eitaa logo
شیفتگان تربیت
12.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹آمیزه عطر باوَر و باروت است از غیرت او چشم جهان مبهوت است ❤️امام خامنه ای: حزب الله لبنان همچون خورشید میدرخشد‌ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
46.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ یوم الانتقام 👌👌 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» من پروردگار توام! کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدّس «طوی» هستی! (سوره مبارکه طه/ آیه ۱۲) ❇ تفســــــیر من پروردگار توام، کفش‌هایت بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس طُوىٰ هستى (إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً). از آیه 30 سوره قصص استفاده مى شود که موسى(علیه السلام) این ندا را از سوى درختى که در آنجا بود شنید: نُودِىَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الاْ َیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ. از مجموع این دو تعبیر استفاده مى شود: موسى هنگامى که نزدیک شد آتش را در درون درخت (مفسران مى گویند درخت عناب بوده) مشاهده کرد، و این خود قرینه روشنى بود که این آتش، یک آتش معمولى نیست، بلکه، این نور الهى است که نه تنها درخت را نمى سوزاند، که با آن هماهنگ و آشنا است، نور حیات است و زندگى!. موسى(علیه السلام) با شنیدن این نداى روح پرور: من پروردگار توام هیجان زده شد، و لذت غیر قابل توصیفى سرتاپایش را احاطه کرد، این کیست که با من سخن مى گوید؟ این پروردگار من است، که با کلمه رَبُّکَ مرا مفتخر ساخته، تا به من نشان دهد که در آغوش رحمتش از آغاز طفولیت تاکنون پرورش یافته ام و آماده رسالت عظیمى شده ام. 🌺🌺🌺 او مأمور شد تا کفش خود را از پاى در آورد; چرا که در سرزمین مقدسى گام نهاده، سرزمینى که نور الهى بر آن جلوه گر است، پیام خدا را در آن مى شنود و پذیراى مسئولیت رسالت مى شود، باید با نهایت خضوع و تواضع در این سرزمین گام نهد، این است دلیل بیرون آوردن کفش از پا. بنابراین، بحث مشروحى که بعضى از مفسران درباره بیرون آوردن کفش از پا کرده اند، و اقوالى از مفسران نقل نموده اند زائد به نظر مى رسد. تعبیر به طُوىً یا به خاطر آن است که نام آن سرزمین، سرزمین طوى بوده است، همان گونه که غالب مفسران گفته اند، و یا این که طوى که در اصل به معنى پیچیدن است در اینجا کنایه از آن است که این سرزمین را برکات معنوى از هر سو احاطه کرده بود، به همین جهت در آیه 30 سوره قصص از آن به عنوان الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ تعبیر شده است. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۲ سوره مبارکه مریم) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹روز شما خوبان بخیر🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 علی را خوب بشناسید تا بتوانید شیعه‌اش باشید، والّا شیعه گنبد و بارگاه علی هستید! 🔹 گفتاری از شهید بهشتی درباره امیرالمؤمنین 🔹 دنباله‌رو علی باید رهبرش را درست بشناسد علی علیه‌السلام را آنطور كه خودش خواسته بشناسیم؛ نه آنطور كه عده‌ای امروز دلشان می‌خواهد. 🔹 ای شیعه علی! به‌راستی شیعه و پیرو و دنباله‌روی علی باش! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
‌ #عاشقانه_مذهبی #امین_هانیه قسمت25 شهریار برف شادے رو گرفت سمت صورتم و گفت:آخہ اینم روز بود تو
قسمت26 آروم به سمت عاطفه و مریم رفتم،سرکوچه ایستاده بودن،هفته ی قبل رفتیم خواستگاری عاطفه،فردا عقد شهریار و عاطفه بود،عاطفه از من و مریم خواسته بود برای خرید لباس محضر کمکش کنیم! عاطفه با دیدنم تعجب کرد،با هردوشون دست دادم و سلام کردم! به سمت بازار راه افتادیم،عاطفه با تردید پرسید:هانی برای همیشه چادری شدی؟! نگاهش کردم و گفتم:آره! دیگه چیزی نگفت،مشغول تماشا کردن مغازه ها شدیم،مریم با ذوق گفت:عاطفه اون لباسو ببین! عاطفه نگاهی به لباس انداخت و گفت:لباس جشن رو باید آقامون بپسنده،یه چادر و شال برای محضر پسند کنید همین! مریم با شیطنت گفت:بله!بله! با خنده سرفه مصنوعی کردم و گفتم:اینجا مجردم هستا! عاطفه دست مریم رو گرفت و گفت:دخملمون چطوله؟ مریم لبخندی زد و گفت:خوبه! با تعجب گفتم:مگه جنستیش معلوم شده؟! مریم با شرم گفت:چهارماهمه!استرس داشتم،با امین تصمیم گرفتیم بعد از گذشتن سه ماه اول خبر بدیم! آهانی گفتم و از فکرم رد شد که دوست داشتم بچه اول من و امین دختر باشه! سریع از فکر اومدم بیرون،رو به مریم گفتم:خدا حفظش کنه! باید برای همیشه فراموش می کردم،امین فقط دوست برادرم و همسایه بود! مشغول تماشا کردن ویترین مغازه ها شدم،عاطفه و مریم هم کنارم صحبت می کردن! سرم رو برگردوندم که سهیلی رو دیدم چند قدم دورتر از من کنار دختری چادری مشغول صحبت و تماشای ویترین مغازه ای بودن! با دیدنش تعجب کردم،سهیلی تهران چی کار می کرد؟! حسی بهم گفت حتما باید بهش سلام بدی،این مرد عجیب وادارت میکرد براش احترام و ارزش قائل باشی! چند قدم بهشون نزدیک شدم و با صدایی رسا گفتم:سلام! سهیلی سرش رو برگردوند،نگاهش سمت من بود ولی پشت سرم رو نگاه می کرد! _سلام خانم هدایتی! با لبخند دستم رو گرفتم سمت دختری که کنارش بود و گفتم:سلام! دختر با تعجب دستم رو گرفت و جوابم رو داد،به چهره ش میخورد تقریبا همسن خودم باشه. سریع گفتم:من شاگرد آقای سهیلی هستم! صدای عاطفه رو شنیدم:هانیه! برگشتم سمتش،با تعجب نگاهم کرد،شونه ش رو داد بالا و لب زد اینا کین؟! _الان میام،شما انتخاب کنید! دوباره برگشتم سمت سهیلی و همسرش،با لبخند گفتم:از دیدنتون خوشحال شدم! دختر با کنجکاوی گفت:چی میخواید بخرید؟ از این همه راحتیش جا خوردم،سهیلی با سرزنش گفت:حنانه! حنانه بدون توجه به سهیلی گفت:ناراحت شدی فضولی کردم؟من موندم برای مادرم چی بخرم! _نه،نه!فضولی چیه؟! برای خرید عقد برادرم اومدیم! حنانه با ذوق گفت:آخی،مبارکه،من که دوتا داداش دارم یکی از یکی مجردتر! از حرف هاش خنده م گرفت،سرم رو انداختم پایین و آروم خندیدم! سرم رو بلند کردم و گفتم:خدا متاهلشون کنه! حنانه با اخم مصنوعی گفت:خدانکنه!همینطوریش آش دهن سوزی نیستن وای بحال اینکه زن بگیرن! سهیلی با تعجب نگاهش کرد و ابروهاش رو داد بالا. _حالا زن نداشته ی من چه هیزم تری به تو فروخته؟! با تعجب نگاهشون کردم،خواهر و برادر بودن! حنانه با تاسف رو به من گفت:میبینی تو رو خدا؟!حالا خوبه زن نداره و اینه! از حالت هاش خنده م گرفت،چادرم رو با دست گرفتم و گفتم:من دیگه برم خداحافظ! حنانه لبخند مهربونی زد و گفت:خوشحال شدم اسمت هانیه بود دیگه؟ سهیلی با لحن سرزنش آمیزی گفت:حنانه این چه طرز صحبت کردنه؟! حنانه توجهی نکرد و گفت:خداحافظ هانیه! با لبخند گفتم:خداحافظ. رو به سهیلی گفتم:خدانگهدار استاد! خواستم برم که سهیلی گفت:خانم هدایتی! برگشتم سمتش،قبل از اینکه چیزی بگم سریع گفت:متوجه شدید که حنانه خواهرمه سوتفاهم نشه! و سریع با حنانه به سمت مغازه دیگه ای رفتن،با تعجب زیر لب گفتم:مگه من چی گفتم؟! * ادامه.دارد.... *
18.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 قطب‌نما / انتخاباتی که مهم است 🔻 یکی از رویدادهای مهم امسال انتخابات 11 اسفندماه است و قرار است کم تر از 4 ماه ديگر مردم در پاي صندوق های حاضر شوند و نمايندگان خود را معرفي و راهي بهارستان کنند. اين عمل در 44 سال اخير بيش از 40 بار در اين سرزمين تکرار شده است و بزرگان انقلاب بر تکرار آن تاکيد کرده‌اند. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
32.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠کلیپ اذان ( سرود اسلام) 🔸صدای مرحوم موذن زاده اردبیلی 🔸نگارگری: رضا بدرالسماء 🔸خوشنویسی : محمد رضا رحیمی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 🎥 جنگ امروز، جنگ اراده هاست نه جنگ امکانات!✊ | •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
پروفایل •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
خواهـرم! بلاخـره‌یہ‌روزمجبـورۍباحجـٰاب‌بشۍ! وازسرتـاناخـن‌پـٰات‌رومۍپوشونَن... امـٰادیگہ‌دیرشـده❗️ این‌آخـرین‌حجـٰابت‌خـواهدبـود! پس‌محجـوب‌بـٰاش‌و🚶‍♂ ⚠️نـذاراولیـن‌حجـٰابت‌،ڪفنت‌بـٰاشہ. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat