eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
305 عکس
155 ویدیو
2 فایل
🔺 اینجا مطالب و محتواهایی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام عطر تو باز در همه شهر می‌وزد تا گرد پرچم تو بیایند خوب و بد فهمیده‌ایم از همه اقوال مستند هر جا گره به کار بیفتد تویی مدد ما ملت امام حسینیم تا ابد ای از زمان فراتر و الگوی هر ملل در اسم تو حلاوت احلی من العسل آتشفشان عشق تو داغ‌ست و بی‌بدل با هر که دشمن‌ست بگویید: از ازل_ ما ملت امام حسینیم تا ابد ای پرچمت همیشه و هرجا در اهتزاز از خون پاک توست که شد شیعه پیشتاز تو سربلند و پیروِ تو هست سرفراز هرجای این جهان پر از قصه‌ایم، باز: ما ملت امام حسینیم تا ابد مداح روضه‌های تو هستیم دم به دم همراه با کتیبه‌ی مانای محتشم با طوق و نخل و طبل عزا، پرچم و علم صدبار گفته‌ایم و بگوییم باز هم: ما ملت امام حسینیم تا ابد تا اربعین هوای دلم غرق کربلاست آن موکبی که می‌بردم سویتان کجاست؟ هر خانه‌ای برای تو یک تکیه‌ی عزاست از هر طرف که می‌نگرم خیمه‌ات به پاست ما ملت امام حسینیم تا ابد نام تو تا همیشه تاریخ مستدام عالم کند به محضر تو عرض احترام خواهد رسید صبح فرج، روز انتقام شکرخدا که پای تو هستیم یک کلام ما ملت امام حسینیم، والسلام شاعر/ محمد غفاری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی فراقت گرچه نابینام کرده باز می ارزد که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی اگرچه عمه دلتنگ است اما عمه هم راضی ست که تواین چند ساعت را به دامان خودم باشی از این پنجاه سال تو، سه سالش قسمت ما شد یک امشب را نمیخواهی پدرجان خودم باشی سرت را وقت قرآن خواندنت بر طشت کوبیدند تو باید بعد از این قاری قرآن خودم باشی کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کردم فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی اگرچه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است تقلا می کنم یک بوسه مهمان خودم باشی شاعر/ علی اکبر لطیفیان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
هر دیده ای که دیده ی گریان نمی شود هر سینه ای که سینه ی سوزان نمی شود هر گریه ای که گریه ی چشم انتظار نیست هر ناله ای که ناله ی هجران نمی شود درد فراق، نسخه ندارد به جز وصال این درد، بی وصال تو درمان نمی شود بی روی تو، بهشت خدا هم بهشت نیست باغی که گل نداشت، گلستان نمی شود گو صد هزار بار سرش را جدا کنند شیعه جدا ز عترت و قرآن نمی شود تو مِهر ذره پرور و ما ذره، هیچ گاه... ذره جدا ز مِهر فروزان نمی شود شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
تو غریب سامرایی.mp3
1.57M
🎵سبک عزاداری علیه السلام 🔺هیئتی/ سنگین فدای تو که برای شیعه‌ت آقا باب رحمتو همیشه وا گذاشتی توی نامه‌ت به ابوهاشم نوشتی: «خجالت نکش اگه حاجتی داشتی»* 🔸دلمو دست هیچ‌کسی ندادم دخیل هر شب باب المرادم می‌دونم می‌رسی آخر به دادم 🔹تو پناه بی‌کسایی، با غریبا آشنایی بمیرم برا غریبیت، تو غریب سامرایی تو غریب سامرایی... چی می‌شه یه بار دیگه بیام زیارت تا سحر پای ضریحتون بمونم بارونی‌تر بشم از ابر بهاری برای غریبی‌تون روضه بخونم 🔸بمیرم قدرتو زمونه نشناخت برات از شهر سامرا قفس ساخت چه آتیش غمی به قلبت انداخت 🔹شمع شب تا سحرت بود، تا سحر بالا سرت بود مرهم زخم زمونه، نگاه‌های پسرت بود فدای غریبیت آقا... همیشه امام حسن امام صبره تو به شیعه گفتی از راز صبوری گفتی چشم‌انتظار سحر بمونیم تا که سر بیاد شب فراق و دوری 🔸می‌رسه نور چشمای تو از راه ذکرمونه تو این شبای بی ماه العجل العجل بقیة الله 🔹دل من دوباره بی‌تاب، دخیله گوشۀ سرداب به عزیزت بگو امشب، دل عاشقاتو دریاب العجل بقیة الله... شعر و سبک/ یوسف رحیمی ـــــــــــــــــــــــــــ * ابوهاشم جعفری می‌گوید: دچار تنگدستی بودم و می‌خواستم از امام عسکری علیه‌السلام تقاضاى كمكى كنم ولى خجالت كشيدم؛ وقتى به منزل رسيدم امام برايم صد دينار فرستاد و نوشت: هر گاه احتياجى داشتى خجالت نكش، درخواست خود را اظهار کن... ارشاد شیخ مفيد، ج‏۲، ص۳۳۰ با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
زمینه؛ گدای سامرای تو.mp3
1.43M
🎵سبک عزاداری علیه السلام 🔺هیئتی/ زمینه نگاهت آبرو می‌ده به این گدای روسیاه شبیه سامرا بساز دل منو با یه نگاه 🔸می‌بینی تُوی دلم یه دنیا درده می‌دونم گناهام از تو دورم کرده آقاجون همیشه تو هوامو داری اما من برای تو نکردم کاری 🔹کاش گدای سامرا بشم، برات یه روز فدا بشم کی دلم رو می‌خری آقا؟ امامِ عسکری، آقا حدیث اربعین تو به گوش دنیا رسیده تو جاده‌ها پا می‌ذاره صداتو هر کی شنیده 🔸آقاجون تو هستی بانیِ این حرکت اربعین همه می‌ریم برای بیعت این وحدت نشونۀ حضور یاره اربعین زمینۀ ظهور یاره 🔹کاش شب جدایی بشه سر، بیاد مسافرِ سحر تو امید مضطری آقا، امام عسکری، آقا شبیه فاطمه شده بهار عمر تو خزون آخه گذشته جوونیت تُوی غریبی آقاجون 🔸شرمنده جوونیمو تو غفلت باختم شرمنده که من شما رو خوب نشناختم دستامو بگیر به حُرمتِ این روزا روزای غریبی علی و زهرا 🔹آه خدایا از درِ خونه، آتیش کشیده زبونه تو از نسل کوثری آقا، امام عسکری، آقا شعر و سبک/ محمدرضا رضایی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها و قصه خواست ببیند یکی نبودش را بنا کند پس از آن گنبد کبودش را خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود یکی نبود و خدا در دلش سخن‌ها بود یکی نبود که جانی به داستان بدهد و مثل آینه او را به او نشان بدهد یکی که مثل خودش تا همیشه نور دهد یکی که نور خودش را از او عبور دهد یکی که مَطلع پیدایش ازل بشود و قصه خواست که این مثنوی غزل بشود نوشت آینه و خواست برملا باشد نخواست غیر خودش هیچ‌کس خدا باشد نوشت آینه و محو او شد آیینه نخواست آینه‌اش از خودش جدا باشد شکفت آینه با یک نگاه؛ کوثر شد که انعکاس خداوندی خدا باشد شکفت آینه و شد دوازده چشمه و خواست تا که در این چشمه‌ها فنا باشد و چشمه‌ها همه رفتند تا به او برسند به او که خواست خدا چشمۀ بقا باشد نگاه کرد، و آیینه را به بند کشید که اصلاً از همۀ قیدها رها باشد خدا، خدای جلالت خدای غیرت بود که خواست، آینه ناموس کبریا باشد نشست؛ بر رخ آیینه‌اش نقاب انداخت و نرم سایۀ خود را بر آفتاب انداخت در این حجاب، جلال و جمال «او» پیداست «هزار نکتۀ باریک‌تر ز مو اینجاست» نشاند پیش خودش یاس آفرینش را و داد دستۀ دستاس آفرینش را، به دست او که دو عالم، غبار معجر او و داد دست خدا را به دست دیگر او به قصه گفت ببیند یکی نبودش را بنا کند پس از این گنبد کبودش را... :: رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش انار تازه بچیند برای او در عرش کمی بلندتر از گریه‌های کودکشان درخت‌های جهان در حیاط کوچکشان کنار باغچه، زن داشت ربنا می‌کاشت برای تک‌تک همسایه‌ها دعا می‌کاشت و بی‌قرارتر از کودکی که در بر داشت غروب می‌شد و زن فکر شام در سر داشت چه خانه‌ای‌ست که حتی نسیم در می‌زد فدای قلب تو وقتی یتیم در می‌زد صدای پا که می‌آمد تو پشت در بودی به یاد در زدن هر شب پدر بودی فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود اسیر لقمۀ نانت فقیر آمده بود صدای پا که می‌آید... علی‌ست شاید... نه... همیشه پشت در اما... کسی که باید... نه... نسیمی از خم کوچه، بهار می‌آورد علی برای حبیبش انار می‌آورد خبر دهان به دهان شد انار را بردند و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند انار را همه بردند و نار آوردند قرار بود نرنجی ز خار هم... اما... به چادرت ننشیند غبار هم... اما... قرار بود که تنها تو کارِخانه کنی نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی فدای نافله‌ات! از خدا چه می‌خواهی؟ رمق نمانده برایت... شفا نمی‌خواهی؟ :: صدای گریۀ مردی غریب می‌آید تو می‌روی همه جا بوی سیب می‌آید تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی‌ماه به عزت و شرف لا اله لا الله :: خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود یکی نبود و خدا در دلش سخن‌ها بود و قصه رفت بگرید، یکی نبودش را سیاه‌پوش کند گنبد کبودش را شاعر/ حسن بیاتانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها سال‌ها پیش در این شهر، درختی بودم یادگار کهن از دورۀ سختی بودم هرگز از همهمۀ باد نمی‌لرزیدم سایه‌پرودِ چه اقبال و چه بختی بودم به برومندیِ من بود درختی کم‌تر رشد می‌کردم و می‌شد تنه‌ام محکم‌تر من به آیندۀ خود روشن و خوش‌بین بودم باغ را آینه‌ای سبز به‌ آیین بودم روزها تشنۀ هم‌صحبتیِ با خورشید همه‌شب هم‌نفسِ زهره و پروین بودم ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک برگ‌هایم گلِ تسبیح به لب، مثل ملَک ...ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی باغ شد صحنۀ طوفان بیابان‌گردی در همان حال که احساس خطر می‌کردم، نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی تا به خود آمدم، از ریشه جدا کرد مرا ضربه‌هایش متوجّه به خدا کرد مرا حالتی رفت که صد بار خدایا کردم از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم آسمان‌سِیر شدم، مرتبه پیدا کردم از من سوخته‌دل بال و پری ساخته شد کم‌کم از چوب من، آن‌روز دری ساخته شد تا نگهبان سراپردۀ ماهم کردند، هر چه «در» بود در آن کوچه، نگاهم کردند از همان روز که سیمای علی را دیدم همه‌شب تا به سحر چشم به‌راهم کردند مثل خود تشنۀ سیراب نمی‌دیدم من این سعادت را در خواب نمی‌دیدم من بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم مَحرم روز و شبِ ساقی کوثر بودم تا علی پنجه به این حلقۀ در می‌افکند به‌خدا از همهٔ پنجره‌ها سر بودم دست‌های دو جگر‌گوشه که نازم می‌کرد، غرق در زمزمه و راز و نیازم می‌کرد به سرافرازی من نیست دری روی زمین متبرّک شدم از بال و پر روح‌الامین سایۀ وحی و نبوت به سرم بوده مدام به‌خدا عاقبت خیر، همین است همین هر زمانی که روی پاشنه می‌چرخیدم جلوۀ روشنی از نور خدا می‌دیدم از کنار در، اگر فاطمه می‌کرد عبور موج می‌زد به دلم آینه در آینه، نور سبزپوشان فلَک، پشت سرش می‌گفتند «قل هو‌الله احد»، چشم بد از روی تو دور سورۀ کوثری و جلوۀ طاها داری «آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری» دیدم از روزنِ در، جلوۀ احساسش را دست پرآبله و گردش دستاسش را دیده‌ام در چمن سبز ولایت، هرروز عطر اَنفاس بهشتی و گل یاسش را زیر آن سقف گِلین، عرش فرود آمده بود روح، همراه ملائک به درود آمده بود هر گرفتار غمی، ‌حلقه بر این در می‌زد هر که از پای می‌افتاد به من سر می‌زد آیۀ روشن تطهیر در این کوچه، مدام شانه در شانۀ جبریلِ امین پر می‌زد یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم من ندانستم از اوّل، که خطر در راه ‌است عمر این دل‌خوشی زودگذر کوتاه ‌است دارد این روز مبارک، شب هجران در پی شب تنهایی ریحان رسول‌الله ‌است مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت؟ یا پس از هجرت خورشید، چرا ماه گرفت؟ رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته مانده از باغ نبوت، گلِ پرپر‌گشته مَهبط وحی جدا گرید و، جبریل جدا مسجد و منبر و محراب و حرم، سرگشته هست در آینۀ باغ خزان‌دیده، ملال نیست هنگام اذان، صوت دل‌انگیز بلال همه حیرت‌زده، افروختنم را دیدند دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند بی‌وفایان همه، آن‌روز تماشا کردند از خدا بی‌خبران سوختنم را دیدند سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد، چشم‌زخمی ‌به جگر گوشۀ یاسین نرسد هیچ آتش به جهان این همه جان‌سوز نشد شعله این‌قدر، فراگیر و جهان‌سوز نشد جگرم سوخت، ولی در عجبم از شهری، که دل‌افسرده از این داغ توان‌سوز نشد آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز داغ این باغ، فراموش نگردد هرگز سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست پشت در این علی است و همۀ هستی اوست یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم حیف آن روز به نجّار نگفتم، ای دوست: تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی، بر سر و سینۀ من میخ چرا کوبیدی؟ همه رفتند و به جا ماند درِ سوخته‌ای دفتری خاطره از آتشِ افروخته‌ای سال‌ها طی شد از آن واقعۀ تلخ و، هنوز هست در کوچه ما چشمِ به در دوخته‌ای تا بگویند در این خانه کسی می‌آید «مژده، ای دل که مسیحا نفسی می‌آید» شاعر/ محمدجواد غفورزاده با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت هیئت، میان "وای مادر" داشت می سوخت دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت سربند یازهرای محسن غرق خون بود سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت باید به یاران شهیدم می رسیدم خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت شب بود ... بعد از شام برگشتم به خانه دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت :: ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت شاعر/ حسن بیاتانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها ای آفتاب و ماه، نوری از گلوبندت دل از ملائک می برد هربار لبخندت ای با تبسم گَرد غم از آسمان برده ای نُه فلک هم حسرت گهواره ات خورده ای لحظه ی میلاد تو آغاز خلقُ النور ای سِرّ در بنیان خلقت مانده؛‌ ای مستور ای حاصل چل شب مناجات نبی با حق تنها مسیر وصلت اهل زمین تا حق کس راز میلاد تو را نشناخت الا هو کس راز میلاد تو را نشناخت الا حق تو معنی حقی پس از آن بود که بانو تکیه کلام دوستان تو شده یا حق آری مع الحق شد علی ؛‌ یعنی علی با توست نام تو هم مثل علی ممسوس شد با حق لو کانتِ الحسن آمده در شأن تو مادر بل هی اعظم گفته در وصف تو پیغمبر از برگ گل نازک تری مانند حوریه نورٌ علی نوری و نام توست نوریه تو راز سرپوشیده ای، سرتا به پا نوری نورٌ علی، نورٌ علی، نورٌ علی نوری چون سوره ای نازل شدی، چشم جهان روشن از نور ناب تو زمین و آسمان روشن قرآن به ما فرمود: ممدوح خدا، زهراست معلوم شد خیر کثیر مصطفی، زهراست ای دستهایت جایگاه بوسه ی احمد ای رد پاهای تو راه برکتی ممتد معنای (لیله) در شکوه لیلةُ القدری بهتر که می‌بینم تو روح لیلةُ القدری زهرا، سرشت توست در پیوند با جنت در سرنوشت تو شفاعت کردن از امت از هرچه خوبی در جهان منظومه ای زهرا مظلومه ای، مظلومه ای، مظلومه ای زهرا ای چادرت معراج پرواز کبوترها ای آسمان چادرت پوشیده از پرها از تو سر افرازی نصیب ما شد و حالا بسیار سنگین است بر این شانه ها سرها مادر بیا در گوش ما مشق بصیرت کن از مکر اشعث ها بگو با تیغ اشترها درها به روی ما اگر هم بسته شد خوب است یوسف بلند آوازه شد، تا بسته شد درها عمری تو را مادر صدا کردیم و می دانیم فرزند بد را هم نمی رانند مادرها یکبار رفتی بین مسجد خطبه ای خواندی یک عمر رونق دارد از نام تو منبر ها فرزند وحیی، همسر حق، مادر ایمان پامنبری های تو سلمان ها ابوذرها نور نمازت راه اهل زهد روشن کرد مِهر تو را حیدر به هر پیکار جوشن کرد در فتنه ای که زود لغزیدن مردانش یا فاطمه، تنها تو بودی مرد میدانش پای امام و رهبرت تا پای جان ماندی این درس را در گوش زینب دخترت خواندی گفتی ببین هرجا حسینم بود آنجا باش مثل علی تنها اگر شد، مثل زهرا باش پیداست ردپای تو هر جای عاشورا ای مادر و آموزگار زینب کبری ای روشن از نام تو فردای وطن زهرا ای مادر سردار های خط شکن زهرا ما با تو تا تفسیر نور و مؤمنون رفتیم از گریه های نیمه شب تا فتح خون رفتیم ما در صبوری های جبهه، اجرها دیدیم نور تو را بر تارک والفجرها دیدیم ای سِرّ توحیدی آن لبخندها در رنج ای مادر شب گریه های کربلای پنج از نخل توحیدی خود ما را رُطب دادی روزی طلب دادی و اسلامی نسب دادی با لطف تو تا قله ها راه زیادی نیست جز تو به هر راهی که رفتیم، اعتمادی نیست سربند تو اعجاز موسی داشت آن شبها در کربلای چار، گل می کاشت آن شبها ‌ ما را کماکان با همان سربند می بینی ما را بگو در کربلای چند می چینی؟ این کربلا پایان ندارد تا شب آخر خیبر به پایان می رسد با مرحب آخر تنها امید روز وانفسا تویی زهرا در روز محشر اسم رمز ما تویی زهرا شاعران/ مجتبی حاذق، سعید تاج محمدی، رضا شریفی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها این لیلۀ قدر است که در حال شروع است ماه است و درخشنده‌تر از صبح طلوع است دریاست و در شور قیام است و رکوع است آرامش طوفانی او عین خشوع است حَوراست و سجاده‌اش از بال فرشته‌ست با هر مَلَکی تحفه‌ای از باغ بهشت است یا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک تو قدری و روح همه حَلَّت بفنائک در دست تو سررشتۀ تسبیح ملائک در خانۀ تو گرم طواف‌اند یکایک این خانه همان کعبۀ آمال ملَک بود گهوارۀ فرزند تو از بال ملَک بود از درک بشر منزلت توست فراتر تفسیر کند قدرِ تو را سورۀ کوثر با شوق بهشت آمده هر بار پیمبر تا بوسه به دست تو زند، بوسۀ دیگر لبریز تبسم شده چشمان محمد با یا اَبتا گفتنت ای جان محمد! با خندۀ تو خانه شده باغ گل یاس؟ یا عطر بهشت است چنین می‌شود احساس از چشم تو افتاده درخشان‌تر از الماس دست تو پر از پینه شد از گردش دستاس بر چادر تو وصله زد امروز قناعت تا روز قیامت شود اسباب شفاعت هر گوشه‌ای از خانۀ تو قبله‌نما بود هر روزِ تو تفسیری از آیات خدا بود دیدیم چراغی که به این خانه روا بود، خورشید فروزندۀ شام فقرا بود از دست تو رزقی که رسد رزق طهور است یک لقمۀ نان نیست فقط، لمعۀ نور است بارانی و بخشنده‌تر از ابر بهاری تا بر لب مولا گلِ لبخند بکاری نُه سال نیامد به لبت خواهشی آری نَه طاقت شرمندگی‌اش را تو نداری یک خندۀ او را نفروشی به جهانی نَه، عشق ندارد به‌جز این خانه نشانی با عشق تو ما فاطمیونیم در این راه بر پرچم ما نقش «علیّاً ولی الله» صد لاله شده نذر تو و راه تو ای ماه هر لاله چراغی شد و تابید چو مصباح در دستِ سلیمانی ما بیرق نور است این فجر، پر از رایحۀ صبح ظهور است این عطر بهار است به هر خِطّه وزیده «از خون جوانان یمن لاله دمیده» این لشکر صبح است که تا شام رسیده تا سر بزند از افق غزّه سپیده آزاد شود قدس، به تکبیر و تَبارَک جبریل بخواند «وَ رَفَعنا لَکَ ذِكرَک» شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم به صد امید به سوی تو روی آوردم به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم شدم ذلیل گناهم, خودم پشیمانم ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم گرفت دست مرا دست مهربانی تو به دستگیری تو یا مجیر برگشتم عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده به حرمت لب مثل کویر… برگشتم به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود: ببین برادر زینب که پیر برگشتم به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم ولی برادر زینب همینکه فهمیدم کفن شده است تنت با حصیر… برگشتم شاعر/ وحید محمدی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف 🔺پایان سال ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺁﺷﻔﺘﻪ‌ﺍﻡ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﺷﺐ ﺗﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺪ ﺍﻣّﺎ ﻃﺒﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻧﻤﯽ‌ﺭﻭﺩ ﺣﻖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻌﻪ ﻭ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻏﺮﻭﺏ‌ﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺁﯾﻪ، ﻗﺴﻢ، ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﺷﮑﺮ ﺧﺪﺍ ﺯ ﻣﺎ ﻧﻈﺮ ﯾﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﯿﺮﺍﻫﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻭ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺑﺮ ﮐَﺮَﻡ ﺯ ﻋﺒﺪ ﮔﻨﻬﮑﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺍﺻﻼ‌ً ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﭼﻪ ﺑﻬﺎﺭﯼ؟ ﭼﻪ ﻟﺬّﺗﯽ؟ ﺑﯽ ﺍﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﻫﻢ ﺳﻮﯼ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺗﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ‌ﺍﯾﻢ ﻣﺮﺛﯿّﻪ‌ﺧﻮﺍﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﻣﺴﻤﺎﺭ برنگشت ﺳﺎﻝ ﺟﺪﯾﺪ، ﺳﺎﻝ ﻓﺮﺝ، ﺳﺎﻝ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ شاعر/ محمدجواد پرچمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف 🔺شروع سال سالی دگر گذشت و امامم نیامدی در شام تار، ماه تمامم نیامدی یکسال کار دیده ی زارم، امید شد مویم در انتظار ظهورت سپید شد یکسال از فراق رخت دلشکسته ام جمعه به جمعه بر سر راهت نشسته ام قلب تو را شکسته اگر نوکرت ببخش شیعه ی تو نبوده اگر زیورت ببخش آقا بیا به نوکر خود اعتبار ده این سال را تو سال ظهورت قرار ده آقا بیا و عدل علی را دوباره کن این درد لاعلاج جهان را تو چاره کن تنها به یُمن ِ گوشه نگاهی، ولی عصر پایان بده به ظلم و سیاهی، ولی عصر ای تو بهار آخر گلزار فاطمه مرهم گذار بر دل تبدار فاطمه در پشت در هنوز تو را می زند صدا بر انتقام‌ محسن شش ماهه اش بیا ️شاعر/ علی مهدوی نسب با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف 🔺شروع سال حالا که حرف، حرف بهار است و یار نیست پس هرچه هست بعد زمستان بهار نیست نامش هزار و چارصد و چندمین عزاست عیدی که بی تو می‌رسد و شرمسار نیست خوشبخت آنکه خانهٔ دل را تکانده است بر فرش خانهٔ دل من جز غبار نیست هرچند بهتر است نیایی به شهر ما اینجا دلی برای شما بیقرار نیست نام تو بر لب من در دل هوای غیر این راه و رسم عاشقی و انتظار نیست در کربلا نفس زده‌ایم و برای ما دیگر هوای هیچ کجا سازگار نیست اندازه تمام جهان گریه می‌کنی روضه به هر بهانه اگر برقرار نیست زینب عزای پنج تن آل کبریاست بدبخت آنکه در غم او سوگوار نیست انقدر گریه کرد برای برادرش هر کس که دید گفت دگر ماندگار نیست شاعر/ محمدعلی بيابانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف 🔺شروع سال در کنار سفره ی نوروز اشکم شد روان نیستی دربین ما ای نوبهارِ بی نشان باز نوروز است وکهنه درد هجرانت، ببین از فراقت گشته محزون، بیت های نغمه خوان لب شکوفا شد ولی در پشت لبخند بهار آه آه ِ العجل یابن الحسن مانده نهان گرچه پیچیده میان شهر بوی این بهار بی تو باغ من همیشه مانده درفصل خزان شد تمام سال من، بشکستن قلبت ببخش وای می دانم رساندم بر دلت درد گران جستجویت سخت شد بااین قدوم پرگناه نیست ممکن با هزاران پرده پیش دیدگان چون گنه جانم گرفته باز هم عیسی شدی مِهر تو شد خرق عادت، برگدا بخشید جان روضه خواندم لحظه ی تحویل سالم این چنین ماه زهرا پشت ابر غیبتت دیگر نمان منتقم بازآ، که مادر خواست دیدارتو را مانده بر راهت نگاه عمه های قد کمان ️شاعر/ علی مهدوی نسب با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف 🔺دوبیتی من و دل، شیعۀ دردیم مولا! بدون تو چه می‌کردیم مولا! تو هستی،‌ آن که حاضر نیست، ماییم دعا کن زود برگردیم مولا! شاعر/ سیدحبیب نظاری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام باز هم زائرتان نیستم از دور سلام با زبانی که به ذکرت شده مأمور سلام به سلیمان برسد از طرف مور سلام کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها باز از دوریت افتاده به کارم گره ها ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم زود ما را برسانید به مشهد ، به حرم مست از آنیم که از باده به خم آمده ایم ما سفارش شده ایم ، از ره قم آمده ایم یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست پیچش قافله ی ما که به سوی نور است رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟ صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است طرف پنجره فولاد هیاهو شده است باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد دست و پای فلجی باز شفا می گیرد با شفا از تو ، چه زیبا شده بیمار شدن به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن کار من هست فقط گرمی بازار شدن گر چه در باور من نیست خریدار شدن یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟ من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی قول دادی به همه پس به خدا می آیی هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی شاعر/ مجید تال با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
پیش چشم حضرت مولا.mp3
5.81M
🎵سبک مولودی علیه السلام (عید غدیر) 🔺سنتی/ زمزمه | هیئتی/ تک پیش چشم حضرت زهرا دست بیعت بده به مولا (2) أشهد أنَّ علیاً ولیُ الله (4) 🔸حیدر شاه عرصاتی حیدر میزان و صراطی حیدر تو ساحل امن کشتی نجاتی 🔹تویی مرد ایمان و ایثار امید دل هر گرفتار رسیده دیگه حق به حق دار علی جان علی یا علی یا علی جان (3) ورد لب هام باز یا علیه داد میزنم حق با علیه (2) أشهد أنَّ علیاً ولیُ الله (4) 🔸حیدر قلبم زیر پاته امشب محتاج دعاته خاک ایران جای امنه بچه شیعه هاته 🔹تو دستای تو ذوالفقاره عدوی تو فکر فراره زره ی تو پشت نداره علی جان علی یا علی یا علی جان (3) تا پای جون پای ولایت أشهد من وقت شهادت (2) أشهد أنَّ علیاً ولیُ الله (4) 🔸شیعه معنای بصیرت شیعه دریای حقیقت شیعه چون کوه سترگه در پشت ولایت 🔹تا دست علی رو سر ماست تا سیدعلی رهبر ماست دیگه در امان کشور ماست علی جان علی یا علی یا علی جان (3) با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام گریه بود اولین صدا، آری! روز اول که چشم وا کردیم کشتۀ اشک! ما هم اسم تو را با همان اشک‌ها صدا کردیم از همان شیرخوارگی مادر، کاممان را به تربتت وا کرد روضۀ شیرخوارگان رفتیم، گریه بر طفل کربلا کردیم داشت کم‌کم سه سالمان می‌شد، چقدر یک سه‌ساله شیرین است ناز کردیم و در دل بابا خودمان را چه خوب جا کردیم سیزده ساله... اهل درد شدیم، با تو بار آمدیم و مرد شدیم تانک‌ها شاهدند، فهمیدیم عهد را و به آن وفا کردیم علیِ اکبرت به ما آموخت، پای این عشقِ پاک، باید سوخت سوختیم و جوانی خود را پای عشق شما فدا کردیم افتخار سیاه‌پوشی را، از غلامِ سیاهتان داریم این دل، آن خاک تیره بود، که بعد، با نگاه شما طلا کردیم هر کجا بوی سیب می‌آید، حتماً اسم «حبیب» می‌آید پیر گشتیم، خسته اما نه، سر پیری ببین چه‌ها کردیم تا که دیدیم ربنایت را زیر باران تیرها خواندی در حضورت نمازِ بی‌دردِ همۀ عمر را قضا کردیم هر زمان بی‌قرار یار شدیم، زار از زخم انتظار شدیم کمی از تربت تو بوییدیم، دردمان را کمی دوا کردیم شاعر/ قاسم صرافان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام بر حبیبه ی خدا - پیش زمینه.mp3
1.38M
🎵سبک عزاداری سلام الله علیها 🔺پیش زمینه سلام بر حبیبه خدا سلام بر بانوی عالمین خُلِقَ مِنها نورُ الحسن خُلِقَ مِنها نورُ الحسین 🔸ماه این منظومه - طاهره ی معصومه کشته دیوار و در - شهیده مظلومه یا فاطمه یا زهرا... سلام بر تربت چادرت که منشا خلقت عالم است سلام بر نام مکرمت که جلوه ای ز اسم اعظم است 🔸فاطمه یعنی کوثر - معنی سرّ مستور فاطمه یعنی گریه - روضه ی "ضلع مکسور" یا فاطمه یا زهرا... شاعر و نغمه پرداز/ محسن حنیفی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
وقتی که میام توی عزاش - شور.mp3
1.47M
🎵سبک عزاداری سلام الله علیها 🔺شور وقتی‌که میام توی عزاش وقتی‌که دلم تنگه براش حرمشو پیدا می‌کنم تُو چشم خیس نوکراش 🔸روضه‌ها زیارتنامه‌ست، قلب ما حریم زهراست اون مزاری که پنهونه، فی قلوب من والاهاست 🔹دونه‌دونه‌ی اشکی که داره می‌باره شده مشبّک ضریحی که نداره یازهرا یازهرا.... تویی غمِ زیبای دلم تویی همه دنیای دلم تویی تو همونی که می‌شینه پای حرفای دلم 🔸من سراپا تقصیر اما، نوکر تو هستم بانو واسه‌ت می‌کنم هرکاری، بربیاد از دستم بانو 🔹حرم تو بنا میشه یه روز ایشالا با دستای حیدریِ شیعه‌ی مولا یازهرا یازهرا.... وقتی حرمت عرش خداست همه‌ی زمین سهم شماست برای ما قبر بی‌نشونت هم شبیه کربلاست 🔸کربلا تموم دنیاست، وقتی عاشق پروازیم یاحسین‌میگیم‌وتُودل،شش‌گوشه‌برات‌می‌سازیم 🔹چه خوبه که بنا بشه ضریح زهرا مدینه بشه کربلای دوم ما یازهرا یازهرا.... شاعر و نغمه پرداز/ حمید رمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
🏳️ بر همه محبان و شیعیان مولا مبارک ⚠️حواسمون به این اعیاد باشه که اتفاقات مهم تاریخی که در دلشون رخ داده و نباید از یاد و خاطره ها فراموش بشه. محرم اباعبدالله علیه السلام، جای خودش، عید غدیر و مباهله هم جای خودش. مواطب باشیم به بهانه درگیر شدن برا فضاسازی ایام محرم، این اعیاد کمرنگ و کم رونق برگزار بشه. مأمون از حضرت رضا علیه السلام پرسید: بزرگترین فضلیت علی بن ابیطالب که در قرآن آماده چیست؟ حضرت فرمود: آیه مباهله 📚 بحارالانوار | ج49 | ص188 با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
به‌جز رحمت پیمبر از دری دیگر نمی‌آمد ولو نجرانیان را تا ابد باور نمی‌آمد از آن لبخند در لبخند، از، آن لطفِ بی‌پایان از آن احساسِ ‌بی‌اندازه نفرین برنمی‌آمد غرض نفرین نبوده مطمئن باشید ای مردم برای چند نصرانی که پیغمبر نمی‌آمد برای چند نصرانی اگر مقصود نفرین بود یقیناً حجتی بالاتر از قنبر نمی‌آمد... بدون هیچ حرفی می‌روم پشت همان در که میان شعله‌اش جز دود و خاکستر ‌نمی‌آمد یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود و الا غاصبی با شعله پشت در نمی‌آمد میان خانه ‌زینب چشم بر در، ‌منتظر مانده ولی از کوچه‌‌های بی‌کسی مادر نمی‌آمد بدون هیچ حرفی می‌روم در بین گودالی که سویش جز سنان و نیزه و خنجر نمی‌آمد... یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود و الا ساربان دنبال انگشتر نمی‌آمد شاعر/ سیدابوالفضل مبارز با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
1_1119347281.mp3
1.35M
🎵سبک مولودی 🔺سنتی/ زمزمه | هیئتی/ تک انگار از آسمان ندا می‌آید جبریل ز عرش کبریا می‌آید این کیست که باشکوه‌تر از او نیست؟ از دور پیمبر خدا می‌آید 🔸یک سو علی است آن‌کسی که جان پیغمبر بود یک سو زهراست آن‌کسی که وصف او کوثر بود یک سمت حسن، یک سمت حسین انگار به پا قیامتی دیگر بود صلِّ علی محمد و آل محمد... این مجد و شکوه را جهان کِی دیده‌ست؟ دور سرشان مُلک و مَلَک گردیده‌ست لب باز کنند اگر به نفرین آن‌ها طومار زمین و آسمان پیچیده‌ست 🔸یک دعایشان لرزانده تمامی نجران را در نگاهشان دیدند صلابت ایمان را با دیدۀ خود، دیدند همه حقانیت پیمبر و قرآن را صلِّ علی محمد و آل محمد... شعر و سبک/ جمعی از شاعران دفتر شعر هیأت با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام شاعر/ سیدحمیدرضا برقعی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |