لبخند زد و این بار نگاه متعجب مادر داماد را روی خودش حس کرد. با خودش گفت دیگر حتما رای به خل بودن من داده و برای گرفتن جواب زنگ نمیزند... و دوباره خنده اش گرفت که ترجیح داد این بار در دلش بخندد. دوباره فکرش برگشت سمت استاد پارسا! امروز دو روز از آن جریان گذشته بود. ذهنش آرامتر شده بود و وقایع را خارج از آن لحظه بغرنج بررسی میکرد. اتفاقات برخوردش با نیما هم در ذهنش تکرار شد. هر دو بار پارسا اورا نجات داده بود و او، چقدر بد قدردانی کرده بود. احساس شرمندگی داشت. اما در کنار این احساس، حس دیگری هم در دلش حرکت میکرد. حسی مبهم. چرا سیاوش این کار را کرده بود. یک آن حس کرد چیزی در دلش فروریخت. نکند این کار او از سر علاقه بود? معمولا در اینجور مواقع، وقتی آدم حس میکند که شخصی به او علاقه دارد، به خصوص وقتی آن شخص ضمیر سوم شخص شامل حالش بشود، کمی خیال پردازی و بزرگنمایی هم قاطی ماجرا می شود. برای یک لحظه راحله در ذهنش نگاهی خریدارانه به جناب استاد انداخت: جوانی با چهره ای معمولی اما خوش قد و بالا، شیک پوش، تحصیلکرده و قطعا پولدار . با وجود اختلاف عقیده و اعتقادی که با هم داشتند راحله نمی توانست بی انصاف باشد.پارسا، از لحاظ اخلاقی، جوانی موجه و موقر بود. راحله دورادور برخورد هایش با دختر های لوس اطرافش را که قصد خود نمایی داشتند دیده بود. کاملا سنگین و متین. شاید استاد آدمی مذهبی نبود ولی قطعا پسری سبکسر و بی قید هم نبود. اما خب بالاخره این اختلاف عقاید چیز کمی نبود که بشود به راحتی از کنارش گذشت. دوست داشتن کسی با این همه اختلاف عقیده ممکن بود? همینطور که داشت استاد بیچاره را در ذهنش بالا و پایین میکرد و برایش نسخه میپیچید، یک دفعه یاد آن روز سر کلاس افتاد. آن حلقه طلایی که در انگشت دوم دست چپ میدرخشید.