#تلنگر_روزانه🔎
-- جوون دهه هشتادی آیا واقعا امام زمانت رو دوست داری؟؟
+اره😍
-- پس برای چی.....!!!!😌
✍شیخ رجبعلی خیاط می گفت:
اغلب مردم اظهار میدارند که ما امام زماڹ(عج) را ازخودمان بیشتر دوست داریم!!!!!
حال که اینطور نیست زیرا اگر او را #بیشتر از خود دوست داشته باشیم
.
.
📌بایدبرایاوکارکنیم...👆⚠
#کاربرایامامزمان(عج)🎀
#مولایم_دوستت_دارم❤️
#التماس_تفکر...🤔
@shohaadaae_80
🌱
بزرگے میگفت:
قدر دلاتونو بدونید ؛
هر دلے براے ارباب نمیشڪنھ :)
#والحقڪھحسینشدتمامزندگےما
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 ⚠یه سوال روزانه چقدر گناه میکنیم ؟ چقدر با گناهامون ظهور مولامون رو عقب
#روز_دوم_چله❣
امروز بنا داریم حق الناس رو ترک کنیم دیدید وقتی توی طول روز چقدر راحت حق الناس مرتکب میشیم 😞 ما میخوایم این اتفاق دیگه نیوفته
❌❌❌حق الناس❌❌❌
💚امام صادق(ع) می فرمایند:
لَیسَ لی مَن اَکَلَ مالَ مؤمنِِ حراماََ
هرکس مال مومنی را به ناحق بخورد پیرو من نیست.
❌حق الناس ممنوع❌
🎤استاد رائفی پور
#روز_دوم_چله💚
•••
#شرطزیـارتآسمانوداعبـازمیناستــــ
توبہ↓
عبـارتاستنوعۍانقلابدرونۍ
نوعۍ #قیـام
نوعۍانقلابازناحیہخـودانسانعلیہانسان
وبهاینجهتاستکہتوبهمختصانسان
استـــ ....
•| استـادشهیدمرتضۍمطهری |•
.
.
∞| @shohaadaae_80
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊
🔊 #صوت_مهدوی
📝 موضوع: شرایط ظهور
قسمت :سوم
در دو قسمت گذشته چندتا مثال زدیم باهم سریع مرور میکنیم مثال قطار که یک شرایطی دارد یکسری نشانه ها یا وقتی بیمارمیشیم یک شرایطی دارد یک سری نشانه ها و...... ظهور امام زمان هم یک سری نشانه هایی داره یک سری شرایطی در این قسمت بیایم یه تعریف نسبتا علمی و البته ساده از شرایط و نشانه های ظهور محضرتون ارائه کنیم شرایط ظهور یعنی چی؟ یا زمینه های ظهور؟ یه دسته اموری هستند که در تحقق ظهور اثر واقعی دارند حالا اثر واقعی چیه یعنی اگه باشند ظهور رخ میده مثلا مثل یار اگر یارانی باشند ظهور رخ میده اگه نباشند ظهور رخ نمیدهد درکنار از شرایط دیگر نشانه های ظهور چیکاره هستند نشانه های ظهور از دسته ای هستند که در خود ظهور تاثیر ندارند چون باعث نمیشه که ظهور اتفاق بیوفته بلکه از این نشانه ها ما میتوانیم به اصل ظهور و اینکه بفهمیم ظهور نزدیک است یا نه پی ببریم اما اون چیزی که باعث میشه ظهور رخ بده همون شرایط ظهوره حالا یه سوال به نظر شما عاشقان امام زمان شرایط ظهور مهم تره یا نشانه ها؟ احسنت شرایط چرا شرایط چون این شرایط هستند که باعث به وجود اومدن ظهور میشه متاسفانه در جامعه ما سخران ها اونهایی که کتاب مینویسن برای بحث مهدویت میرن سر نشانه های ظهور باشه نشانه ها هم مهم هستند اما شرایط مهم تر هست
سخران 🎤 :استاد حسین پور
@shohaadaae_80
📝|ٻہجانۅۺتـہبۅد|
کاۺ بہ جا نۅشابہ‘🥤°
خۅردڹ ِبٻٺالماڶ🙂✋🏼°
⚠️ســـــــرطاڹزا بۅد!°
@shohaadaae_80
اگه_گناه_کردی↯
حداقل بعدش پیشمون باش🎈
✨امام صادق؏؛
همانا پشیمانی از گناه انسان را به دست کشیدن از آن وا میدارد...((:
بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری❓
گفت: آره ❗️خیلی دوسش دارم😍
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه⁉️
گفت: آره❗️
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی❓🤔
گفت: خب چیزه…ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله😌
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد😣
گفت: چرا❓
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده😰
و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری🏃
و می بینی بل‼️ آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره💏
عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد❗️بهم خیانت کردی❓😡
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم❗️ من فقط تو رو دوست دارم😘
بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه❓چرا باهاش دوست شدی❓
چرا آوردیش رستوران❓ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین❗️ مهم دلمه❗️
دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن❓
تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم❓
حرف شوهرت رو باور می کنی❓
گفت: معلومه که نه❗️دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم❓
معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت…
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره😭
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد❗️
خندید و گفت: می دونم ❗️ ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره😇
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه😊
ــــــــــــــــــــ چادر ها🌸🌸
══════°✦ ❃ ✦°═════
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#عاشقانه_دو_مدافع پ🍃 #قسمت_چهل_و_دوم2⃣4⃣ نگاهم کردو گفت :کجا داشتی میرفتی اخم کردم و گفتم دنبال جن
#عاشقانه_دو_مدافع🍃
#قسمت_چهل_و_سوم3⃣4⃣
بابا روزنامه رو پرت کرد و اومد سمت مامان
کو اردلان اردلان چی؟
منو زهرا مامان رو گرفته بودیم که خودشو نزنه مامان از شدت گریه
نمیتونست جواب بابا رو بده و با دست به تلوزیون اشاره میکرد
سرمونو چرخوندیم سمت تلویزیون
اخبار تموم شده بود
بابا کلافه کانال ها رو اینورو اونور میکرد
برای مامان یکم آب قند آوردم و دادم بهش
حالش که بهتر شد بابا دوباره ازش پرسید
خانم اردالن رو کجا دیدی؟
دوباره شروع کرد به گریه کردن و گفت :اونجا تو اخبار دیدم داشتن جنازه
هارو نشون میدادن بچم اونجا بود
رنگ و روی زهرا پرید اما هیچی نمیگفت
بابا عصبانی شدو گفت: آخه تو از کجا فهمیدی اردلان بود مگه واضح دیدی
چرا با خودت اینطوری میکنی
_ بعد هم به زهرا اشاره کردو گفت: نگاه کن رنگ و روی بچرو
مامان آرومتر شد و گفت: خودم دیدم هیکلش و موهاش مثل اردلان من
بود ببین یه هفته ام هست که زنگ نزده وای بچم خدا
نگران شدم گوشیو برداشتم واز طریق اینترنت رفتم تو لیست شهدای
مدافع
دستام میلرزید و قلبم تند تند میزد
از زهرا اسم تیپشو پرسیدم
وارد کردم و تو لیست دنبال اسم اردلان میگشتم
خدا خدا میکردم اسمش نباشه
_ یکدفعه چشمم خورد به اسم اردلان احساس کردم سرم داره گیچ میره و
جلو چشماش داره سیاه میشه
با هر زحمتی بود گوشیو تو یه دستم نگه داشتم و یه دست دیگمو گذاشتم
رو سرم
به خودم میگفتم اشتباه دیدم،دست و پام شل شده بود وحضرت زینب رو
قسم میدادم
چشمامو محکم بازو بسته کردم و دوباره خوندم
اردلان سعادتی
دستمو گذاشتم رو قلبم و نفس راحتی کشیدم و زیرلب گفتم خدایا شکرت
- زهرا داشت نگاهم میکرد ،دستمو گرفت و با نگرانی پرسید چیشد
اسماء؟؟
سرم هنوز داشت گیج میرفت دستشو فشار دادم و گفتم نگران نباش
اسمش نبود
- پس چرا تو اینطوری شدی؟
هیچی میشه یه لیوان آب بیاری برام
- اسماء راستشو بگو من طاقتشو دارم
- إ زهرا بخدا اسمش نبود، فقط یه اسم اردلان بود ولی فامیلیش سعادتی
بود
زهرا پووفی کرد و رفت سمت آشپزخونه
گوشیو بردم پیش مامان و بابا، نشونشون دادم تا خیالشون راحت بشه
بابا عصبانی شد و زیرلب به مامان غر میزد و رفت سمت اتاق
زنگ خونه رو زد
آیفون رو برداشتم:کیه؟
کسی جواب نداد.
