45.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت سفیر جمهوری اسلامی ایران
چرایی سقوط دولت بشار اسد
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
🔴 چرا به سوریه رفتیم؟ چرا مجدد نرفتیم؟
🔻این روزها یک سوال خیلی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود و آن اینکه چرا ایران در فتنه اخیر سوریه حضور نداشت؟ و حالا با سقوط سوریه همان سوال تبدیل به یک قضاوت نادرست شده و اینکه عدم دخالت ایران باعث پیروزی تروریست ها شده است.
🔻اجازه دهید سوال را دقیق کنیم. چرا جمهوری اسلامی سالها پیش در سوریه ورود نظامی کرد و چرا امروز ورود نکرد؟
این سوال مبتنی بر یک فرض غلط است و آن اینکه ایران در فتنه اخیر کنار سوریه نبوده است. بله این حضور شبیه گذشته نبود. اما جمهوری اسلامی حاضر بود. به سه دلیل روشن.
🔸اولا همچنان نیروهای نظامی ما در میدان سوریه بودند. اتفاقا در سطح فرماندهی نیز حضور داشتند. نمونه اش شهادت سردار پورهاشمی.
🔸دوم اینکه در سطح سیاسی توسط وزیر خارجه و نماینده ویژه رهبری پیام ویژه حمایت به اسد داده شد.
🔸سوم اینکه در سطح دیپلماتیک، دولت ایران برای حل مساله سوریه با دیگر کشورها وارد گفت وگو شده است.
🔻پس ایران از سوریه حمایت کرد. هرچند این حمایت شبیه گذشته نبود. اما چرا تغییر کرد؟
🔻برای پاسخ به چرایی این تفاوت دو موضوع باید حل وفصل شود.
🔸 اولا چرا جمهوری اسلامی در گذشته به سوریه ورود کرد و چه دستاوردی داشت؟
🔸دوم اینکه در این دوره چه اتفاقی افتاد و چه تفاوتی حاصل شد که نحوه حمایت تغییر کرد؟
🔻محکمات حضور ایران در گذشته برآمده از چند اصل راهبردی بود.
🔸یکم. اصل حمایت از مقاومت
🔸دوم. خواست مردم.
🔸سوم. خواست دولت و ارتش سوریه
🔸چهارم. امنیت داخلی ایران
🔸پنجم. دفاع از حرمین شریف
🔻ایران با حضور در سوریه کمک کرد محور مقاومت تقویت شود. ثمره آن حضور را این روزها در منطقه شاهدیم. بی آبرو شدن رژیم صهیونیستی به شکلی که خودشان اعتراف می کنند که ماهها برای حفظ موجودیت شان جنگیدند و با دست خالی از همه اهداف اولیه مجبور به آتش بس شدند. واقعیت این است که امروز جبهه مقاومت در اوج بلوغ و قدرت است و هر روز نیز تقویت می شود. نمونه اش نیز عملیات تاریخی طوفان الاقصی حماس و مقاومت تماشایی حزب الله.
خلاصه اینکه امروز مقاومت مثل گذشته نیست و روی پای خودش است و البته مسیر حمایت جمهوری اسلامی از محور مقاومت نیز صرفا متوقف به سوریه نیست. مگر حمایت ایران از یمن از مسیر سوریه است؟
🔻مساله دوم خواست دولت و ارتش و حمایت مردم سوریه از ورود جمهوری اسلامی است. این بخش به غایت با اهمیت است.
🔻مساله سوم این بود که اگر در سوریه با داعش نمی جنگیدیم باید در تهران با این تروریست ها روبرو می شدیم. امروز از داعش جاهلی خبری نیست. نه از حیث تهدید مرزهای ایران و نه اقدامات تکفیری در حرمین شریف. این به معنای ارتقای تروریست نیست، بلکه به معنای تغییر سیاست های اوست چون به حمایت مردم سوریه و نظام بین الملل نیاز دارد. هرچند ایران همچنان در میان مدت باید از حیث امنیتی به حضور تروریست ها با چشم تهدید نگاه کند اما در هر صورت میدان در سوریه تغییر کرده است.
🔻با این توضیح تغییر مدل حمایت ایران در فتنه اخیر روشن می شود؛ مجدد به همان محکمات رجوع کنیم.
🔻 از محکمات جمهوری اسلامی اینست که سرنوشت هرکشوری را خود مردم تعیین می کنند. در دور اخیر نه دولت سوریه درخواستی برای حضور ایران داشت، نه ارتش بنای مقاومت و ایستادگی و نه بخش قابل اعتنایی از مردم به این دولت و ارتش دل بسته بودند که همچنان از ماندگاری آنها حمایت کنند. اینکه چرا اسد و دولت و ارتش به اینجا رسیدند بماند بعد اما اجمالا این شرایط منطبق با گذشته نبود و طبیعی است که سیاست جمهوری اسلامی تغییر می کند. مگر ممکن است دولتی نخواهد و ارتش بنای مقاومت نداشته باشد و یک کشور دیگر ورود مستقیم کند؟ این حتما عبور از محکمات مردم سالارانه جمهوری اسلامی است.
🔻خلاصه اینکه حمایت ایران از دولت سوریه را باید متناسب با شرایط امروز میدان تحلیل کرد و از قضاوت های تک خطی و ساده سازی های گزاره ای پرهیز کرد
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
May 11
شیفتگان تربیت
روایت سفیر جمهوری اسلامی ایران چرایی سقوط دولت بشار اسد •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عراقچی: در مبارزه با داعش اگر ما به سوریه نیرو نمیفرستادیم باید در قلمروی ایران با آن میجنگیدیم
🔹این موضوع برای تامین امنیت خودمان بود. همانطور که دیدید در قلمروی ایران هم عملیات انجام دادند.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصویب قانونی ضد زن که خوشحالی زنان را به همراه داشت!!!
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
«وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ»
و از اینکه آنان نزد من حاضر شوند (نیز) -ای پروردگار من- به تو پناه میبرم!»
تفسیر:
نه تنها از وسوسه هاى اغفال کننده آنها، بلکه به تو از این که آنها نزد من حاضر شوند پناه مى برم (وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ).
🌺🌺🌺
به تو پناه مى برم که در جلسات من حضور یابند، که حضورشان نیز اغوا کننده و زیانبار است.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۹۸ سوره مبارکه مؤمنون)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : زاویه دید مؤمن در سختی ها
#حجت_الاسلام_والمسلمین_پناهیان
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌انتقاد دکتر عزیزی درباره معیارهای زیبایی در اینستاگرام
#دکتر_سعید_عزیزی
#ازدواج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 #رمان_بانوی_پاک_من😌 #قسمت_دوم #پارت2 رفتم سمت آشپزخونه.مامان روپشت میز ناهار خوری نشسته
* 💞﷽💞
#رمان_بانوی_پاک_من😌
#قسمت_سوم
تو هواپیما فقط فکرم درگیر زندگی جدیدم بود.دلم نمیخواست کم بیارم.چه توکار،چه تو زندگیم.
هواپیما که نشست رو زمین ایران کمربندمو باز کردم و هدفونمو انداختم دور گردنم.به تیپ مامان نگاه کردم.شلوار قهوه ای با یک مانتو کوتاه شیری و شال نازک سفید.
باخودم گفتم یعنی تو ایران گیر نمیدن این شکلی بیای بیرون؟
شونه هامو بالا انداختم و همراه مامان ازهواپیما پیاده شدیم.چمدونامون رو تحویل گرفتیم و از سالن فرودگاه بیرون اومدیم.جلو فرودگاه پر بود از تاکسی های زرد رنگ که منتظر مسافر بودن.
مامان یکیشو انتخاب کرد و سوار شد.راننده چمدون ها رو گذاشت صندوق عقب و پشت فرمون نشست.
_خب کجاتشریف میبرین؟
مامان خیلی خلاصه جواب داد:ونک.
راننده چشمی گفت و راه افتاد.زبان فارسیم به لطف مامان عالی بود اما خب غلط غلوط زیاد داشتم.
همه جای تهران برام عجیب بود.تصور من از ایران اینی نبود که میدیدم.یک شهر بزرگ و آلوده باماشین های بزرگ و کوچیک که مثل مور و ملخ ریخته بودن تو خیابونا.برج آزادی بزرگ که به نظرم هیچ جذابیتی نداشت.دخترای مانتویی و جذاب،چیزی از دخترای فرانسه کم نداشتن فقط یک شال نیم وجبی انداخته بودن رو سرشون.پس حالا فهمیدم که تیپ مامان خیلیم بختر از اوناست و کسی هم بهشون گیر نمیده.چراغ قرمزای خسته کننده و بازارای شلوغ.سرمو تکیه دادم به صندلی و چشامو بستم،چقدر خسته کننده.
ماشین که نگه داشت پیاده شدیم و مامان پول راننده رو حساب کرد.چمدون به دست جلو عمارت بزرگی ایستاده بودیم.کم نمیاورد ازخونه پدریم.شایدم بزرگ تر بود.
نمیدونستم اینجا کجاست.حوصله سوال و جوابم نداشتم.بریم ببینیم چه خبره.
مامان زنگ رو زد و در بدون معطلی بازشد.
رفتم داخل خونه.حیاط بزرگ و وسیعی که جون میداد توش مهمونی و پارتی راه بندازی.یک طرف حیاط استخر بود و طرف دیگه اش فضای سبز.دوتا ماشین مدل بالا هم گوشه حیاط پارک بود.
دنبال مامان رفتم تا به در ورودی رسیدیم.
درباز شد و خانم مسنی اومد بیرون.مامان رو بغل کرد و گفت:واااای شیرین،چقدر دلم برات تنگ شده بود دخترم.نمیدونی تو این سال های دوریت به ما چی گذشت!
خانم مسن که فهمیده بودم مادر مادرمه تیپ جوون پسندی زده بود.کت و دامن خاکستریش با موهای دودیش تناسب زیبایی داشت.چهره دل نشینی داشت و ازهمون اول جذبش شدم.
بعد که از مامانم سیر شد،نگاهی به من انداخت و گفت:اومممم تو باید کارن باشی پسرم مگه نه؟؟
سری تکون دادم که جلو اومد و سفت بغلم کرد.داشتم خفه میشدم.
زیرگوشم حسابی خوشحالی کرد.
_ماشالله هزار ماشالله آقایی شدی برای خودت.چقدر دوست داشتم ببینمت پسرم.وای خدا باورم نمیشه نوه گلمو تو بغلم گرفتم.
بعد که ولم کرد گفتم:سلام.
خندید وگفت:وای ببخشید یادم رفت سلام به روی ماهت عزیزدلم.خب دیگه بیاین تو زود باشین سالار منتظرتونه.
قیافم کج شد.سالار؟سالار دیگه کیه؟حتما بابابزرگه!هوف چه مزخرف.
رفتیم تو و با راهنمایی های گرند مادر نشستیم رو مبل های سلطنتی.مامان،شالش رو درآورد و گفت:چرا انقدر خشک برخورد میکنی؟
پوزخند مسخره ای زدم و گفتم:نیست شما ازشوق اشک جلو چشمات جمع شد.
چشم غره ای به من رفت که یعنی بدش اومده ازحرفم.
بابیخیالی پا روی پا انداختم که مادربزرگ اومد و همراهش دخترجوانی که برامون شربت آورد.بدون تشکر شربت رو برداشتم و یک جرعه نوشیدم.
مامانبزرگ شروع کرد به حرف زدن:خب چه خبرا؟خوبین؟سفر راحت بود!؟
مامان جواب سوالای کلیشه ایش رو داد و منو راحت کرد
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج