🌹سربازسیدحسینی🌹
شهيد"بايرامعلي پورجواد" جزو اولین کسی بود که عکس امام را از باختران به خانه آورد و گفت:« از امروز من سرباز این سید حسینی هستم. جانم را فدای راه و اهدافش می کنم.»
شهيد بايرامعلي پورجواد بیست و سوم اسفند 1327، در خانواده اي مؤمن و مذهبي شهرستان خوي متولد شد. توانست تا پایان دوره ابتدایی درس بخواند.
علاقه خاصی به امام خمینی داشت
وی، انساني شجاع، فداكار، از خودگذشته ، مؤمن، معتقد و مذهبي بود ، ارادت و علاقه خاصي به امام ، اسلام و قرآن داشت. عكس حضرت امام خميني را قبل از انقلاب به اهل خانواده خويش نشان داده بود و همه را به ديانت و پيروي از ولايت فقيه دعوت مي كرد.در انجام واجبات ديني از هيچ تلاشي باز نمي ايستاد. سال 1350 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد.
شجاع و نترس بود
قبل از رفتن به جبهه رضايت همه را مخصوصاً اهل خانواده را جلب كرد و در رفتار با فرزندان نكات قرآني را مد نظر داشت، هيچ وقت از مردن در راه خدا نمي ترسيد، شجاع بود و هميشه براي امام خميني و ثبات انقلاب از صمیم دل دعا مي كرد و جهت حفظ نظام مقدس اسلامي از هيچ كوششي فروگذاري نمي كرد. به عنوان استواریکم ارتش در جبهه ها حضور یافت.
چگونگی شهادت
سرانجام یازدهم آذر 1366 با سمت فرمانده گروهان در منطقه عملياتي حاج عمران عراق بر اثر سرما زدگی و سکته قلبی به شرف شهادت نايل آمد و مزار او در گلزار شهدای شهرستان خوی واقع است. روحش شاد و یادش تا به همیشه گرامی باد!
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
🌹سربازسیدحسینی🌹 شهيد"بايرامعلي پورجواد" جزو اولین کسی بود که عکس امام را از باختران به خانه
روایتی به نقل از خانواده شهید
« وی در جبهه، به دلیل علاقه ای که به وظایف دینی و شرعی داشت با کمک ازدوستان همرزمش مسجدی جهت بر پایی نمازجماعت ساخت. وی اعتقاد داشت ،درهرجایی که هستیم باید دشمن اتحاد و همبستگی مارا ببیند. مسجدنه تنها ،خانه ای برای امنیت روح و روان است ،موجب محبت و همدلی مسلمانان نیز می شود.»
پسر شهید از شجاعت پدر می گوید
« پدرم ارتشی بود و بیشتر مواقع حمل مهمات بر عهده ی ایشان بود. آن روز نیز قرار بود که در یک ماموریت به مسجد سلیمان برود. یك ماشین پر از مهمات که حمل آن زیر رگبار تیر های دشمن کاری بس خطرناک بود. پدرم می گفت:«هرچند مأموریت سختی بود و هرلحظه هواپیماهای جنگی دشمن، ما را بمباران می کردند . هر لحظه منتظر بودیم که زمین و زمان آتش بگیرد و ما به ابراهیمی دیگرتبدیل شویم. خدا خواست آن روزمهمات سالم به مقصد برسد و در دسترس رزمنده ها قرار بگیرد. آن روزپیروزی شیرینی همه مارا مهمان کرد.»
فرازي از سفارشات شهید "بایرامعلی پورجواد"
« هر اندازه كه مي توانيد وقتتان را دراختيار انقلاب اسلامي بگذاريد و سعي كنيد كه فرد مفيدي براي انقلابمان كه آنرا با خون هزاران شهيد به دست آورده ايم ، باشيد. انقلاب را از گزند وآسیب هاحفظ نماييد.»
حجت فتوره چی فرمانده محور عملیاتی لشکر مکانیزه ۳۱ عاشورا، در سال ۱۳۳۷ در خانوادهای مذهبی در شهرستان خوی به دنیا آمد.
تربیت صحیح، ارتباط با افراد مذهبی و شرکت در مراسم عزاداری امام حسین (ع) او را با اعتقادات دینی آشنا ساخت. وی در دوران دبیرستان در جلسات قرائت قرآن و آموزش اصول عقاید شرکت میکرد.
در سال 1356 موفق به اخذ دیپلم میشود. همگام با اوجگیری انقلاب مردم ایران نیز در فعالیتهای ضد طاغوت شرکت میجوید.
با پیروزی انقلاب اسلامی وارد کمیته انقلاب اسلامی میشود. همچنین همراه با جهاد سازندگی عازم روستاهای اطراف میشد.
با تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صف براداران سپاه میپیوندد. مدتی در واحد اطلاعات و تحقیقات در جهت کشف گروهکهای محارب و قاچاقچیان به فعالیت میپردازد.
بارها برای مقابله با اشرار به مناطق کردنشین اعزام میشود. با شروع جنگ تحمیلی در قالب یک گروه 12 نفره عازم جبهه جنوب میشود و در مناطق دزفول، کرخه و دهلران بر علیه دشمن میرزمند
بعد از بازگشت از جبهه، در اردوگاه آموزشی سپاه به سازماندهی نیروهای عازم جبهه میپردازد. در عملیات فتح المبین و بیت المقدس دوباره به جبهه عزیمت میکند.
در عملیات رمضان به فرماندهی گردان المهدی میرسد. با شایستگیهایی که از خود نشان میدهد، مسئول آموزش نظامی لشگر 31 عاشورا میشود و بعدها تا فرماندهی تیپ ارتقا مییابد. حجت فتوره چی در سال 1363 و در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید.
این شهید گرانقدر در دیماه سال 61 ازدواج میکند. یکی از همرزمانش خاطرهای از این دوران و انتخاب شهید دارند:
وقتی این شهید عزیز میخواستند ازدواج بکنند، از خانوادهای خواستگاری کردند که آنها شرط کرده بودند اگر این وصلت صورت بگیرد، نباید حجت به جبهه برود. شهید فتوره چی چون دیده بودند که آنها بر شرط خود اصرار دارند با وجود علاقهای که برای وصلت با آن خانواده داشت، از آن صرف نظر میکند. بعد هم با یک خانواده دیگر وصلت کردند و به همسرشان میگویند من شما را به جبهه خواهم برد.
همسرش از دوران کوتاهی که با هم بودند این گونه یاد میکند:
من و حجت در دی ماه 61 با هم ازدواج کردیم. دو ماه و نیم بعد از ازدواجمان به جبهه رفتیم. در اوقات فراغت جبهه، مرا به مناطق مسکونی منهدم شده میبرد و شرح چگونگی آزاد کردن آنها را بیان میکرد. یک روز برای آزمودنش به وی گفتم: به شهر خودمان برگردیم و مدتی آنجا بمانیم. او با لبخند جواب داد: اگر ناراحتی برویم. ولی میدانی که نمیتوانیم پاسخگوی شهیدان مان در روز قیامت باشیم. او میگفت همسرم همیشه سعی کن حتی خانه داری و آشپزی و امثال این کارها را نیز برای رضای خدا و با نیت الهی انجام دهی. این گونه فکر نکن که کارها را صرفا برای رضایت شوهرم میکنم. نه کارها باید برای رضای خدا خالص باشد.
اگر با گلوله توپ کشته نشوم آبرویم میرود
یکی از همرزمانش میگوید:
شهید فتوره چی بارها میگفت: خدا نکند حجت با گلوله کلاش و ترکش شهید بشود. حجت باید با گلوله توپ کشته شود. و الا آبرویم میرود. همرزمانش این جملات را مزاح و شوخی تلقی میکردند. در مرحله دوم عملیات والفجر 4 بود که راهی منطقه عملیاتی که حجت در آنجا بود، شدیم. سراغ وی را از حمید باکری گرفتم و حمید آقا با دست به محلی که پر درخت بود اشاره کرد و گفت شاید آنجا باشد. چون بیسیم اش قطع شده بود. بعد با شهید صالح الهیارلو به جستجوی منطقهای دیگر کردیم تا اینکه سر بی بدن او را پیدا کردیم. بدنش متلاشی شده بود و قابل جمع کردن نبود.
در بخشی از وصیت نامهاش خطاب به آقا امام حسین (ع) میگوید:
سه سال است که با دیگر پاسداران در جبهه از اسلام دفاع میکنیم و بوی کربلایت رزمندگان را دیوانه کرده است.
و سپس در توصیههایی به مردم میگوید:
بارها در این دشت خونین پاهایم سست شدند که فقط با یاد خدا و یاد تشنه لبان کربلا و یاد مادران جگر سوخته شهدا و یاد یتیمان شهدا دوباره مرا به حول و قوه الهی بلند کرد ...
روحانیت متعهد را یاری نمایید که تنها قشری است که به شرق و غرب وابسته نمیشوند. از تهمت و افترا پرهیز نمایید که آفت انسان است. سعی کنید همیشه امر به معروف و نهی از منکر کنید. به نماز و دعاهایتان تکیه کنید که عامل پیروزی بر نفس است.
فراز آخر وصیت نامه خطاب به همسر شهید است که میگوید:
امیدوارم با صبر زینب گونهای بتوانی خودت را راضی به نبودن من بکنی و بتوانی اندکی از مصیبت و درد زینب (س) را درک کرده باشی.
فریده خوبم من که نتوانستم همسر خوبی برای تو باشم. تو با اینکه از اول ازدواجمان از پدر و مادرت دور شدی توانستی با تحمل دوری از خانوادهات و غریبی باز هم تکلیف خود را در همسری خوب ادا کنی که ان شاء الله مورد قبول خداوند متعال میگردد.
فرزندمان راهراسمی که خواستی نامگذاری کن و جوری تربیتش کن که دنبال رو صاحب اسمش باشد.
بار الها روز اوّل ماه محرّم است با چشمانی گریان و با گامهایی لرزان و روحی پر التهاب جهت طلب عفو و به امید رضایت رو به درگاهت ایستاده ام خود می دانی برای چیست ولی می خواهم با زبان ناله بگویم.خدایا من بغیر تو کسی را ندارم،تویی صاحب من،تویی خالق من،تویی معبود و امید من،تویی که درهایت به تمام توبه کنندگان باز است،خدایا توبة مرا بپذیر،خدایا بیامرز مرا به گناهانی که از من آگاهتری،ببخش مرا به پیمانهایی که با تو بستم و لیکن بدان عمل نکردم خداوندا تو را به عزّت و شرف خانم فاطمه زهرا(س)از گناهانم بگذر.
عجب روزی قلم به دست گرفته ام،روز اوّل محرّم،ماه پیروزی خون بر شمشیر،ماه نشانگر حماسه های اسلام،ماه شهادت سرور شهیدان حسین ابن علی؛
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و
علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
یا ابا عبدالله سه سال است که با دیگر پاسداران در جبهه ها از اسلام دفاع می کنیم و بوی کربلایت رزمندگان را دیوانه کرده است.
یا حسین مظلوم چقدر هستند کسانی که مثل من منتظر آزادی حرم پاکت هستند و چقدر از رزمندگانی در این مسیر در آرزوی دیدنت به خون خود غلطیده اند.
یا امام حسین خیلی آرزو دارم که در کنار حرمت،حرم شش گوشه ات،برای مظلومیّتت و مصیبتت در عاشورایت گریه و زاری کنم باری برای دومّین بار و این بار صدای «هل من ناصر حسین»در دشتهای ایران طنین افکند و یاران خود را دوباره طلبید،پیر و جوان از تمام نقاط به این ندا لبیک گفت من هم یکی از مشتاقان،برای رضای خدا در این دشت سرازیر شدم،خود می دانستم که لایق نیستم ولی به خودم فشار آوردم که شاید از این ندا بهره ای داشته باشم،در این دشت خونین دفعاتی پاهایم سست شدند که فقط با یاد خدا و به یاد تشنه لب کربلا و یاد مادران جگر سوخته
شهداء و یاد ناله های یتیمان شهداءدوباره مرا بقرب الهی بلند کرد.
«الا بذکر الله تطمئن القلوب»
خدایا من برای رضای تو به این هجرت قدم گذاشتم،تو هم در این هجرت راهنمایم باش.ملّت عزیز و از جان گذشته اسلام بخود آئید که مبادا از خدا غافل باشید و جبهه ها را فراموش کنید تازه اوّل کار است،رهنمود امام عزیزمان را به یاد آورید که فرمودند:راه قدس از کربلا می گذرد.
خودتان را برای آزادی کربلا و قدس عزیز آماده کنید،که شهداءدر انتظار خبر پیروزی هستند،بدانید که با جبهه آمدنتان لرزه بر اندام ابر قدرتها می اندازید و خدا و آقا امام زمان(عج)را از خودتان راضی و خشنود می کنید.
یار و یاور حسین زمان خمینی بت شکن باشید،در نماز جمعه ها و دعای کمیل ها برای رزمندگان و جنگ بیشتر دعا کنید،روحانیت متعهّد را یاری نمایید که تنها قشری است که به شرق و غرب وابسته نمی شوند،از تهمت و افتراءبپرهیزید که آفت انسان است،سعی کنید همیشه امر به معروف و نهی از منکر کنید،به نماز و دعاهایتان تکیه کنیدکه عامل پیروزی بر نفس است،سپاه پاسداران این نهاد جوشیده از ملّت را حمایت کنید.
در آخر برای خودم طلب عفو می نمایم،خداوند توفیق عمل به احکام آن و اطاعت از ولایت فقیه را به شما نصیب فرماید.
🌹شهیدمقصودجبلی🌹
شهید مقصود جبلی در یک خانواده فقیر در شهرستان خوی به دنیا آمد. بعداز گذراندن دوره نوجوانی و جوانی عازم جبهههای جنگ میگردد در سال ۵۸ در دره قطور با دموکراتهای دست پرورده آمریکا جنگید و در سال ۵۹ حدود هشت ماه در پیرانشهر بسر برد. در سال ۶۰ به جبهههای باختران (جوانرود، بایگان، پاوه) اعزام شد و سپس به مرخصی آمد و به زیارت مرقد مطهر امام رضا رفت و بعد به کربلای سرخ خوزستان اعزام شد و در عملیات پیروزمند فتح المبین شرکت کرد و شجاعانه با بعثیون عفلقی به مبارزه پرداخت تا اینکه در تاریخ ۶۱/۱/۲۴ برای آخرین بار از خانه خارج شد و دیگر از آن پس به خانه برنگشت و سرانجام در کربلای ایران خورشیدی شد.
شهادت انسان را به درجه والای ملکوتی میرساند شهید شدن در راه الله چقدر زیباست مانند گل محمدی میماند که وارثان خون پاک شهیدان آن را میبویند. مادر مهربانم فکر نکن که به آرزویم نرسیدم و عروسی نکردم، چون وقتی که ترکش خمپاره دشمن برسینه ام اصابت میکند مثل این است که انگشتری عروسی را به انگشتم میکنم. کفن لباس دامادی من است و حجله ام سنگر است و عروسی شهادتم.
🌹روحش شاد🌹