دوباره پرسیدم کیه؟
ایندفعه جواب داد:
مأمور گاز میشه تشریف بیارید پایین
آیفون رو گذاشتم .
زهرا پرسید کی بود
شونه هامو انداختم بالا و گفتم مأمور گاز چه صدایی هم داشت
چادرمو سر کردم پله هارو تند تند رفتم پایین چادرمو مرتب کردم و در
و باز کردم
چیزی رو که میدیم باور نمیکردم....
- اردلان بود
ریشاش بلند شده بود. یکمی صورتش سوخته بود و یه کوله پشتی نظامی
بزرگ هم پشتش بود
اومدم مثل بچگیامون بپرم بغلش که رفت عقب
- کجا زشته تو کوچه
خندیدمو همونطور نگاهش میکردم
- چیه خواهرنمیخوای بری کنار بیام تو؟
اصلا نمیتونستم حرف بزنم رفتم کنار تا بیاد تو
درو بستم و از پله ها رفتیم بالا
_ چشمم خورد به دستش که باند پیچی شده بود و یکمی خون ازش بیرون
زده بود
دستم رو گذاشتم رو دهنمو گفتم :خدا مرگم بده چیشده داداش
خندید و گفت: زبون باز کردی جای سلامتی هیچ چیزی نیست بیا بریم تو
داداش الان بری تو همه شوکه میشن وایسا من آمادشون کنم
_ رفتم داخل و گفتم :یاالله مأموره گازه حجاباتونو رعایت کنید...
#ادامه_دارد...⏱
-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^
⬇#اینجا_رمان_های_قشنگ_بخون⬇
💚@shohaadaae_80💚
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#عاشقانه_دو_مدافع🍃 #قسمت_چهل_و_سوم3⃣4⃣ بابا روزنامه رو پرت کرد و اومد سمت مامان کو اردلان اردلان چ
#عاشقانه_دو_مدافع🍃
#قسمت_چهل_و_چهارم4⃣4⃣
چادرمو سر کردم پله هارو تند تند رفتم پایین چادرمو مرتب کردم و در
و باز کردم
چیزی رو که میدیم باور نمیکردم....
- اردلان بود
ریشاش بلند شده بود. یکمی صورتش سوخته بود و یه کوله پشتی نظامی
بزرگ هم پشتش بود
اومدم مثل بچگیامون بپرم بغلش که رفت عقب
- کجا زشته تو کوچه
خندیدمو همونطور نگاهش میکردم
- چیه خواهرنمیخوای بری کنار بیام تو؟
اصلا نمیتونستم حرف بزنم رفتم کنار تا بیاد تو
درو بستم و از پله ها رفتیم بالا
_ چشمم خورد به دستش که باند پیچی شده بود و یکمی خون ازش بیرون
زده بود
دستم رو گذاشتم رو دهنمو گفتم :خدا مرگم بده چیشده داداش
خندید و گفت: زبون باز کردی جای سلامتی هیچ چیزی نیست بیا بریم تو
داداش الان بری تو همه شوکه میشن وایسا من آمادشون کنم
_ رفتم داخل و گفتم :یاالله مأموره گازه حجاباتونو رعایت کنید
زهرا سریع چادرشو سر کرد و برای مامان هم چادر برد
مامان با بی حوصلگی گفت:مامورگاز تو خونه چیکار داره
- نمیدونم مامان، مثل اینکه یه مشکلی پیش اومده
خیله خوب باباتم صدا کن
- باشه چشم
_ بابا بیا مامور گاز
بابا از اتاق اومد بیرونو گفت: مامور گاز
خوب تو خونه چیکار داره
- نمیدونم بابا بیاید خودتو ببینید
بابا در خونه رو باز کرد و با تعجب همینطور به اردالان نگاه میکرد
اردالن بابا رو محکم بغل کرد و دستش رو بوسید
بابا بعد از چند ثانیه به خودش اومد و خدا رو شکر میکرد
_ از سرو صدای اونها مامان و زهرا هم اومد جلو
مامان تا اردلان دید دستاشو آورد بالا و گفت یا حسین، خدایا شکرت خدایا
هزار مرتبه شکرت بعد هم اردلان رو بغل کرد و دستشو گرفت
زهرا هم با دیدن اردالان دستشو گذاشت جلوی دهنشو لیوان از دستش
افتاد
اردلان لبخندی بهش زد، لبشو گاز گرفت و دستشو به نشونه ی شرمنده ام
گذاشت رو چشماش
مامان دست اردلان رو ول نمیکرد، کشوندش سمت خونه
همه جاشو نگاه میکرد وازش میپرسید ،چیزیت نشده
اردالان هم دستشو زیر آستینش قایم کرده بود و میگفت: سلام سلامم مادر
من
مامان از خوشحالی نمیدونست باید چیکار کنه
اسماء مادر برای داداشت چای بیار، میوه بیار،شیرینی بیار، اصن همشو بیار
- باشه چشم
زهرا اومد آشپز خونه دستاش از هیجان میلرزید و لبخندی پررنگ رو
صورتش بود چهرش هم دیگه زرد و بی حال نبود
محکم بغلش کردم و بهش تبریک گفتم
خدا رو شکر اونشب همه خوشحال بودن
رفتم داخل اتاقم ،رو تختم نشستم و یه نفس راحت کشیدم
_ گوشیمو برداشتم و شماره ی علی رو گرفتم
الو
جوابشو ندادم دوست داشتم صداشو بشنوم
دوباره گفت: الو همسرجان
قند تو دلم آب شد اما بازم جواب ندادم
گوشی رو قطع کرد و خودش زنگ زد الو اسماء جان
الو سلام علی
پووووفی کردو گفت: چرا جواب نمیدی خانوم نگران شدم
آخه میخواستم صدای آقامونو گوش بدم
خندیدو گفت :دیوووونه
_ جان دلم کار داشتی خانوم جان
اووهوممم علی اردالان اومده
- اردلان شوخی میکنی چه بی خبر
آره والا دیوونست دیگه
- چشمتون روشن
مرسی همسرم .شب بیا خونه ما
- واسه شام دیگه
آره
- به شرطی که خودت درست کنی
چشم
_ چشمت بی بلا
پس زود بیا فعال
- فعال....
#ادامه_دارد...⏱
-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^-^-*-*-*-^-^
⬇#اینجا_رمان_های_قشنگ_بخون⬇
💚@shohaadaae_80💚
شهیدحسین معزغلامی مادرم زهرا میگ عاقبت بخیربشی.mp3
14.76M
#رزق_معنوی_شبانه ☁️🌙☁️
مادرم زهرا میکشه دست روی جای لطمه ی ما🥀
میگه عاقب بخیر ایشالله کاش بودید شماها عاشورا🥀
🎤شهید حسین معز غلامی
#شبتون_فاطمی🌸
#وضو_یادتون_نره😊
#تلنگر_روزانه🔎
🔹یادمان باشد، این روزها که به دلیل کرونا در منزل نشسته ایم و حوصلمون سر رفته، عده ای هستند که ۳۵ ساله خونه نشین هستند و بیرون نرفتند، چون مشکل تنفسی دارند....
🔹به تک تک نفس هایی که می کشیم مدیون #شهدا و #جانبازان انقلاب هستیم.
#التماس_تفکر...🤔
@shohaadaae_80
حاج حسین یکتا:
چند تا قلب برای
#امام_زمانت شکار کردی؟!
چَندتامون غصه خورِ امام زمانیم؟!
رفقا
تو جنگ، چیزی که بین #شهدا جا افتاده بود این بود که میگفتن
امام زمان! درد و بلات به جون من!!
پای کار امام زمانت باش
@shohaadaae_80
صداهایمان روز به روز
ضعیف تر میشود..
#عهدهایمان هم به مرور سست تر..
بیسیم را
زمین بگذارو دیـــگر گزارش #مده..
ما به اندازه ی
#مردانگیتان شرمنده ایم...
🍃✨| @shohaadaae_80
🍃🌸دوست دارم مثل تو باشم.....
🕊🥀توی بیمارستان بود. خبرنگار آمد
بالای سر ابراهیم و پرسید: شما عملیات
اخیر(فتح المبین) رو چطور دیدی؟
ابراهيم گفت: ما هر چه دیدیم
عنایت خدا بود. در این عملیات ما
کاری نکردیم. ما فقط راهپیمایی
کردیم و از خدا کمک خواستیم.
دشمن چنان از عظمت رزمندگان
ما ترسیده بود که پا به فرار گذاشت.
ما این آیه را با تمام وجود لمس کردیم:
إنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرُکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ
اگر دین خدا را یاری کنید، او هم
شما را یاری میکند و گام هایتان
را استوار میکند. (محمد/٧)
#شهیدابراهیم_هادی
#ظرافتهاےفکرےاخلاقےشهدا
🍃✨|• @shohaadaae_80
•| روزهایِ قرنطینه را چگونه بگذرانیم؟ |•
•قرآن بخوانید
•به آنها که زمان زیادیست سراغشان را نگرفته اید تلفن کنید..
•نماز قضا بخوانید
•روزه قضا بگیرید
•صدقه کنار بگذارید
•در خدمت پدر و مادر و درکل درخدمت خانواده باشید..
•اعمال ماه رجب را انجام دهید..
•شبها به آسمان چشم بدوزید و با ستاره ها خوش و بش کنید
•سحرخیزی را تمرین کنید
•فضای خانه را حتیالمقدور شاد نگه دارید
[مثلاً صبح ها با خواهر یا برادر کوچکتان ورزش کنید]
•کیک و دسر درست کنید
•تهیهی یک وعده غذایی را به عهده بگیرید
[ این کار را با یک عضو دیگر خانواده انجام دهید، بیشک شادی آور خواهد بود..!]
•اگر تاحالا میخواستید نویسندگی را آغاز کنید و فرصتش پیش نیامده
الان شروع کنید،بنویسید!
•اهدافِ بلندمدت و میان مدت و کوتاه مدت خود را "بنویسید" و هر روز گامهایِ کوچکی را به سمتشان بردارید..
•به یادگاری های کودکیتان سر بزنید..!
[مثلدفترمشقکلاساول :))]
•خودتان را بشناسید!
[صفات خوب و بد خود را بنویسید و سعی کنید بدیها را حذف و خوبیها را بیشتر کنید! ]
•برای بیماران دعا کنید..!
#کرونا😷
#استفاده_از_فرصت⏱📵
@shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 ⚠یه سوال روزانه چقدر گناه میکنیم ؟ چقدر با گناهامون ظهور مولامون رو عقب
#روز_سوم_چله❣
امروز بنا داریم دروغ رو ترک کنیم دیدید توی طول روز چقدر راحت داریم دروغ میگیم 😞 ما میخوایم این اتفاق دیگه نیوفته
❌❌❌دروغ❌❌❌