『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#رزق_معنوی_شبانه☁🌙☁ مناجات بسیار زیبا... 🎤حاج محمود ڪریمے #ماه_رجب🌹 #شبتون_علوی😍 #وضو_یادتون_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#تلنگر_روزانه🔎
⚠اگر به جای گفتن
دیوار موش دارد و موش گوش دارد،
بگوییم 👇
"فرشته ها در حال نوشتن هستند"
نسلی از ما متولد خواهد شد
که به جای مراقبت مردم،
"مراقبتخدا" را در نظر دارد!
#التماس_تفکر...🤔
@shohaadaae_80
•°•
#دلانه 😍🍃
+ بارون میاد؟!
- آره..
+ دعاش کردی..
- ڪیو؟!
+ همونے که همیشه به یادته..
#اللهمعجللولیڪالفرج🦋
تشکیلات و سازماندهی پنهانی امام باقر(ع) چگونه بود؟👆
@shohaadaae_80
ماسک را که دیدم ، یاد تو افتادم ، اما این ماسک کجا و آن ماسک کجا ؟
بمب شیمیایی کجا و ویروس کرونا کجا ؟
یاد مردانگی افتادم که این روزها نایاب شده است ، دیگر خبری از ایثار نیست ، آنها که پارتی دارند اول برای خودشان و فامیل و بستگان و ... می گیرند . هرچی باقی ماند در بازار سیاه چندین برابر می فروشند و طبق معمول هرکس که بند پ یعنی پارتی و پول ندارد چاره ای جز کرونا نخواهد داشت .
شنیدم که وقتی دشمن شیمیایی زد و تو بسیجی کنارت را دیدی که ماسک ندارد ، ماسک خودت را به صورت او زدی ، خوب این منظره که چندین بار ممکن است در جبهه های دیگر اتفاق افتاده باشد ، اما نه ، تو وقتی این کار را کردی که فرمانده بودی و چندصد نفر از تو اطاعت می کردند .
این یعنی مدیریت انقلابی ، یعنی مکتبی که باید تدریس شود و الگو باشد نه فقط برای رفتار افراد بلکه برای رفتار حاکمان و مدیران و فرماندهان و ...
شهید حسین املاکی جانشین لشگر گیلان که آقا در مورد ایشان فرمودند :
" قهرمان یعنی این . "
@shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #در_محضر_استاد 🎤 』
📹 یا من ارجوه لکل خیر
👆🏻چقدر به این جمله باور داریم؟!
🌹 به مناسبت ماه #رجب
@shohaadaae_80
#السلام_علیک_یاصاحب_الزمان
🌺🌺🌺
دلم آشفته و غم بی امان است
که غم از دوری صاحب الزمان است
سه شنبه شوروحالم فرق دارد
دلم مهمان صحن جمکران است
#جمکران
#یامهدی
7740202_643.mp3
8.38M
#رزق_معنوی_شبانه☁🌙☁
هدیه برات یه پسر میارن
🎤 حاج مهدی اکبری
🌺 #میلاد_امام_محمدباقر (ع)
#شبتون_مهدوی🌸
#وضو_یادتون_نره☺
#تلنگر_روزانه🔎
از شیطان پرسیدند:
گمراه کردن شیعیان چه سودی دارد⁉️
💥گفت:
امام اینها که بیاید
روزگار ما سیاه خواهد شد
اینها که گناه میکنند امامشان دیرتر می آید...
#التماس_تفکر...🤔
@shohaadaae_80
🇮🇷 #کلام_ناب 🇮🇷
بزرگے میگفت: به خدا وابسته شو!
پرسیدم چگونه؟
گفت:
چگونه به دیگران وابسته میشوی؟
گفتم:با حرف زدن
رفت و آمدو دیدار مکرر
گفت:
با خدا هم زیاد حرف بزن!
زیاد رفت و آمد کن!
•|#ماه_رجب|•
🌸
میگـفت..
ماه رجب میریم واسه پاک سازی خودمون✨
ماه شعبان لباس نو به تن میکنیم 🎈
ماه رمضان میریم مهمونی خدا :)💜
مگه داریم از این معـشوق بهتر و قشنگ تر؟ها؟
@shohaadaae_80
🌱مقام معظم رهبری:
در این سه ماه
آنچه می توانید،
برای ذخیره گیری معنوی
استفاده کنید.
#ماه_رجب🌸
انشاءالله از امشب متن رمان قشنگ عاشقانه "دومدافع" رو در کانال قرار خواهیم داد😍
🌸حتما مطالعه بفرمایید🌸
⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇
#کتاب_سوم_کانال🍃⬇
-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^
⬇#اینجا_رمان_های_قشنگ_بخون⬇
💚@shohaadaae_80📚
#عاشقانه_دو_مدافع🍃
#قسمت_اول1⃣
آخر هفته قرار بود بیان واسه خواستگاری
زیاد برام مهم نبود که قراره چه اتفاقی بیوفته حتی اسمشم نمیدونستم ،
مامانم همین طور گفته بود یکی می خواد بیاد....
فقط بخاطر مامان قبول کردم که بیان برای آشنایی ....
ترجیح میدادم بهش فکر نکنم
_ عادت داشتم پنج شنبه ها برم بهشت زهرا پیش“ شهید گمنام ”
شهیدی که شده بود محرم رازا و دردام رفیقی که همیشه وقتی یه مشکلی
برام پیش میومد کمکم میکرد ...
”فرزند روح الله“
این هفته بر عکس همیشه چهارشنبه بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا
چند شاخه گل گرفتم
کلی با شهید جانم حرف زدم احساس آرامش خاصی داشتم پیشش
_ بهش گفتم شهید جان فردا قراره برام خواستگار بیاد.....
از حرفم خندم گرفت ههههه
خوب که چی االان این چی بود من گفتم ....
من که نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر مامان...
احساس کردم یه نفر داره میاد به این سمت ، پاشدم
دیر شده بود سریع برگشتم خونه
تا رسیدم مامان صدااااام کرد
- اسمااااااااء
_ )ای وای خدا ( سلام مامان جانم
_ جانت بی بال فردا چی میخوای بپوشی
_ فردا!!
_ اره دیگه خواستگارات میخوان بیاناااااا
اها.....
یه روسری و یه چادر مگه چه خبره یه آشنایی سادست دیگه عروسی که
نیست....
اینو گفتم و رفتم تو اتاقم
یه حس خاصی داشتم نکنه بخاطر فردا بود
وای خدا فردا رو بخیر کنه با این مامان جان من...
همینطوری که داشتم فکر میکردم خوابم برد....
چیزی نمونده بود که از راه برسن
من هنوز آماده نبودم مامان صداش در اومد
_ اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگه االان که از راه برسن!! اِنقد منو حرص نده
یکم بزرگ شو
_ وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری االان.....)یدفعه زنگ رو زدن......
#ادامه_دارد....⏱
-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^
⬇#اینجا_رمان_های_قشنگ_بخون⬇
💚@shohaadaae_80📚
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_اول1⃣ آخر هفته قرار بود بیان واسه خواستگاری زیاد برام مهم نبود که قراره چ
#عاشقانه_دو_مدافع🍃
#قسمت_دوم2⃣
دیگه چیزی نگفتم پریدم تو اتاق تا از اصابت ترکشای مامان در امان باشم
سریع حاضر شدم نگاهم افتاد به آینه قیافم عوض شده بود یه روسری
آبی آسمانی سرم کرده بودم با یه چادر سفید با گلهای آبی
سن رو یکم برده بود بالا
با صدای مامان از اتاق پریدم بیرون
عصبانیت تو چهره ی مامان به وضوح دیده میشد
گفت:راست میگفتی اسماء هنوز برات زوده
خندیدم، گونشو، بوسیدم و رفتم آشپز خونه
اونجا رو به پذیرایی دید نداشت
صدای بابامو میشنیدم که مجلس رو دست گرفته بود و از اوضاع اقتصادی
مملکت حرف میزد انگار ۲۰ساله
مهمونا رو میشناسه
همیشه همینطور بود روابط عمومی بالایی داره بر عکس من
چای و ریختم مامان صدام کرد
_ اسماء جان چایی و بیار
خندم گرفت مثل این فیلما
چادرمو مرتب کردم. وارد پذیرایی شدم سرم پایین بود سلامی کردم و چای
هارو تعارف کردم
به جناب خواستگار که رسیدم
کم بود از تعجب شاخام بزنه بیرون ، آقای سجادی
این جا چیکار میکنه
یعنی این اومده خواستگاری من
وای خدا باورم نمیشه
چهرم رنگش عوض شده بود اما سعی کردم خودمو کنترل کنم
مادرش از بابا اجازه گرفت که برای آشنایی بریم تو اتاق
دوست داشتم بابا اجازه نده اما اینطور نشد حالم خیلی بد بود
اما چاره ای نبود باید میرفتم .....
سر جام نشسته بودم و تکون نمیخوردم
سجادی وایساده بود منتظر من که راهو بهش نشون بدم اما من هنوز
نشسته بودم باورم نمیشد سجادی دانشجویی که همیشه سر سنگین و سر
به زیر بود اومده باشه خواستگاری من
من دانشجوی عمران بودم
اونم دانشجوی برق چند تا از کلاس هامون با هم بود
همیشه فکر میکردم از من بدش میاد. تو راهرو دانشگاه تا منو میدید راهشو
کج میکرد.
منم ازش خوشم نمیومد خیلی خودشو میگرفت.....
چند سری هم اتفاقی صندلی هامون کنار هم افتاد که تا متوجه شد جاشو
عوض کرد.
این کاراش حرصم میداد. فکر میکرد کیه البته ناگفته نماند یکمی هم ازش
میترسیدم جذبه ی خاصی داشت.
تو بسیج دانشگاه مسئول کارای فرهنگی بود. چند بار عصبانیتشو دیده بودم
غرق در افکار خودم بودم که
با صدای مامان به خودم اومدم
اسمااااااء جان آقای سجادی منتظر شما هستن
از جام بلند شدم به هر زحمتی بود سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم
مامان با تعجب نگام میکرد
رفتم سمت اتاق بدون اینکه تعارفش کنم و بگم از کدوم سمت باید بیاد
اونم که خدا خیرش بده از جاش تکون نخورد. سرشو انداخته بود پایین
دیگه از اون جذبه ی همیشگی خبری نبود. حتما داشت نقش بازی میکرد
جلوی خانوادم
حرصم گرفته بودم هم تو دانشگاه باید از دستش حرص میخوردم هم اینجا
حسابی آبروم رفت پیش خانوادش
برگشتم و با صدایی که یکم حرص هم قاطیش بود گفتم......
#ادامه_دارد.... ⏱
-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^
⬇#اینجا_رمان_های_قشنگ_بخون⬇
💚@shohaadaae_80📚
مداحی آنلاین - از اینکه بی وفایم - میثم مطیعی.mp3
7.94M
#رزق_معنوی_شبانه☁🌙☁
🍃از اینکه بی وفایم خیلی دلم گرفته
🍃باید به خود بیایم خیلی دلم گرفته
🎤 میثم مطیعی
#شبتون_خدایی🌹
#التماس_دعا🍃
#وضو_یادتون_نره☺
@shohaadaae_80
#تلنگر_روزانه🔎
♨️ حــواست به رفیقات هست ⁉️
🔺 تو رو یاد خدا میندازن❓ツ
🔻 یا شوق گناه ⁉️ ‼️ ❌
🍃گاهے لازمه
بعضی ها رو پــاک کنی...
#التماس_تفکر...🤔
@shohaadaae_80
14.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊
بزرگان و اهل معنا و سلوک، ماه رجب را مقدمهى ماه رمضان دانستهاند...
#حضرتآقا🌱
#پیشنهاد_ویژه_دانلود🌹
@shohaadaae_80