#مدح_مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#مدح_امیرالمؤمنین علیه السلام
اسدالله غالب است علی
به خداوند، داده دست علی
مرد جنگ است، رهبر است علی
کی خورد در جدل شکست علی!
«یک تنه جان نثار آن یارم
از علی دست بر نمی دارم»
منم آن نور لم یزل که به من
أحسن الخالقین بگفت: أحسن
منم أُم الحسین، أُم حسن
چه هراسم ز حمله دشمن
«هوشیارم، بصیر و بیدارم
از علی دست بر نمی دارم»
منم آنکه عزیز حق شده است
بوسه بر دست من نبی زده است
سوره نور بر من آمده است
شهر بی فاطمه بلاکده است
«دهر روشن بود ز انوارم
از علی دست بر نمی دارم»
دو امانت که عترت است و کتاب
هر دو از من گرفته جلوه ناب
فاش ای شیعه فاطمی آگاه
می دهم بر زنان پیام حجاب
«از بدان زمانه بیزارم
از علی دست بر نمی دارم»
آسمانیست نام و منصب من
یا الهی ست ذکر هر شب من
انقلاب است درس مکتب من
بعد از این فاطمه است، زینب من
«چه غم از مرگ، من حسین دارم
از علی دست بر نمی دارم»
می کِشم ظلم و جور امت را
می پذیرم غم و مصیبت را
تا حمایت کنم ولایت را
من به جان می خرم شهادت را
«پاسدارِ جهاد و ایثارم
از علی دست بر نمی دارم»
چه نیاز علی به توصیف است
او شرف آفرین تشریف است
قدرتش را به غیر تحریف است
مرگ زهرا ادای تکلیف است
«گله مند از مهاجر، انصارم
از علی دست بر نمی دارم»
بهر احیای حق بود این جنگ
امتدایش انیس کوچه تنگ
یاس حیدر شده ست نیلی رنگ
من دفاع می کنم از این فرهنگ
«خود طبیبم اگرچه بیمارم
از علی دست بر نمی دارم»
نانجیبان که یاغی و پستید
به پلیدان دهر پیوستید
این چه طغیان بود، مگر مستید؟
ریسمان گردن علی بستید
«شاکی از ظلم و جور اشرارم
از علی دست بر نمی دارم»
شاعر / ولی الله کلامی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله عليها
باغ هستی بی صفا می شد اگر زهرا نبود
عطر گل از گل جدا می شد اگر زهرا نبود
ارتزاق آفتاب از روی عالم تاب اوست
این جهان ظلمت سرا می شد اگر زهرا نبود
در دل امواجِ طوفان زایِ اقیانوسِ دهر
فُلک دین بی ناخدا می شد اگر زهرا نبود
قامت یکتا پرستانی همانند علی
زیر بار غم دوتا می شد اگر زهرا نبود
دست حبل الله را بستند ره پویان کفر
فتنه بیش از این به پا می شد اگر زهرا نبود
پهلویش بشکست تا بتخانه را درهم شکست
سامری صاحب لوا می شد اگر زهرا نبود
گرچه خود پرپر شد اما داد بر قرآن حیات
محو، دین مصطفی می شد اگر زهرانبود
شاعر/ محمود تاری
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله عليها
توان واژه کجا و مدیح گفتن او
قلم، قناری گنگیست در سرودن او
کشاندنش به صحاری شعر ممکن نیست
کُمیت معجزه لنگ است پیش تُوسن او
چه دختری، که پدر پشت بوسهها میدید
کلید گلشن فردوس را به گردن او
چه همسری، که برای علی به حظّ حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او
چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا
حریم مدرسۀ کربلاست دامن او
بمیرم آن همه احساس بیتعلق را
که بار پیرهنی را نمیکِشد تن او
دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیام میچکد از چلچراغ شیون او
از آن، ز دیدۀ ما در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او
شاعر/ غلامرضا شکوهی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
لاله ها پژمرد بلبل را دگر آوا نبود
هیچ کس در باغ ، مثل باغبان تنها نبود
یک مدینه دشمن و یک خانه بی فاطمه
بانوی آن خانه کس بجز زینب کبری نبود
روی سیلی خورده زهرا شهادت میدهد
از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود
نیست جایز خانه کفار را آتش
ای مسلمانان مسلمان بود زهرا ، یا نبود ؟
ای جنایت کار ، ای بیدادگر ، رویت سیاه
اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود
مصطفی از تو مودت خواست تو سیلی زدی
بی حیا سیلی زدن اجز ذوی القربی نبود
ریخت دشمن بر سر زهرا ، ولایت را ببین
بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود
من نمی گویم چه شد گویند در چشم علی
سیل دشمن بود پیدا فاطمه پیدا نبود
شاعر/ غلامرضا سازگار
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🔺تقدیم به شهدای آتشنشان پلاسکو و دریادلان نفتکش سانچی
که میان دود و آب و آتش و آوار، عاشقانه پر کشيدند
دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید بر گرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بی سپر
یک طرف دیوار بود و میخ در
میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با دَر رحم کن سویش مرو
غنچه دارد، سوی پهلویش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع کرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد
روز، رنگ تیره ی شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت
پای لیلی چشم مجنون می گریست
میخ بر سر می زد و خون می گریست
جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود
شاعر / حسن لطفی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
ببین می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من، آسمانی، بمان
«اگر می شود می توانی بمان»
تو نیلوفرانه ترین یاس شهر
وجود تو کانون احساس شهر
دعا گوی هر قدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
«نباشی، چه آبی چه نانی بمان»
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شد ماجرای سپر ماندنت
چه شد پای حرف پدر ماندنت
پس از غصه ی پشت دَر ماندنت
«ندارد علی همزبانی بمان»
برای علی بی تو بد میشود
بدون تو غم بی عدد میشود
نرو که غرورم لگد میشود
و این سقف، سنگ لحد میشود
«تو باید غمم را بدانی بمان»
چرا اشک را آبرو میکنی
چرا چادرت را رفو میکنی
چرا استخوان در گلو میکنی
چرا مرگ را آرزو میکنی
«چه کم دارد این زندگانی بمان»
شاعر/ حامد خاکی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
دیگر کسی نمی زند از بیتِ ما دری
از من غریبتر نتوان یافت مادری
سلمان هم از عیادت من پا کشیده است
ای مرگ، لااقل تو به زهرا بزن سری
چون شمع، آب گشته ام از آتش فراق
دیگر نمانده از من مظلومه پیکری
ای کاش بهر یاری ما بود حمزه ای
ای کاش یار شیر خدا بود جعفری
جز من میان آن همه اولاد انبیا
دنیا ستم نکرده به دخت پیمبری
تا گشته است دور زمان، چشم روزگار
مثل علی غریب ندیده است رهبری
جز من به پیش دیده ی گریان همسرش
نقش زمین نگشته در خانه همسری
پهلویم از فشار شکست و نداشتم
جز محسنم به پشت در خانه یاوری
من دخت مهربانیم و روی صورتم
مانده است جای سیلی دیو ستمگری
«میثم!» هنوز داغ پدر بود بر دلم
بگذاشتند بر جگرم داغ دیگری
شاعر / غلامرضا سازگار
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
بعد از پدر، به فاطمه دشمن امان نداد
و ز مهر، کس تسلی آن خسته جان نداد!
زهرا ندید محسن و گلچین روزگار
گل چید و فیض دیدن بر باغبان داد!
میخواست با پسر بدهد جان به پشت در
اما چو بی کسی علی دید، جان نداد!
در کوچه خواست تا که شود حامی علی
دردا که تازیانه ی دشمن امان نداد!
هر قهرمان کند به نشان خود افتخار
زهرا نشان خود به علی هم نشان نداد!
شاعر/ قاسم ملکی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
ای تکیه گاه شانه ی بی یاورم مرو
ای بوسه گاه زخمی بال و پرم مرو
بر زندگی ساده ی نه ساله رحم کن
من التماس می کنمت، همسرم مرو
روز مرا چو چادر خاکی سیه مکن
ای قبله گاه نور بیا از حرم مرو
دستم به دامنت، قسمم را قبول کن
زهرا به حق اشک دو چشم ترم مرو
خیبر شکن ببین که به زانو در آمده
بی تو غریب می شوم، ای همسرم مرو
باور نمی کنی که بدون تو بی کسم
کی می شود جدایی تو باورم مرو
سنگ صبور من، بروی بهر درد دل
سر تا کمر به چاه فرو می برم مرو
تَبت یَداه، آنکه ز ساقه تو را شکست
یاس کبود من، گل نیلوفرم مرو
زینب شبی لبش در گوشت نهاد و گفت
کردم دعا که خوب شوی، مادرم مرو
شاعر/ قاسم نعمتی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد
آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده است
یک دم سر من از سر زانو جدا نشد
با آن که دست دشمن دون بازویم شکست
دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد
شرمنده ام، حمایت من بی نتیجه ماند
دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد
بسیار دیده اند که پیران خمیده اند
اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد
از ما کسی سراغ ندارد غریب تر
در این میانه درد ز پهلو جدا نشد
شاعر / علی انسانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد
مادرم او را گرفت و تازیانه پشت هم،
هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد
دست مادر آخرش واشد، نمی گویم چطور
اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد
من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد
حال و روزش فکر می کردم که بهتر می شود
هر چه ماندم منتظر، فردا وفرداها... نشد
هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود
هر چه گشتم، گوشواره آخرش پیدا نشد
من عصای پیری مادر شدم در کودکی
پیر هجده ساله، جز با تکیه بر من، پا نشد
آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی
آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد
تا که مادر رفت، انگار از پدر چیزی نماند
در جهان هرگز امیری این قدر تنها نشد
پیش زینب بغضهایم در گلویم گیر کرد
خواستم زاری کنم پیش حسین، اما نشد
چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین
ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد
خون نشد پاک آخرش از برگ لاله، هر چقدر
ریخت بر دست علی آب روان، اسماء، نشد
شاعر/ قاسم صرافان
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله عليها
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جان علی مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیهای از سورۀ کوثر جدا افتاده بود
گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل
گوشواره من نمیدانم کجا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچهها افتاده بود
کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق
هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود
مادر مظلومه میپیچید پشت در به خود
دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در
کس نمیداند که پشت در چهها افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید «میثم» آه آه
فاطمه نه بلکه ختمالانبیا افتاده بود
شاعر/ غلامرضا سازگار
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |