امام رضا
قربونت برم
ما هیچی
دل ما هم هیچ
خداوکیلی شما خودتون دلتون برا پرسه زدنای نیمه شب ماها تو این صحن و سرا تنگ نشده؟
شوق پرواز🕊🇮🇷
تا تو را داشته باشم به کسی رو نزنم
که دوای دل غم دیدهام اینجاست فقط
#آئینی
مختار: تو چرااز قافله عشق جاماندی؟
کيان: راه گم ڪردم ابو اسحاق
مختار: راه بلدی چون تو ڪه راه را گم ڪند؛
نا بلدان را چه گناه؟
کيان: راه را بسته بودند از بيراه رفتم
هر چه تاختم مقصد را نيافتم!
وقتی به نينوا رسيدم خورشيد بر نيزه بود
مختار: شرط عشق جنون است
ما که مانديم،مجنون نبوديم
#دیالوگ_فیلم
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
از پایه فرو ریخت دلم تا ڪه تو رفتی
در پیله ی خود مُردم و پروانه نشد دل ...
━━━━💠🌸💠━━━━
#محمد_عسگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کافر اگر عاشق شود، بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه، با عشق ممکن می شود
#افشین_یداللهی
━━━━💠🌸💠━━━━
مادربزرگ همیشه میگفت:
الهی که آرزوهات
با مصلحتِ خدا یکی باشن ..
مگه داریم قشنگ تر از این دعا؟!
ادم روحیه اش خراب باشه میشه مثل گوشی که شارژ نمیگیره😐☺️
.
.
.
☘😅مثل من چند روزه نتونستم بنویسم
+هیس یکم ارامتر تبریک بگین
لازمه عکس برادر ،پدر ،عمو ،دایی ،ردیف کنی استوری ؟؟
عادت خوبی نیست باور کنید 😊🌸🌱
هیچ کس ما را زمین افتادھ در دنیا ندید
در نجف تنها بهـ پاۍِ مرتضےٰ افتادهایم :)
شوق پرواز🕊🇮🇷
بریم نجف😍
از ترمینال تا هتل مسافت زیادی پیاده رفتیم.خییلی خسته رسیدیم هتل درست روبهروی دنیای عجیب و زیبایی وادیالسلام بود.
حقیقتش بخاطر دعای عرفه اول رفته بودیم کربلا؛ دلم خییلی گرفته بود. هنوز از خواب رسیدن به کربلا بیدار نشده بودم که گفتن باید با کربلا خداحافظی کنیم😭😭 بریم نجف❤️
از پنجره اتاق به نقطه نامعلوم پایان وادی السلام نگاه میکردم یاد شهید هادی افتادم. شهید مهربانم ....
غسل زیارت گرفتم رفتم راهی شدم.
حرم باشکوه پدر، مولا، امام علی (ع) اونقدر باشکوه بود، اونقدر به قلبم ارامش و امنیت میداد. که اصلا نمیشه حال هوای ان لحظاات را بازگو کنم. گوشه گوشه حرم تصویری از ازادگی ،جهاد ، معرفت، غربت، تنهایی حتی نجوای مولا در چاه به گوش میرسید.
اما با همه دردها مولایم، پدرم با شکوه بود. خییلی با شکوه !! وارد حرم شدم از صحن حضرت زهرا سمت ضریح حرکت کردم اذن دخول از مادر گرفتم.
شلوغ بود خییلی شلوغ دوست داشتم ی گوشه ضریح دخیل میبستم تنهای تنها با پدرم خلوت میکردم ولی نمیشد. بعد اعمال برگشتم صحن ی گوشه روبه روی ایوان طلایی حرم ایستادم خیره به گنبد قشنگ حرم شدم. آری من ی گوشه حرم غرق نگاه به گنبد طلایی حرم بودم ولی روحم با کبوترای حرم به پرواز در امده بود. خانه پدری عجب امنیت ارامشی داشت. با حسرت به عراقیا نگاه میکردم و خوشبسعادتشون میگفتم..که هروقت دلشون از این دنیا خسته میشود راهیخانه پدر میشودند
امان از فاصله هااا
امااان از دلتنگی
اقا جان خودت درستش کن ما را دوباره بطلب 😭😔