فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ ۲۰سال پیش در چنین روزی آمریکا اینگونه دموکراسیشو به عراق اورد!
🔹 صدام حسین در ماههای پایانی عمر حکومت خود نهایت همکاری را با بازرسان سازمان ملل انجام داد و حتی موشک های الصمود و الحسینش را نابود کرد تا مانع از حمله آمریکا و سرنگونی تخت ریاستش گردد .
🔹 اما اشتباه او آنجا بود که تا توانست برای جلب رضایت غرب و جامعه بین المللی دست خود را از تسلیحات مهم و اثربخش تهی ساخت تا آمریکا با خیالی آسوده و بدون دغدغه به عراق حمله کند و دولت بعثی را واژگون سازد.
🔹 تصاویری که می بینید لحظات اولیه موشکباران بغداد به وسیله کروزهای توماهاوک را نشان میدهد که ارتش ضعیف و بی دفاع شده صدام ، قابلیت مقابله با آنها را ندارد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯تفاوتهای قابل توجه عشق و هوس و وابستگی...
💕در عشق شرط وجود ندارد. ☝️
#دکتر_سعید_عزیزی
#عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پشت پرده ی نقشه های دشمن
✅ نکاتی زیبا از ۷ حیله ی جنگ نرم👌
#نشر_حداکثری
هدایت شده از شیفتگان تربیت
📣 ثبت نام ورود به حوزههای علمیه 22 اسفند آغاز خواهد شد
♨️ قابل توجه داوطلبان ورود به حوزه های عملیه
🌸 به یاری خداوند متعال پذیرش حوزه های علمیه برای سال تحصیلی 1404-1403 از 22 اسفند ماه 1402 مصادف با اول ماه مبارک رمضان آغاز خواهد شد.
✅ علاقه مندان می توانند از تاریخ یاد شده با مراجعه به پایگاه اطلاع رسانی پذیرش به آدرس زیر اطلاعات لازم را نسبت به شرائط و مراحل پذیرش کسب و اقدام به ثبت نام نمایند.
📎 #پذیرش_حوزههای_علمیه_برادران
📎 #حوزه_علمیه
📎 #اطلاعیه
🌐 آدرس تارنما
https://paziresh.ismc.ir/
🔰 سنجش و پذیرش حوزه های علمیه برادران
هدایت شده از شیفتگان تربیت
کتابچه حفظ نسخه دیجیتال.pdf
1.39M
#کتابچه_حفظ
۵۰فراز زندگیساز
۴۸ صفحه
در قطع جیبی کوچک
#مسطورا
#منبع_مسابقه
#بیست_فروردین_ماه
https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
جزء 13.mp3
3.9M
💠فایل صوتی: تند خوانی جزء سیزدهم قرآن کریم
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : آنچه که در محضر الهی از اهمیت خاصی برخوردار است
👤 #آیت_الله_سید_حسن_عاملی
11_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
17.09M
⭕️مستند صوتی شنود
✅جلسه یازدهم
🛑 تبعات گناه در فضای مجازی
🛑 اثر گناه، بر قلب امام زمان علیه السلام
🛑عاقبت چت های بسیار معمولی در آخرت
🛑گناهان جبران ناپذیر
🛑عاقبت کارمندی که کار اداری را عقب انداخت
#مستند_شنود
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشــق🌹 #پــلاک_پنهـــان #قسمت92 بعد از بله گفتن کمیل فضای اتاق را صل
* #هــو_العشـــق🌹
#پــلاک_پنهــــان
#قسمت93
سمانه و صغری از دانشگاه خارج شدند و به سمت کمیل که به ماشین تکیه داده بود رفتند،سمانه خندید و گفت :
ــ جان عزیزت بسه دیگه صغری،الان کمیل گیر میده که چقدر بلند میخندید
ــ ایش ترسو
سمانه چشم غره ای برایش رفت و به سمت کمیل رفتند،کمیل با دیدنشان لبخندی زد و گفت:
ــ سلام خدا قوت خانوما
صغری سلامی کرد و گفت:
ــ خستم زود سوار شو ترسو خانم
سمانه با تشر صدایش کرد ولی اون بدون هیچ توجه ای سوار ماشین شد.
ــ خوبی حاج خانم
سمانه به صورت خسته کمیل نگاهی انداخت و گفت:
ــ خوبم حاجی شما خوبید؟
کمیل خندید سوار ماشین شدند.
کمیل از صبح مشغول پرونده بود و لحظه ای استراحت نکرده بود،وقتی مادرش به او گفته بود که سمانه را برای شام دعوت کرده بود،سریع خودش را به دانشگاه رساند،تا سمانه و صغری در این تاریکی به خانه برنگردند.
به خانه که رسیدند،مثل همیشه سمیه خانم دم در ورودی منتظر آن ها بود ،با دیدن سمانه لبخند عمیقی زد و به سمتش رفت
ــ سلام خاله جان
ــ سلام عزیز دل خاله،خوش اومدی عروس گلم
سمانه لبخند شرمگینی زد و خاله اش را در آغوش گرفت،صغری بلند داد زد:
ــ نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار
کمیل دستش را دور شانه های خواهرش حلقه کرد و حسودی زیر لب گفت.
سمیه خانم گونه ی سمانه را بوسید و گفت:
ــ سمانه است،عروس کمیل میخوای تحویلش نگیرم
لبخند دلنشینی بر لب های سمانه و کمیل نقش گرفت.
با خنده و شوخی های صغری وارد خانه شدند،
کمیل به اتاقش رفت ،سمانه همراه سمیه خانم به آشپزخانه رفت،سمیه خانم لیوان ابمیوه را در سینی گذاشت و به سمانه داد
ــ ببر برا کمیل
ــ خاله غذا اماده است؟
ــ نه عزیزم یه ساعت دیگه اماده میشه
ــ پس به کمیل میگم بخوابه آخه خسته است
ــ قربونت برم،باشه فدات
سمانه لیوان شربت را برداشت و به طرف اتاق کمیل رفت ،در زد و وارد اتاق شد،با دیدن کمیل که روی تخت دراز کشیده بود،لبخندی زد و روی تخت نشست،کمیل می خواست از جایش بلند شودکه سمانه مانع شد.
ــ راحت باش
ــ نه دیگه بریم شام
سمانه لیوان را به طرفش گرفت
ــ اینو بخور،هنوز شام آماده نشده تا وقتی که آماده بشه تو بخواب
ــ نه بابا بریم تو حیاط بشینیم هوا خوبه
سمانه اخمی کرد و گفت:
ــ کمیل با من بحث نکن ،تو این یک هفته خیلی خوب شناختمت،الان اینقدر خوابت میاد ولی فکر میکنی چون من اینجام باید کنارم باشی
کمیل لبخند خسته ای زد
ــ خب دیگه من میرم کمک خاله تو هم بخواب
ــ چشم خانومی
ــ چشمت روشن
سمانه به طرف در رفت و قبل از اینکه بیرون برود گفت:
ــ یادت نره ابمیوه اتو بخوری.
کمیل خیره به سمانه که از اتاق بیرون رفت بود،حس خوبی داشت از اینکه کسی اینگونه حواسش به او هست و نگرانش باشد.
* ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠غرور کاذب چیست؟
🟣#عزت_نفس غرور نیست.
❌#غرور و #لجبازی در زندگی زناشویی
🔰زن در مدیریت #اقتصادی در جریان باشه بهتره.
🎙#دکتر_سعید_عزیزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
3⃣1⃣ دعای روز سیزدهم ماه رمضان
#استوری
🎙 با نوای قاسم موسوی قهار
#امام_زمان #ماه_رمضان
@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
• #مســــابقه کتابخوانی از کتاب " زندگی با آیه ها " جوایز نقدی ویژه نفرات برتر 💎 بزن رو زندگی با
۲۰ فروردین این #مسابقه برگزار می شود،لطفا اطلاع رسانی فرمائید،متن را لمس کنید تا به پی دی اف دسترسی پیدا فرمائید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب مردمی ما داریم👏❤️🇮🇷
هدایت شده از شیفتگان تربیت
کتابچه حفظ نسخه دیجیتال.pdf
1.39M
#کتابچه_حفظ
۵۰فراز زندگیساز
۴۸ صفحه
در قطع جیبی کوچک
#مسطورا
#منبع_مسابقه
#بیست_فروردین_ماه
https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 مناجات با امام زمان علیه السلام
.
🔴 در انتظار آمدنم ایستاده ای
🎙 #استاد_میرزامحمدی
جزء 14.mp3
3.85M
💠فایل صوتی: تند خوانی جزء چهاردهم قرآن کریم
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
راهکارهای زندگی موفق در جزء چهاردهم قرآن کریم👆👆👆
التماس دعا 🤲
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خانوما اجازه میدهید شوهرت 98 درصد تو رو دوست داشته باشه و 2 درصد یه خانم دیگه رو؟
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* #هــو_العشـــق🌹 #پــلاک_پنهــــان #قسمت93 سمانه و صغری از دانشگاه خارج شدند و
* #هــــو_العشـــق🌹
#پـلاک_پنهــــان
#قسمت94
سمانه همراه صغری مشغول آماد کردن سفره بودند.
ــ من برم کمیلو بیدار کنم
ــ میخوای کیو بیدا کنی
هرسه به طرف کمیل برگشتند،سمانه لبخندی به کمیل زد و نگاهی به او چهره سرحالش انداخت ،لبخندی زد و گفت:
ــ بیا بشین شام آمادست
ــ دستت دردنکنه خانمی
ــ دروغ میگه خودش درست نکرده همه رو مامان آماده کرد.
سمانه کاهویی سمتش پرت کرد و با خنده پرویی گفت،صغری خندید و کاهو را خورد.
سمیه خانم نگاهی به کمیل انداخت که با عشق و لبخند به سمانه که مشغول تعریف سوتی های خودشان در دانشگاه بود،خیره بود.
خدا را هزار بار شکر کرد به خاطر آرامش و خوشبختی پسرش و این خنده هایی که دوباره به این خانه رنگ داد،با خنده ی بلند صغری به خودش آمد و آن ها را همراهی کرد.
بعد از شام کمیل و سمانه در هال نشسته بودند،صغری که سمیه خانم به او گفته بود کنار آن ها نرود، با سینی چایی به سمتشان رفت،سمیه خانم تشر زد:
ــ صغری
ــ ها چیه
کمیل نگاهی به اخم های مادرش انداخت و پرسید:
ــ چی شده؟
صغرا برای خودش بین کمیل و سمانه جا باز کرد و گفت:
ــ یکم برو اونور فک نکن گرفتیش شد زن تو،اول دوست و دخترخاله ی خودم بود
سمانه خندید و گفت:
ــ ای جانم،حالا چیکار کردی خاله عصبیه
ــ ای بابا، گیر داده میگه نرو پیششون بزارشون تنها باشن یکم،یکی نیست بهش بگه مادر من این که نمیومد خونمون،یه مدت زیر آبی کارای سیاسی می کرد توبه نکرد اطلاعات گرفتنش،بعدش هم ناز می کرد،الان که میبینی هر روز تلپه خونمون به خاطر اینکه دلش برا داداش خوشکل و خوشتیپم تنگ شده
سمانه با تعجب به او نگاه می کرد،صدای بلند خنده ی کمیل در کل خانه پیچید و صغری به این فکر کرد چقدر خوب است که کمیل جدیدا زیاد می خندد.
***
سمانه اماده از اتاق صغری بیرون امد.
ــ بریم کمیل
ــ بریم خانم
سمیه خانم سمانه را در آغوش گرفت و گفت:
ــ کاشکی میموندی
ــ امتحان دارم باید برم بخونم
ــ خوش اومدی عزیز دلم
به سمت صغری رفت واو را در آغوش گرفت
ــ خوش اومدی زنداداش
ــ دیونه
بعد از خداحافظی سوار ماشین شدند تا کمیل او را به خانه برساند.
باران می بارید و جاده ها خلوت و لغزنده بودند،سمانه با نگرانی گفت:
ــ جاده ها لغزندن کاشکی با آژانس برمیگشتم
از فشار دستی که به دستش وارد شد به طرف کمیل برگشت،کمیل با اخم گفت:
ــ مگه من مردم تو با آژانس اینموقع بری خونه
ــ اِ این چه حرفیه کمیل،خب جاده ها لغزندن
ــ لعزنده باش...
کمیل با دیدن صحنه روبه رویش حرفش را ادامه نداد
سمانه کنجکاو مسیر نگاه کمیل را گرفت با دیدن چند مردی که با قمه دور پیرمردی جمع شده بودند ،از وحشت دست کمیل را محکم فشرد،کمیل نگاهی به او انداخت و گفت:
ــ نگران نباش سمانه من هستم
سمانه چرخید تا جوابش را بدهد اما با دیدن کمیل که کمربند ایمنی خود را باز می کند،با وحشت به بازویش چنگ زد و گفت:
ــ کجا داری میری کمیل
* ادامه.دارد.... *
12_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
16.7M
⭕️مستند صوتی شنود
✅جلسه دوازدهم
🛑 آثار ظاهری و باطنی گناه و آثار توبه
🛑 چگونه تمام زندگی ما، تقرب به خدا باشد؟
🛑چه موقع گناه لذت بخش می شود؟
🛑گناه تا چه اندازه مخفی می ماند
🛑شبهه ستارالعیوبی خداوند وافشای سر
#مستند_شنود