eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
527 دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
187 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
ما هنوز شهادت بی‌درد می‌طلبیم؛ غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی‌دهند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
هر طلوع آفتاب؛ یک روز جدید به من می دهد تا شما را دوست داشته باشم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
مداوا و پرستاری از مجروحین جنگ ▫️🌷▫️🌷▫️🌷▫️🌷▫️🌷▫️🌷▫️ گاهِ گلوله باران دستانِ صمیمی تو؛ مرهم زخم‌های مردان خدا بود و دستان خدا مرهم زخم‌های تو ... اندیمشک ۱۳۶۲ عکاس: سعید صادقی
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | زنان زینبی؛ پرستاران جنگ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
واژهٔ انتظار در جبهه‌ها معنا شد دل‌شان برای استجابت نوایِ اَللّهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ پَر می‌زد ... 🌸 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 ببینید | تصاویری غم‌انگیز و بهت آور از لحظه رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس با نغمه ای جانسوز و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙من و تنهایی و غم؛ آه که یاران رفتند من و غم گریه که آن سبزسواران رفتند ای دل من به خدا سنگ تر از سنگ تویی گر چه با نای غم آهنگ هم آهنگ تویی چه غریبانه از این خانه گذر می کردند قهرمانانه خطر بعد خطر می کردند تو در اینجایی و گلهای معطر رفتند نرگس و یاسمن و سرو و صنوبر رفتند تو مگر آهنی ای دل که چنین سخت شدی دامن خاک گرفتی و سیه بخت شدی ای شهیدان منم و داغ شما می دانید سوز نی های نیستان مرا می دانید چه کنم گر نکنم یاد شما را روشن داغ آیینه فریاد شما را روشن ما چرا درک نکردیم شما را افسوس نشنیدیم صدا بعد صدا را افسوس شرمساریم شهیدان که چنین پژمردیم زنده ماندید شما؛ ما همه اینجا مردیم آی مردم به خدا داغ کبوتر دیدیم هر کجا گام زدیم لاله پرپر دیدیم ... 🌺 یاد باد یاد مردان مرد ... 👌بسیار دیدنی و شنیدنی؛ تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
📜 📑 گزارش از نیاز شدید دشمن به مهمات و نیروی پیاده ⌛️۱۵ آبان ۱۳۶۱ 🔵 این گزارش بدون ذکر ارجحیت؛ در به صورت فوری و دستنویس از به لشگر ۳ صاحب الزمان ارسال شده است. بر اساس آن؛ دشمن در منطقه عملیاتی محرم با از دست دادن مواضع خود؛ قصد تثبیت دارد ولی بعلت کمبود مهمات؛ تانک و نیروی پیاده و بیم از حمله مجدد نیروهای ایرانی اعلام ناتوانی می کند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🩺 داستان ایثارگری‌های زنانِ پرستار در هشت سال دفاع‌ مقدس در شهرهای جنگ‌ زده؛ کمتر از حضور در خط‌های مقدم جبهه‌ها نبوده است ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
یک فنجان کتاب ☕📖 ♦️برشی از #کتاب_حوض_خون؛ روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس ✍ خاطرات زه
یک فنجان کتاب☕📖 ♦️برشی از ؛ روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس ✍ خاطرات زهرا ملک‌نژاد 2⃣ قسمت دوم تلفن را بر می‌داشتم؛ کبری می‌گفت: زود بیا خونه‌ی ما. همین. چادر سر می‌کردم و می‌رفتم. خانه‌هایمان توی یک خیابان بود. همیشه یک نیسان جلوی حیاطشان ایستاده بود. شوهر خواهرم؛ آقای کلانی؛ از بالای نیسان پتو و تشک و ملافه و لباس رزمنده‌ها را می‌انداخت پایین. چندتا چندتا پتوها را می‌زدم زیر بغل و می‌گذاشتم گوشه‌ی حیاط. حیاط پر می‌شد از پتو. آقای کلانی آخرین پتو را که می‌انداخت پایین؛ می‌رفت سراغ شسته‌های روز قبل و می‌گفت: بیمارستان پتو و ملافه نیاز داره ... خیلی. و پتوها را نم‌دار و خشک جمع می‌کرد. آفتاب مهرماه خوزستان هنوز تیز و سوزان بود. اما زورش نمی‌رسید آن پتوهای بزرگ و سنگین را یک روزه خشک کند. شیر آب حوض را باز می‌کردیم. خانم‌های همسایه یکی‌یکی در حیاط را می‌زدن و می‌آمدند تو. یکدفعه بیست‌سی تا خانم جمع می‌‌شدند. خواهرها بسم‌الله. تا غروب باید همه رو بشوریم. ملافه‌ها را باز می‌کردیم؛ تکان می‌دادیم و می‌ریختیم توی حوض؛ تاید می‌زدیم و با پا می‌رفتیم رویشان. بعد می‌گذاشتیم توی ماشین لباسشویی و یکبار دیگر می‌شستیم. کف حیاط کنار حوض پر می‌شد از پوست؛ تکه‌گوشت و لخته‌های خشک‌شده‌ی خون. حالمان بد می‌شد؛ بغض می‌کردیم؛ اما فرصت گریه نداشتیم. بسم‌الله می‌گفتم؛ کیسه‌ای پلاستیکی دستم می‌گرفتم؛ خم می‌شدم و تکه‌های گوشت را از روی زمین جمع می‌کردم و می‌انداختم توی کیسه. کیسه را می‌دادم آقای کلانی تا ببرد دفنشان کند. شب‌های اول خواب نداشتم؛ تکه‌های گوشت و رخت‌های خونی و پاره می‌آمد جلوی چشمم. با خودم می‌گفتم تکه‌های بدن کدام شهید است؟ سوراخ‌های روی لباس‌ها هم اشکمان را در‌ می‌آورد. لباس‌ها که خشک می‌شدند؛ من و کبری می‌نشستیم جای تیر و ترکش‌ها را یکی‌یکی رفو می‌کردیم؛ می‌دوختیم و اتو می‌زدیم. ادامه دارد ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
👆🎥 ببینید | صحنه هایی از حضور فرماندهان؛ جلوتر از خط مقدم و در یک قدمی دشمن در 🎞 در این کلیپ کوتاه؛ (فرمانده لشگر ۸ نجف) و (فرمانده لشگر مقدس ۱۴ امام حسین[ع]) و همچنین و سردار فرمانده لشگر ۲۵ کربلا دیده می‌شوند. 💥در لحظات پایانی؛ دو گلوله توپ به صورت متوالی در همان حوالی به زمین اصابت می‌کند که واکنش جالب افراد را به همراه دارد … ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 📷 در عکس پایینی؛ حاج احمد کاظمی(گوشی بی‌سیم در دست) و نیز ابوشهاب از فرماندهان لشکر ۱۴ امام حسین(ع) دیده می‌شوند. در اینجا دیگر؛ افراد قبلی حضور ندارند ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
شاهد خداست ! و تنهــــا او مـــی داند کــــه جــوانی ِشان را وقفِ نجابت کشورشان کـــــردند ... 🌿اَللّهُمَّ عَجِّل‌ لِوَلیِّکــــَ الفَرَج🌿 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra