eitaa logo
ملک سلیمان
3.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
32 فایل
اینجا با استفاده از آیات قرآن و احادیث و روایات معصومین و کلام بزرگان دینی یاد میگیری که چطوری حال دلت و، وضع مالیت خوب بشه👌 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb تبلیغات شما پذیرفته میشود👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
15.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️سخنرانی استاد عالی 🎬موضوع: عمر پر برکت می‌خواهم 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۴ بهمن
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ پیامبراکرم(صلوات الله علیه و آله) فرمود : هر کس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیه‌السلام) را در میان مردم نشر دهد ، گناهان غیرحق الناس او بخشیده می شود. 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۴ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نقل شهید امیرعبداللهیان درباره پیامی که سردار سلیمانی برای ظریف فرستاد ... 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۴ بهمن
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ پیامبراکرم(صلوات الله علیه و آله) فرمود : هر کس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیه‌السلام) را در میان مردم نشر دهد ، گناهان غیرحق الناس او بخشیده می شود. 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۴ بهمن
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماهمچین مردمی داریم بی نظیرند بی نظیر !!!! 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۴ بهمن
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای ماندگار “یاحسین غریب مادر” زنده یاد سید_جواد_ذاکر با کمک هوش‌مصنوعی از بهشت هم شنیدنی‌ست یادی از نوکرانی که مهمان اربابشان شده اند 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۴ بهمن
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاداش دعاگویان فرج .. . 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۴ بهمن
13.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عاقبت دل شکستن ، مرد ثروتمندی که به خاک سیاه نشست حجت‌الاسلام مسعود .. . 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۴ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈آیا منتظر این خبر هستیم؟❗️ .. . 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
۴ بهمن
۴ بهمن
وااای! اصلاً حواسم نبود که منصوره هم توی همین مدرسه درس می‌خونه. ازش پرسیدم: «منصوره چی گفته؟» گفت: «تو بدون اینکه باهاش حرفی بزنی، با ریحانه از مدرسه رفتی بیرون.» تو دلم گفتم: *خدایا کمکم کن، الان چی بگم؟* یه دفعه فکری به ذهنم رسید و گفتم: «آهان، خیلی گشنمون بود. با هم رفتیم بیرون یه خوراکی بخریم و برگردیم مدرسه.» مامانم نگاه معناداری بهم انداخت و خوب فهمیدم که حرف‌هام رو باور نکرده. چند لحظه‌ای هر دو ساکت به هم نگاه کردیم. بالاخره مامانم سکوت رو شکست و گفت: «دیگه با ریحانه نگرد.» نمیتونستم دوستی‌م رو با ریحانه بهم بزنم، اونم توی این موقعیت که رابط بین من و رضاست. ولی الان موقعش نبود که با حرف‌هاش مخالفت کنم. از طرفی دلم می‌خواست برم تنهایی و با خودم خلوت کنم. گفتم: «باشه مامان، می‌تونم برم تو اتاقمون؟» مامانم با ناراحتی گفت: «باشه برو، ولی یادت باشه دیگه با ریحانه نچرخی.» گفتم: «باشه، بذارید برم. خسته شدم.» مامانم دلخور از دستم، زیر لب زمزمه کرد: «باشه برو.» وارد اتاق شدم. منصوره داشت درس می‌خوند. بهش محل ندادم و شروع کردم به درآوردن لباس مدرسه. منصوره نگاهش رو به من انداخت و پرسید: «چی شده؟ چرا دلخوری؟» پشتم رو کردم بهش و محلش ندادم. بلند شد، آمد رو به روم ایستاد و با تعجب پرسید: «زهره، چی شده؟ چرا از من دلخوری؟» نگاه معترضی بهش انداختم و گفتم: «برای چی به مامان گفتی که زهره بی‌خبر با دوستش از مدرسه رفته؟» ابرو بالا انداخت و گفت: «ازم پرسید تو کجایی. خب منم که نمی‌دونستم تو کجا رفتی. به منم نگفته بودی که به مامان نگم. خب وقتی مامان می‌پرسه چرا تنها اومدی، چی باید می‌گفتم؟...» ادامه دارد... کپی حرام ⛔️ روزانه دو قسمت از این داستان گذاشته می‌شه. فعلاً فردا جمعه هم داستان داریم.
۴ بهمن