『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
اذان به افق مشهد و...
حال و هوایشان را شاید در چند جمله بخوانی ولے درک و فهمیدن همین چند جمله انقلابے در دلت ایجاد میکند....🌹
هوایی که بشه
دل شکستهت بهونه میگیره
اون وقته که دلت❤️ بهونه ی
خوبےها میگیره
بهونه ی شلمچه و معراج شهداهاش میگیره
نگو نه!!
محاله..😭
رفته ها میدونن چے میگم...😔😔
چه سرے ست ڪه اگـر عشق بازے کردن با حسین(ع) را از بر باشے
بلدے چگونه معرفت شهدا را در دل خود جای دهی..✌
میخوام براتون از حال و هوای
شهدا بگم...
حال و هوایی ڪه زمین تا آسمان
به حال و هوای زمینی ها نمیخورد...
آسمانے بودند و رفتند
پرواز کردند و پر پروازشان هم چه بود؛خدا میداند..❣
آرے خدا میداند..👌
هرکدوم از بچه ها یه تسبیح دستشون بود و مشغول ذکر بودند..
دلم آب شد.. دست بردم تو جیبم تا تسبیحم را بیرون بیارم اما هر چی گشتم پیداش نکردم..به بغل دستیم گفتم: برادر تسبیحت رو بده تا یه دوری بزنم گفت: شرمنده بنزین نداره🏍
هوا تاریک شده بود با چند نفر از بچه ها دور آتیش نشسته بودیم قرار بود فردا نزدیک سحر برای عملیاتی به خط بزنیم..😢
اما هیچ ڪدامشان خبر نداشتند ڪه آیا طلوع خورشید فردا را خواهند دید یا نه؟؟⛅
به علی که مقابلم نشسته بود گفتم
گفت: موتور پیاده کرده به بعدی گفتم گفت: خودم لازمش دارم از حسن که آخرین نفر بود خواستم چشم غره ای رفت و گفت:...🌹