🛑🎥 در میلاد مظهرالعجائب کمی مدح امام را بشنویم

قدم براشتیم سمت منصوره و طاهره زنگ کلاس خورد. منو ریحانه و طاهره تو صف کلاس سوم وایسادیم منصوره رفت تو صف کلاس دوم بعد از خوندن قرآن و سرود جمهوری اسلامی و دعای فرج وارد کلاسهامون شدیم از اولین کلاس تا آخرین کلاس من تو فکر رضا بودم که چی میخواد بهم بگه. از طرفی کجا میخواد قرار بزاره که بابای من متوجه نشه و یا کسی نبینه که بره به بابام بگه تو همین فکر و خیالها بودم که صدای زنگ آخر کلاس به گوشم خورد. کتابهام رو گذاشتم توی کیفم سر چرخوندم میز پشتیم _ریحانه به داداشت خیلی سفارش کن که جایی قرار بزاره که هیچ کسی نبینمون لبخندی زد و کشدار گفت _باشه خانم بهش میگم چادر سرم کردم و با ریحانه از در کلاس اومدیم پشت در کلاس طاهره ایستادیم رو کردم به ریحانه _این معلم ریاضی خانم اصلانی کاری به زنگ خورد نداره تا درسش تموم نشه اجازه نمیده بچه‌ها از کلاس خارج شن _آره اخلاقش رو میدونم گرم صحبت بودیم که در کلاس باز شد و خانم اصلانی اومد بیرون وارد کلاس شدم رو به طاهره که میز آخر نشسته دست تکون دادم. متوجه حضور من شد لبخندی زد و اونم دستش رو تکون داد صدا زدم _زود باش وسایلت رو جمع کن تو سالن منتظرتیم به تایید حرفم سری تکون داد. برگشتم پیش ریحانه نگاهم افتاد به منصوره لبخندی زدم و پرسیدم _تو هم خانمتون دیر کلاس رو تعطیل کرد؟ آره، کلی بهش گفتیم زنگ خورد تا بالاخره راضی شد درس رو جمع کنه صدای طاهره به گوشم خورد بریم بچه‌ها راه افتادیم اومدیم مدرسه ابتدایی، منیره هم بهمون اضافه شد اومدیم خونه. تو دلم ولوله ای به پا شده که رضا چی میخواد بگه و کجا رو در نظر داره..‌. کپی حرام⛔️

💥تلاوتی مجلسی و حزین از عبدالفتاح الشعشاعی 💫سوره های نجم ضحی انشراح علق قدر ♥️♥️♥️♥️♥️

🔴ما نسل ظهوریم😭😍اگر همت کنیم ‼️حقانیت اسلام و احادیث #ظهور_نزدیک_است #رائفی_پور #آیت_الله_قندهاری 🌺🍃🌸🍃 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃

♦️طلوع خورشید آخرالزمانی در لس آنجلس ناشی از آتش‌سوزی عظیم #طلوع_خورشید 🌺🍃🌸🍃 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃

🌸قرآن بجز از مدح علی آیه ندارد 🌸ایمان بجز از حب علی پایه ندارد 🌸گفتم به بر سایه لطفش بنشینم 🌸دیدم که علی نور بود سایه ندارد😍 اگه عاشق امیرالمؤمنین علیه السلام هستی ❤️❤️ بذار 🌺🍃🌸🍃 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃

🖌 یه آقایی ، راننده کامیونی ، گفت حدودا 50 سال پیش ، از مشهد بار زدم به مقصد یکی از شهرهای دور... حدودا 100 کیلومتر از جاده اومده بودم بیرون ، هوا فوق العاده سرد بود ، طرف های عصر بود ، کامیون رو زدم کنار تا هوا یکم آرومتر بشه و بتونم ادامه بدم ، تردد ماشین تو جاده تقریبا قطع شده بود ، ماشینی رفت و آمد نمیکرد... 🎥 داستان واقعی از زبان استاد عالی 🌺🍃🌸🍃 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃

💠 صلوات های مادر و بازگشت فرزند به کالبد ▪️این قسمت: پرستو ▫️تجربه‌گر : خانم پرستو نظیفی 🌺🍃🌸🍃 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃

از همه بدتر اگر بابام بو ببره زندگیم رو جهنم میکنه. لباسهای مدرسه رو در آوردم صدای مامانم به گوشم خورد _زهره خانم سلامت کو برگشت سمت مامانم _ای وااای ببخشید سلام سلام عزیزم خدا قوت چته چرا انقدر تو فکری؟ ناراحت دیروزی؟ _چه خوب که مامانم جواب حرف خودش رو گذاشت تو دهنم گفتم _ آره ناراحت که هستم ولی فردا خانم میخواد علوم بپرسه دارم دعا میکنم بتونم جواب بدم _دعا خیلی خوبه ولی اول تو باید درس بخونی تا بتونی جواب بدی ریز سرم رو تکون دادم. _بله درست میگی برای همینم هست که میخوام برم خونه طاهره اینا اونجا با هم درس بخونم _آره برو دو تایی درس بخونید بهتر یاد میگیرید کتابم رو برداشتم چادر سرم کردم اومدم در خونه طاهره زنگ زدم صداش اومد _کیه؟ _باز کن طاهره منم زهره در رو باز کرد _سلام اومدم با هم درس بخونیم _بیا تو خوش اومدی در حیاط رو بستم وارد اتاق شدم رو کردم بهش _میری دنبال ریحانه اونم بیاد سه تایی درس بخونیم نگاه معنا داری بهم انداخت _ریحانه بیاد درس بخونیم یا تو میخوای در مورد ازدواج با رضا باهاش حرف بزنی؟ مکثی کردم با لبخند جواب دادم _هر دوش خنده پهنی زد _عاشق صداقتتم باشه تو بشین من برم صداش کنم بیاد _طاهره مامانت کجاست؟ رفته خونه خاله‌م هیچ کسی خونمون نیست راحت باش طاهره رفت به خودم گفتم حالا چه جوری در مورد قرار با رضا با ریحانه حرف بزنم که هم طاهره نفهمه که بهش بر بخوره بگه شماها میخواهید یه چیزی رو از من پنهون کنید هم ببینم رضا میخواد کجا من رو ببینه. طاهره و ریحانه اومدن و من نتونستم یه راهی پیدا کنم. سه تایی نشستیم دور هم کتاب رو باز کردیم... کپی حرام⛔️