هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا»
آیا انسان به خاطر نمیآورد که ما پیش از این، او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟!
(سوره مبارکه مریم/ آیه ۶۷)
❇ تفســــــیر
و بلافاصله با همان لحن و تعبیر، به آن پاسخ مى گوید که آیا انسان این واقعیت را به یاد نمى آورد که ما او را پیش از این آفریدیم، و او ابداً چیزى نبود؟! (أَ وَ لا یَذْکُرُ الاِْنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً).
تعبیر به الإِنْسان در اینجا نیز ممکن است اشاره به این نکته باشد که انسان با آن استعداد و هوش خداداد نباید در برابر چنین سؤالى خاموش بنشیند، باید خودش با یادآورى خلقت نخستین، به آن پاسخ گوید و گرنه حقیقت انسانیت خود را به کار نگرفته است.
این آیات مانند بسیارى از آیات مربوط به معاد، تکیه روى معاد جسمانى دارد، و الا اگر بنا بود تنها روح باقى بماند و بازگشت جسم به زندگى مطرح نباشد، نه آن سؤال جا داشت، و نه این پاسخ.
🌺🌺🌺
بعضى از مفسران، در اینجا سؤالى مطرح کرده اند که اگر این دلیل درست است که هر کس کارى را انجام داد، قدرت دارد مانند آن را نیز انجام بدهد، پس چرا ما کارهائى را انجام مى دهیم و گاه نمىتوانیم عین همان را تکرار کنیم؟ مثلاً گاهى قطعه شعرى بسیار عالى مىسرائیم و یا خط بسیار زیبائى مىنویسیم، اما بعداً هر چه تلاش مىکنیم، مثل آن را نمىتوانیم انجام دهیم.
پاسخى را که ما براى این سؤال انتخاب کرده ایم این است: درست است که ما اعمال خود را از روى اراده و اختیار انجام مى دهیم، ولى گاهى یک سلسله امور غیر اختیارى در بعضى از ویژگىهاى افعال ما اثر مى گذارد، لرزش نامحسوس دست ما، گاه در شکل دقیق حروف مؤثر است و از این گذشته، قدرت و استعداد ما همیشه یکسان نیست. گاه عواملى پیش مى آید که تمام نیروى درونى ما را بسیج مى کند، و ما مى توانیم به اصطلاح شاهکارى بیافرینیم، ولى گاه عوامل محرکه ضعیف است و تمام نیروى ما بسیج نمى شود، به همین دلیل، کار مرتبه دوم به خوبى مرتبه اول انجام نمى گیرد.
ولى خداوندى که قدرتش بى انتها است، این گونه مسائل براى او مطرح نیست، هر کارى را انجام دهد عین آن را بى کم و کاست مى تواند تکرار کند.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۷ سوره مبارکه مریم)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠موشن گرافیک احکام: به چه شکهایی نباید اعتنا کرد ؟
🔸احکامی که باید بدانیم
#آموزش_احکام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : دوری از هرگونه تمایز در سیره عملی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
#آیت_الله_سید_حسن_عاملی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان_جانم_میرود #قسمت_صدوپنجاه_وچهار ولی قبول نکردی با من حرف بزنی میدونی چی به من گذشت، من تو یه
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_صدوپنجاه_وپنج
ــ یادمه گفتی دوره پرستاری رفتی.
مهیا سری تکون داد
ــ خب فک کنم از پانسمان یه دست برمیای ؟؟
مهیا سینی را کنار گذاشت و دست شهاب را گرفت
ــ چرا دستات میلرزه ؟؟
مهیا سرش را به دو طرف به علامت چیزی نیست تکان داد!
پانسمان دست شهاب را باز کرد که با دیدن بخیه ها با بغض سرش را بالا آورد و نالید
ــ باید با اونا درگیر میشدی؟؟
ــ مهیا گریه کردی باور کن دیگه نمیزارم منو ببینی تا دستم خوب بشه
مهیا نتوانست جلوی اشک هایش را بگیرد و اشک هایش روگونه هایش ریخت !!
و آرام تا صدایش به بقیه نرسد هق هق کرد
ــ خب عزیز دلم میخواستی چیکار کنم .داشتن پرچمای عزای امام جوا ُد پاره میکردند باید مینشستم نگاشون میکردم
مهیا سرش را پایین انداخت و آرام اشک می ریخت
ــ الان دقیقا گریه کردنت برا چیه؟؟
ــاگه بلایی سرت میومد من دق میکردم !
شهاب آرام خندید و گفت:
ــ نترس خانومی شما تا منو دق ندی چیزیت نمیشه!
مهیا دست زخمی شهاب را آرام فشرد که صورت شهاب از درد جمع شد؛
ــ آخرین بارته اینجوری حرصم میدی
ــ من نوکر شما هم هستم
مهیا آرام خندید و گفت :
ــ نوکر اهل بیت ان شاء الله
و حواسش را کاملا به سمت دست شهاب سوق داد و با حوصله مشغول تعویض پانسمان شهاب شد!!
همه مشغول بودند!
نرجس و سوسن خانم به جمعشان اضافه شده بود !
شهاب با وجود چشم غره های مهیا و تشرهای مادرش باز هم در حال کار بود و اصلا به زخم دستش و سردرش توجهی نمی کرد .
ــ مهیا مادر یه برگه بیار چندتا خرید داریم بنویس بدم آقایون بخرن
ــ چشم الان میارم
و کمی صدایش را بالا برد ؛
ـــ شهاب
شهاب با دست های خیسش موهایش را از روی پیشانیش کنار زد و گفت :
ــ جانم
ــ دفتر یادداشت میخواستم تو اتاقت هست؟؟
ــ آره عزیزم تو کشو دومی میز کارم هست،میخوای برات بیارم ؟؟
مهیا لبخندی زد
ــ نه ممنون خودم برمیدارم
شهاب روی تخت گوشه حیاط نشست و سرش را بین دستش گرفت و محکم فشرد !
سرش عجیب درد میکرد و سوزش دستش اوضاع را بدتر کرده بود .
مهیا کنار شهین خانم نشست
ــ جانم بگید بنویسم
شهین خانم تک تک وسایل را میگفت و بعضی وقتا چند لحظه ساکت می شد و کمی فکر میکرد و دوباره تند تند چندتا وسیله میگفت.
ــ همینارو میخوام ، محسن مادر شما میری بخری ؟؟
قبل از اینکه محسن چیزی بگوید شهاب به سمتش رفت
ــ بدید خودم میخرم
تا شهین خانم میخواست اعتراض کند گفت
ــ من خوبم مامان !
لیست را به طرف شهاب گرفت
ــ مادر این چیزایی که لازم دارم و بی زحمت بگیر
شهاب نگاهی به لیست انداخت و با خواندش شروع به خندیدن کرد!!
همه با تعجب به او نگاه می کرند
ــ مامان فک کنم آخرین خریدا ،خریدای مهیا باشن نه تو مریم با کنجکاوی گفت:
ــ چطور؟
شهاب با خنده شروع خواندن کرد؛
ــ دو عدد چیپس .یک عدد ماست . دو عدد پفک .چهار عدد لواشک
با خواندن لیست همه شروع به خندیدن کردند
مهیا با اخم ساختگی رو به مریم و سارا گفت :
ــ بده به فکر شما بودم گفتم بعدا خسته میاید بخوابید قبلش یه چیزی بخورید انرژی بگیرید
شهین خانم با خنده گونه ی مهیا را بوسید
مریم با خنده گفت:
ــ ایول زنداداش عاشقتم
سارا هم بوسه ای برایش فرستاد
ــ تکی بخدا
شهاب به طرف در رفت که با صدای مهیا سرجایش ایستاد
ــ جانم .آبنباتم بخرم ؟؟
ــ اِ شهاب
شهاب خنده ای کرد
ــ جانم بگو
* از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا *
* ادامه.دارد.... *
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
🎙حجت الاسلام والمسلمین انصاریان
🌸 به مناسبت فرا رسیدن ۱۰ ربیع الاول، سالروز پیوند آسمانی پیامبر ختمی مرتبت (ص) با ام المومنین خدیجه کبری (س)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آنچه که باید از قتل عام ۷۰ خلبان در یکروز بدانید/ گاف اطلاعات محرمانه به صدام توسط هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان_جانم_میرود #قسمت_صدوپنجاه_وپنج ــ یادمه گفتی دوره پرستاری رفتی. مهیا سری تکون داد ــ خب فک
#رمان_جانم_میرود
#قسمت_صدوپنجاه_وشش
ــ سرت درد میکنه
ــ از کجا دونستی ؟؟
ــ هر وقت کلافه میشی و چشمات سرخ میشن یعنی سرت درد میکنن !
شهاب لبخند مهربانی به مهیا زد
ــ بله خانمی کمی سرددرد دارم
و به طرف در رفت
مهیا آب را در لیوان ریخت و آن را کنار قرص، در بشقاب گذاشت.
بشقاب را برداشت و به طرف حیاط رفت. شهاب بر روی تخت نشسته بود و شقیقه هایش را با دستانش ماساژ می داد.
با احساس حضور شخصی کنارش سرش را بالا آورد؛ و با دیدن مهیا لبخندی زد.
مهیا کنار شهاب نشست و بشقاب را به سمتش گرفت و گفت:
ــ بگیر... قرص بخور، سردردت بهتر بشه!
شهاب به این مهربانی های مهیا لبخندی زد و قرص را خورد و گفت:
ــ دستت دردنکنه خانومی!
ــ خواهش میکنم عزیزم!
شهاب کیسه ای را به سمتش گرفت. مهیا به حالت سوالی، به کیسه نگاهی انداخت!!
شهاب لبخندی زد.
ــ سفارشاتون...
مهیا ذوق زده کیسه را از دست شهاب گرفت و لبخندی زد.
ــ وای ممنون عزیزم!
ــ خواهش میکنم خانوم!
مهیا به سمت دخترها رفت؛ تا در آماده کردن بقیه کارها، به آن ها کمک کرد
در آشپزخانه در حال شستن ظرف ها بود، که با فکر کردن به اینکه چه قدر خوب است؛ که شهاب پای بعضی از شیطنت ها ،خواسته هایش، و حتی بعضی از بچه بازی هایش می ایستد؛ و او را همراهی میکند. و چقدر خنده دار بود، تصوری که قبلا از مردان نظامی و مذهبی، داشت..
****
شهاب چشمانش از درد سرخ شده بودند؛ دیگر نای ایستادن نداشت.
محسن به طرفش آمد و بازویش را گرفت و او را به سمتی کشید و گفت:
ــ آخه مومن! این چه کاریه میکنی؟؟ داری خودتو به کشتن میدی، بیا برو استراحت کن...
ــ چی میگی محسن، کلی کار هست.
ــ چیزی نمونده، تموم شد. تو بفرما برو یکم استراحت کن؛ برای نماز بیدارت میکنم بریم مسجد! برو..
شهاب که دیگر واقعا نای ایستادن را نداشت؛ بدون حرف دیگه ای به سمت اتاقش رفت...
مهیا با تمام کردن شستن ظرف ها؛ نگاهی به آشپزخانت انداخت. تمیز بود.
شهین خانم وارد آشپزخانه شد و به سمت مهیا رفت.
ــ خسته نباشی دخترم. برو بخواب دیگه دیر وقته! فردا هم سرتون شلوغه...
ــ چشم الان میرم. شهین جون؟! شهاب رو ندیدی؟! سرش خیلی درد می کرد.
ــ چرا مادر رفت تو اتاقش.
مهیا لبخندی زد و به طرف اتاق شهاب رفت. در را باز کرد که با اتاق تاریک، روبه رو شد. تا میخواست از اتاق خارج شود، صدای شهاب او را سرجایش نگه داشت.
ــ بیا تو بیدارم!
مهیا به سمتش رفت و روی تخت نشست. و به تاج تخت تکیه داد.
ــ چرا نخوابیدی شهاب؟!
شهاب سرش را روی پای مهیا گذاشت و زمزمه کرد:
ــ سردرد کلافه ام کرده... نمیتونم بخوابم.
مهیا آرام زمزمه کرد.
ــ سعی کن به چیزی فکر نکنی... آروم بخواب!
* از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا *
* ادامه.دارد.... *
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قتل عام نیمی از مردم ایران!
🔹سال ۱۲۹۶، زمان جنگ جهانی اول وقتی همه کشورها درگیر جنگ بودن، ایران با یه فاجعه بزرگ روبرو شد.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
حجـاب و پوشـش در احادیث و روایت از ائمه اطهار.pdf
11.64M
📗 دریافت PDF کتابچه « #حجـاب و #پوشـش در احادیث و روایت از ائمه اطهار علیهم السّلام»
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨قضاوت با خود شما!!
🚨ببینیم کدام طرف ایستاده ایم؟؟
#نشر_حداکثری
#جهاد_تبیین
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا»
سوگند به پروردگارت که همهی آنها را همراه با شیاطین در قیامت جمع میکنیم؛ سپس همه را -در حالی که به زانو درآمدهاند- گرداگرد جهنم حاضر میسازیم.
(سوره مبارکه مریم/ آیه ۶۸)
❇ تفســــــیر
در آیه بعد، با لحن بسیار قاطع، منکران معاد و گنهکاران بى ایمان را تهدید مى کند، و مى گوید: قسم به پروردگارت که ما همهی آنها را با شیاطینى که آنان را وسوسه مى کردند، و یا معبودشان بودند، محشور مى کنیم (فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیاطِینَ).
سپس همه آنها را گرداگرد جهنم در حالى که به زانو درآمده اند حاضر مى کنیم (ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً).
🌺🌺🌺
این آیه نشان مى دهد دادگاه افراد بى ایمان و گنهکار در نزدیکى جهنم است!.
تعبیر جِثِیّاً (با توجه به این که جِثِىّ جمع جاثى به معنى کسى است که بر سر زانو نشسته) شاید اشاره به ضعف، ناتوانى، ذلت و زبونى آنها باشد، گوئى قدرت ندارند بر سر پا بایستند، البته این کلمه معانى دیگرى هم دارد. از جمله این که بعضى جِثِىّ را به معنى گروه، گروه تفسیر کرده اند، و بعضى به معنى انبوه و متراکم بر روى هم، همانند خاک ها و سنگ ها، ولى تفسیر اول مناسب تر و مشهورتر است.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۶۸ سوره مبارکه مریم)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat