#مدح_امام_حسن_عسکری علیه السلام
ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را
به نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را
مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را
بدون لطف تو از دست می دهم آقا
ميان بازی اين سرنوشت قلبم را
«هزار شکر که عمريست در هوای توام
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام»
چقدر صبح نگاه تو دلبری کرده
دل رميده ما را کبوتری کرده
من چو ذره کجا و زيارت خورشيد
نگاه روشن تو ذره پروری کرده
بهشت چشم رئوفت چه رونقی دارد
که با بهشت خدا هم برابری کرده
چقدر تازه مسلمان کنار خود داري
مسيح چشم تو کار پيمبری کرده
شکوه ناب ولايت تويی که دل ها را
تجليات نگاه تو حيدری کرده
«همیشه معجزه های تو منجلی بوده
همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده»
خدا نهاده در اين چشم ها صلابت را
شکوه و هيبت و آقايی و سيادت را
مسيح آل محمّد! بزرگ نصرانی
چه خوب ديده کرامات چشمهايت را
چه کودکانه به عزم مصاف می آيند
نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را
ز دشمنان خودت هم دريغ ننمودی
زلال معرفت و زمزم هدايت را
خدا به مرحمت گوشه چشم تو آقا!
گشوده بر همه خلق باب رحمت را
تمام سعی تو اين بود که بياموزی
به شيعه سرّ بقا، معنی ولايت را
چقدر گفتي از آن آفتاب پنهان و
حکایت ولی و انتظار و غيبت را
«خوشا کسی که دمی غائب از حضورش نیست
حجاب خود نشده بی نصیبِ نورش نیست»
شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا
شکوه گنبد زردت وقار سامرّا
اگر چه کعبه نيامد به دست بوسی تو
تمام ارض و سما در مدار سامرّا
براي آن که دل از دست داده، جايی هست؟
در آستان تو، گوشه کنار سامرّا؟
اگر چه لایق وصل تو نیستم اما
ز دست رفته دلم در جوار سامرّا
به عشق دیدن سرداب می تپد هردم
دلِ شکسته، دلِ بی قرار سامرّا
غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است
کنار جاده چشم انتظار سامرّا
طلوع می کند آخر سلاله خورشید
ز راه می رسد آخر بهار سامرّا
«کبوتر دل من را تو جمکرانی کن
مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن»
شاعر/ یوسف رحیمی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_امام_حسن_عسکری علیه السلام
امشب همه جا موج زند نور ولایت
افتاده به سرها همه دم شور ولایت
گردیده سماوات و زمین طور ولایت
از پرده در آمد مه مستور ولایت
«گردیده ملک گرم ثناگستری امشب
گویند ثنای حسن عسکری امشب»
برخیز و بزن خنده که گل خنده زن آمد
با خنده ی گل بر لب بلبل سخن آمد
خورشید فروزنده مه انجمن آمد
فرزند رضا را حسن آمد حسن آمد
«عالم همه غرق شعف و عشرت و شادی است
میلاد گرامی خلف حضرت هادی است»
نخل نبوی را ثمر است این ثمر است این
چرخ علوی را قمر است این قمر است این
فخر دو جهان را پسر است این پسر است این
بر مصلح عالم پدر است این پدر است این
«این شیعه و این مشعل انوار هدایش
ای جان همه عالم و آدم بفدایش»
روئید گل تازۀ آمال محمّد
یا مهر فروزنده ی اقبال محمّد
یا صفحه ی رخسار و خط و خال محمّد
یا آمده دوم حسن از آل محمّد
«از سامره تابیده به عالم جلواتش
پیوسته فرستید درود و صلواتش»
این گوهر ده بحر خروشنده ی دین است
این کعبه ی امیّد دل اهل یقین است
این عرش خداوند تعالی به زمین است
این نجل دهم حجّت خلاّق مبین است
«در سجده ملایک به یسار و به یمینش
تابنده بود جلوه ی مهدی ز جبینش»
آینه ی حسن ازلی ماه جمالش
آیات لب حضرت هادی خط و خالش
یادآور جاه نبوی قدر و جلالش
جبریل فرو ماند در اوج کمالش
«عالم همه مرهون وی و موهبت اوست
از سامره تا عرش خدا مملکت اوست»
این اختر برج نقوی ماه تمام است
این فرش نشینی است که خود عرش مقام است
این حجّ و زکوة است و صلات است و صیام است
بر خلق امام است امام است امام است
«قدر و شرف و عزّت و جاه بشر از اوست
ای منتظران حجّت ثانی عشر از اوست»
ای ارض و سماوات همه سامره ی تو
ای چرخ برین نقطه ای از دایره ی تو
ای مهر فلک ذرّه ای از نائره ی تو
ای زنده دل اهل دل از خاطره ی تو
«از جود تو بس خاطره داریم حسن جان
ما آرزوی سامره داریم حسن جان»
تو یازدهم اختر منظومه ی نوری
تو واسطۀ عفو خداوند غفوری
تو نور خدا در شجر وادی طوری
تو سرّ انا الحق به غیاب و به حضوری
«من سائل لطف و کرم و جود تو هستم
با آن همه آلودگیم دل به تو بستم»
ای فوج ملک را به درت عرض ارادت
سادات جهان از تو گرفته است سیادت
مِهر تو بود مُهر قبولیّ عبادت
قرآن به تو و پاکی تو داده شهادت
«تو دست خداوند به تقدیر قضایی
فرزند علیّ ابن جواد ابن رضایی»
قرآن به تو نازد که در او جلوه گر استی
ایمان بتو بالد که ورا راهبر استی
انسان بتو بالد که امام البشر استی
مهدی بتو در فخر که او را پدر استی
«لطفی که مگر سائل هر روز تو باشم
خاک قدم عسکر پیروز تو باشم»
ای عادت تو جود و مرام تو عنایت
ای مهر رخت مشعل انوار هدایت
ای یازدهم اختر تابان ولایت
قرآن سخن فضل تو را کرده حکایت
«من میثم آلوده دل بی سر و پایم
از خویش مرانید که مدّاح شمایم»
شاعر / غلامرضا سازگار
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#میثاق_با_امام_شهدا
#استکبار_ستیزی
#مقاومت_اسلامی
🔺بمناسبت سالروز شهادت طلبه مبارز و شجاع
میرزا کوچک خان جنگلی
جنگل از عطر نفس های تو سرشار شده
در دلت غصه ی یک ایل تلنبار شده
در کمین تو نشستند همه کرکس ها
با تو ماندند ولی لشکر دلواپس ها
دلت از این همه نیرنگ به درد آمده است
باز هنگامه ی خونین نبرد آمده است
شهر زیر لگد چکمه ی استبداد
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
آتش فتنه همه زیر سر قزاق است
دلت آیینه ی صدها نه، هزاران داغ است
همه ی قدرت طوفان به خروشش باشد
مرد آن است که یک کوه به دوشش باشد
مرد آن است که با ظلم زمان بستیزد
مرد آن است که از خواب گران برخیزد
زنده ای، مرده دلان از تو اگر بی خبرند
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
اَما رشتی جَغلان گوش به فرمان اِیساییم
تِی وَسی میرزا کوچیک با دِیل و با جان اِیساییم [۱]
فاتحه خواندم و پیچیده به زیر مهتاب
باز هم عطر تو در صحن سلیمان داراب
شاعر/ رضا نیکوکار
[۱] ترجمه بیت گیلکی: ما بچه های رشت گوش به فرمان و به خاطر تو، با دل و جان پایت می ایستیم.
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
✅ میرزای کوچک | قهرمان بزرگ
🔸امروز [رسانههای غربی] میخواهند فرهنگسازی و الگوسازی کنند؛ آنها میخواهند جوان ایرانی و نسل نوی ایرانی، یک نسل تحقیرشدهی توسریخور باشد تا بتوانند روی او سوار شوند و به او دیکته کنند و آن کاری را که آنها میخواهند، انجام دهد.
برای اینکه کسی را به زیر مهمیز بکشند، بهترین راه این است که بگویند تو چیزی نیستی، تو کسی نیستی و گذشتهای نداری.
مفاخر یک ملت را انکار میکنند، برای اینکه او احساس کند چیزی نیست.
🔹ميرزا كوچك، مرد تنهايى بود كه به دو قدرت بزرگ آن روز دنيا - يعنى روسها و انگليسيها - يک «نَه»ى بزرگ گفت.
نَه با روسها ساخت، نَه با انگليسيها؛ اما در كنار او كسانى بودند كه مىخواستند با دستگاه حكومتِ آن روز - بعد هم با رضاخان كه تازه مىخواست سرِ كار بيايد - مبارزه كنند، اما به روسها پناه مىبردند؛ به باكو رفتند و بند و بستهايشان را كردند و به ايران برگشتند و سرسپرده آنها شدند.
اما ميرزاكوچكخان قبول نكرد و حاضر نشد سازش كند؛ او، هم با انگليسيها جنگيد، هم با قزّاقهاى روس جنگيد، هم با لشكر رضاخانى - و قبل از رضاخان، آن كسانى كه بودند - مبارزه كرد؛ با احساناللَّهخان و ديگران هم كنار نيامد.
🔸وقتى جوان گيلانى سرِ قبر ميرزا كوچك خان مىرود و مىبيند اين مرد تنها، اين مرد باايمان و باصفا، اگرچه در وسط جنگلهاى گيلان در مظلوميت مُرد، اما شخصيت خودش را در تاريخ ايران تثبيت كرد؛ مُرد، اما يك مشعل شد.
🔹ما در دوران مبارزه خودمان، هر وقت نام ميرزا كوچك خان را به ياد مىآورديم و شرح حال او را مىخوانديم، نيرو مىگرفتيم.
🔸او از همت و اراده و شخصيت و هويّت خود خرج كرد، براى اينكه به يک نسل هويّت و شخصيت و نيرو و اراده ببخشد. اين بسيار ارزش دارد.
🔹امثال او تعدادى بودند كه در غربت مبارزه كردند، در غربت هم مُردند؛ اما مىبينيد كه امروز غريب نيستند.
🔸جريان تاريخ، جريان عجيبى است. نگذاشت و نخواهد گذاشت شيخ فضلاللَّهها و ميرزاكوچكخانها و خيابانىها و امثال اينها، همچنان كه غريب مُردند، غريب بمانند.
🔹دشمنان مىخواهند اين مفاخر را از دست جوان ايرانى بگيرند.
📚 بیانات امام خامنه ای (حفظه الله)
در ديدار با اهالی جوانان و فرهنگیان رشت | 1380/02/12
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
16.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 موشن گرافیک #این_مرد_تنها
🔺 تنها روایتِ بزرگ مردِ کوچک جنگلی
#حتماً_ببینید
🎬 تهیه شده در خانه طراحان انقلاب اسلامی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
🏴 شهادت #حضرت_فاطمه_معصومه سلام الله علیها، تسلیت
عرض حاجت به دخت موسی کن
هر چه خواهی از او تمنا کن
دست خود زن گره به غر فه ی او
گره از کار عالمی وا کن
از نسیم درش ببر فیضی
بعد از آن معجز مسیحا کن
خیز بر گِرد این مزار بِگرد
کعبه ی روح را تماشا کن
تربت بی نشان فاطمه را
در دل این مزار پیدا کن
چون نگاهت به قبر او افتاد
گفتگو با مزار زهرا کن
با چراغ کریمه ی عترت
خویش را غرق در تجلی کن
به مزارش بگیر دست دعا
در حریمش نماز بر پاکن
عقده ی دل به مهر او بگشا
دیده از اشک شوق دریا کن
حجت بن الحسن در این حرم است
سیر ماه جمال مولا کن
ذرّه شو پیش آفتاب رخش
ناز بر مهر عالم آرا کن
دیده ی دل در این حرم بگشا
سیر دیدار حق تعالی کن
«بضعه پاک مرتضی اینجاست
خواهر حضرت رضا اینجاست»
شاعر/ غلامرضا سازگار
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_معصومه سلام الله علیها
اگر چه بال پریدن به آسمان داری
فرشته ای و به روی زمین مکان داری
نه از فرشته هم انگار برتری بانو
چرا که دختر موسی ابن جعفری بانو
رسیده از حرمت بی شمار رحمت ها
اگر به پای تو افتاده اند بهجت ها
در بهشت گمانم که نه، بهشت اینجاست
نوشته اند حریم تو مرقد زهراست
چراغ های حریمت ستاره و ماه است
چقدر گوشه ی هر صحن آیت الله است
نشسته ایم و به لب إشفعی لنا داریم
اگر چه بر سر سجاده ربنا داریم
قرار بود قرار دل رضا باشی
چگونه میشود آخر از و جدا باشی
قرار بود بیایی ولی توانت رفت
به شوق وصل به زهر فراغ جانت رفت
غریب میروی و هیچکس کنارت نیست
تمام زندگیت، هستی ات بهارت نیست
خدا نخواست ببینی غم برادر را
نخواست باز ببیند شکسته خواهر را
زنان طوس به جای تو خواهری کردند
اگر چه نجمه نبوده ست مادری کردند
گمان مکن که شود باز کربلا تکرار
قرار نیست رود خواهری سر بازار
نه طوس کرب و بلا باشد و نه قم کوفه
نه شهر شام و نه آن روضه های مکشوفه
سری به نیزه ندیدی به پیش چشمانت
طناب داغ اسارت ندیده دستانت
“کسی که داغ برادر کشید زینب بود
کسی که ناله ی مادر شنید زینب بود”
غروب بود، همین که رسید در گودال
تمام موی سرش شد سفید در گودال
از این طرف روی نیزه سر برادر رفت
از آن طرف پی یک گوشواره لشگر رفت
بس است تا به قیامت مصیبت زینب
شکست قلب زمین از اسارت زینب
شکست قلب زمین و زمان به تنگ آمد
به سمت معجر زینب همینکه سنگ آمد
شاعر/ سید حجت بحرالعلومی طباطبایی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_معصومه سلام الله علیها
ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم
عاشق و دربه در و بی سر و سامان هستیم
خاک زیر قدم ذریه ی زهراییم
نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم
نوکر حلقه به گوشیم همه می دانند
خاکبوسان دَر ِ بیت کریمان هستیم
سائل طایفه ی حضرت کاظم شده ایم
فاطمه کرده نظر، شیعه ایران هستیم
عاقبت، عاقبت ما بشود ختم ِ به خیر
حاجیان حرم خواهر سلطان هستیم
«کفتر مشهد و قم شد دل آواره ی ما
زینب ضامن آهوست همه کاره ی ما»
ما گدایان تو هستیم سعادت داریم
از کرامات تو بانوست که قیمت داریم
کرمت کاسه ی ما را نگذارد خالی
بده در راه خدا باز، که حاجت داریم
ما گنه کار، گنه کار، گنه کار، اما
روز محشر ز تو امید شفاعت داریم
بین این طایفه ی آینه ها بعد حسین
جور دیگر به رضای تو ارادت داریم
هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی
ما به بوسیدن درگاه تو عادت داریم
«دل وابسته به تو خانه امید شود
هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود»
آمدی شد همه قم یاور تو، شکر خدا
خاکی و پاره نشد معجر تو، شکر خدا
آمد اشک تو ز دوری برادر اما
کس نخندید به چشم تر تو، شکر خدا
مردم قم همه خوبند نریزند ز بام
آتش و سنگ به روی سر تو، شکر خدا
به سری نیست درین شهر ولایی فکر ِ
غارت زیور و انگشتر تو، شکر خدا
آمدی و کسی از مرد و زن شهر نداشت
قصد توهین به تو و دلبر تو، شکر خدا
غصه ی زینب کبری و چهل روز عذاب
بین این شهر نیامد سر تو، شکر خدا
«زینب و کوفه و اشرار امان از این غم
زینب و تشت و سر یار امان از این غم»
شاعر / محمد حسین رحیمیان
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_معصومه سلام الله علیها
ای سر نهاده بر قدمت سرفرازها
مخفی نماند از نظرت سوز و سازها
هم خواهر امامی و هم دختر امام
آری خدای داده تو را امتیازها
تو دختر گرامی موسی بن جعفری
جویند چاره از کرمت چاره سازها
کوی تو را بهشت نخوانم که از صفا
قم را بود به جنّت فردوس، نازها
تا آورند دامن لطف تو را به دست
آرند در حریم تو مردم، نمازها
قم پایگاه علم شد از احترام تو
بر او گذشت گرچه نشیب و فرازها
ای در حجاب عفّت و عصمت گشوده دست
بر حلّ مشکلات و به رفع نیازها
قم شاهد است داغ دلت را که داشتی
از دوری برادر، سوز و گدازها
سر تا به پا حقیقت، و آئینه دلت
هرگز کدر نشود ز غبار مجازها
معصومه ای و جلوه ئی از عصمت بتول
در جان تست ز آیت تطهیر رازها
دیدار کربلا و ورود بهشت را
دست گره گشای تو بخشد جوازها
آنجا که خوان لطف تو گسترده می شود
هستند میهمان تو، مهمان نوازها
شاعران/ محمد رضا سروری، سیدرضا مؤید
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_معصومه سلام الله علیها
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بیتو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘﺎﺭهٔ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم از این شهر و روا نیست بمانم
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ...
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ به خدا ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ...
حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮهٔ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
«ﺑﺮ ﺣﺎشیهٔ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ:»
ﺑﺎ ﮔﺮیهٔ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮمهٔ تو ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمهها حرف کمی نیست
ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
از مردم نامرد در اینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربه سیلی خبری نیست
شاعر/ مجید تال
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_معصومه سلام الله علیها
ای سایه یِ بالا سر خواهر، برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برایت می شوم مادر، برادر
ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز
یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز
یک بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز
بر خواهرانش سایه دارد هر برادر
چیزی به غیر از چشم تر دارم ندارم
از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم
اصلاً نمی دانم پدر دارم، ندارم!
دیدم کمالاتِ پدر را در برادر
از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟
با التماس من دعایی می فرستی؟
دارالشِفای من دوایی می فرستی؟
افتاده ام در گوشه ی بستر، برادر!
در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند
وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند
این معجری را که سرم دارم نبردند
این جا چه شأنی دارد این معجر، برادر!
ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند
جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند
هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند
افتاده روی تلِّ خاکستر برادر
نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت
نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت
نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت
پس ما دو تا قربانِ آن خواهر، برادر
شاعر/ علی اکبر لطیفیان
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_معصومه سلام الله علیها
با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی
بانو عوضش هم غم بسیار ندیدی
گل روی سرت از سر هر بام رسیده
گل روی سرت آمده و خار ندیدی
چشمان همه خاک کف پای تو بودند
در کوچه و پس کوچه تو آزار ندیدی
ای فاطمه ی حضرت کاظم به خداوند
یک لحظه غم دختر کرار ندیدی
دست احدی چادرتان را نکشیده
شرمندگی چشم علمدار ندیدی
با معجر پاره رخ خود را نگرفتی
ناموس رضا مجلس اشرار ندیدی
دستان برادر به دل خاک سپردت
با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی
شاعر/ علیرضا درودیان
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |