eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
368 عکس
190 ویدیو
2 فایل
•{﷽}• اینجا مطالبی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. 🌹 اگه کاری داشتید، درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
عجل الله فرجه الشریف پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز! دست من و نگاه شما، ایّها العزیز! رو از من شکسته مگردان که سال هاست رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز! جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم از کوره راه های بلا، ایّها العزیز! وادی به وادی آمده ام، از درت مران وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز! چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز! ما، جان و مال باختگان را رها مکن بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز! خالی تر از دو دست من این چشم خالی است محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز! شاعر/ مریم سقلاطونی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست پیشگاه کرمت عرصه ی جولان ها نیست از کرامات فراوان تو خوبان ماتند این همه حسن در اندیشه ی انسان ها نیست باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند گفتن از شخصیتت وسع مسلمان ها نیست عصمت از فاطمه داری که مطهر شده ای احتیاجی پی این امر به برهان ها نیست شعر اگر بهر تو کم گفته شده خرده مگیر سیر اوصاف تو در قدرت عَمّان ها نیست نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو گرچه حک نام تو در صفحه ی اذهان ها نیست شام زیر لگد خطبه ی تو جان میداد مثل تو هیچ کسی فاتح میدان ها نیست رمز عرفان اثر سجده ی پیشانی توست احتیاجی سر این سفره به عرفان ها نیست خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد مدح و مرثیه اگر از تو به دیوان ها نیست ام کلثوم شدن زینب و زهرا شدن است حرف عشق است در آن صحبت عنوان ها نیست ازدواج تو و نمرود مدینه ؟ هیهات نخی از چادر تو قسمت شیطان ها نیست نمک سفره ی افطار پدر هستی تو لذتی بی تو در این شیر و در این نان ها نیست می شود گفت زتو از غم و درد تو نگفت ؟ مدح خوب است ولی مکفی گریان ها نیست یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد چون تو دلسوخته در یثرب و کنعان ها نیست سر و سامان تو را نیزه ای از پا انداخت خیمه ی سوخته جای سر و سامان ها نیست ناز پرورده ی دستان پر از مهر علی شأن تو ناقه ی عریان و بیابان ها نیست دور تا دور تو با هلهله جمعیت بود بزم می طشت طلا جای پریشان ها نیست هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست شاعر/ سید پوریا هاشمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام سیلاب می‌شویم و به دریا نمی‌رسیم پرواز می‌کنیم و به بالا نمی‌رسیم این بال‌ها شبیه وبال‌اند، اَبترند وقتی به سیر عالم معنا نمی‌رسیم این چشم‌های خیس و تهی‌دست شاهدند بی‌تو به جلوه‌زار تماشا نمی‌رسیم تا بی‌کرانه‌های حضور الهی‌ات پر می‌کشیم روز و شب اما نمی‌رسیم باشد اگر تمام جهان زیر پایمان حتی به خاک پای تو مولا نمی‌رسیم این حرف‌ها نشانۀ تقصیر فهم ماست حیران شدن میان صفات تو سهم ماست دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری! از مرز عقل‌های زمینی فراتری ای بی‌کرانه! نامتناهی‌ست وصف تو آیینۀ صفات الهی‌ست وصف تو مبهوت جلوه‌های جلالت کمیت‌ها کی می‌رسد به درک کمال تو بیت‌ها ای باشکوه! از تو سرودن سعادت است این شعرها بهانۀ عرض ارادت است هفت آسمان به درک حضورت نمی‌رسد خورشید تا کرانۀ نورت نمی‌رسد محراب را که عرصۀ معراج می‌کنی جبریل هم به گرد عبورت نمی‌رسد چشم مدینه محو سلوک دمادمت بوی بهشت می‌وزد از خاک مقدمت عمری کلیم طور تمنا شدیم و بعد دلتنگ چشم‌های مسیحا شدیم و بعد مثل نسیم در‌ به‌ در کوچه‌ها شدیم تا با شمیم احمدی‌ات آشنا شدیم ای مظهر فضایل پیغمبر خدا آیینۀ شمایل پیغمبر خدا شایستۀ سلام و تحیّات احمدی احیا کنندۀ کلمات محمدی نور علی و فاطمه در تار و پود توست شور حسین و حلم حسن در وجود توست قرآن همیشه آینۀ تو، انیس توست تفسیر بی‌کران معانی حدیث توست قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است هرکس به آیه‌ای ز مقام تو عارف است روشن‌ترین ادلّۀ علمی‌ست سیره‌ات وقتی که حجّت‌اند به عالم عشیره‌ات هرکس که تا حضور تو راهی نمی‌شود، علمش به‌ جز زیان و تباهی نمی‌شود هر قطره که به محضر دریا نمی‌رسد سرچشمۀ علوم الهی نمی‌شود بی‌بهره است از تو و انفاس قدسی‌ات اندیشه‌ای که نامتناهی نمی‌شود جابر شدن، زُراره شدن با نگاه توست آقای من اگر تو نخواهی نمی‌شود فردوس دل اسیر خیال تو می‌شود آیینه محو حسن جمال تو می‌شود دریاب با نگاه رحیمت دل مرا وقتی که بی‌قرار وصال تو می‌شود یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا تا بی‌کرانۀ ملکوتت ببر مرا سائل کنار ساحل لطفت چگونه است دستان با سخاوت دریا نمونه است من را که مبتلای خودت می‌کنی بس است اصلاً مرا گدای خودت می‌کنی بس است قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد دلبستۀ خدای خودت می‌کنی بس است در خلوت نماز شبت مثل فاطمه شایستۀ دعای خودت می‌کنی بس است شب‌های جمعه سمت مدینه که می‌بری دلتنگ کربلای خودت می‌کنی بس است... شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام بر سرم سایه ی ایوان طلایی دارم  گوشه ی صحن عجب حال و هوایی دارم از سر سفره ی او نان و نوایی دارم  سامرایی ام عادت به گدایی دارم     «سامرا کرب و بلایی به نظر می آید  این دو شش گوشه به دنیا چقدر می آید»    ردّ پایش همه جا قبله نما میسازد  یک خط از جامعه اش جامعه را میسازد   خادم خانه اش از خاک طلا میسازد  کرمش نیز به شدت به گدا میسازد     «بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است  نوه ی ارشد آقای خراسان شده است»     ناله ها از دل بیچاره کنم کافی نیست  خویش را از غمت آواره کنم کافی نیست   گریه بر داغ تو همواره کنم کافی نیست  پیرهن در غم تو پاره کنم کافی نیست     «سال ها هم نفس حجره ی صبرت شده ای  کنج زندانی و همسایه ی قبرت شده ای» شاعر/ مجید آقاجانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی ابن الرضای دوم ما أیها النقی با حبّ تو عبادت ما عین بندگی‌ست هادی آل فاطمه یا أیها النقی دارم "ولی"شناسی خود را ز نور تو مولای من ولیِ خدا أیها النقی با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی با صد امید همچو گدایان سامرا پر می‌کشیم سوی شما أیها النقی بخشنده‌تر ز حاتم طائی تویی تویی مسکین‌ترم ز هر چه گدا أیها النقی من هر چه خواستم تو عنایت نموده‌ای یک حاجتم نگشته روا أیها النقی گردد جوانی‌ام همه ترویج مکتبت جانم شود فدای تو یا أیها النقی «باید برای غربت تو بی‌امان گریست با ناله‌های حضرت صاحب زمان گریست» شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود آن ناخن شکسته و آن کاروان ‌سرا توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود بارانی است از غم تو چشم سامرا با دیدن تو اشک ملک بی‌اراده بود وقتی که آسمان ز غمت سینه‌چاک شد دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود زهر ستم چه با جگر پاره‌پاره کرد دیگر نفس... نفس... به شماره فتاده بود شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان از آن سه‌ساله که پدر از دست داده بود جانش رسید بر لبش از ضربه‌های چوب وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود «آرام قلب خسته اش از دست رفته بود چشم به خون نشسته‌اش از دست رفته بود» شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
10.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آینده انقلاب اسلامی 🎞 لذت بودن زیر سایه ولایت رو بچشید 🎤 حاج حسین یکتا با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف گرچه در پای ظهور تو بکا کافی نیست روضه و اشک نباشند دعا کافی نیست روضه خوبست به ما ترک معاصی بدهد درس تقوا بدهد شور و نوا کافی نیست باید این دغدغه ی روز و شب ما باشد ساعتی سوختن از هجر شما کافی نیست نرسد فرصت دیدار به پابند گناه ابر باید برود حال و هوا کافی نیست عذر و توجیه و بهانه که بدردی نخورد عاشق یار شدن جز به بها کافی نیست توبه وقتیست موثر که به همت باشد صرف خسته شدن از خبط و خطا کافی نیست درد ما قلب سلیم است خدا میداند حاجت دنیوی و دست گدا کافی نیست باید از طایفه عشق اطاعت آموخت زدن کوچه بنام شهدا کافی نیست آخرش پیر شدم از غم دوری حرم تا به کی دوری از کرب و بلا؟ کافی نیست؟ همه ی عمر به جد تو اگر گریه کنم خون ببارد ز دو چشمم به خدا کافی نیست گریه صبح و مسائت ز دل زینب بود علت اشک مدام تو غم زینب بود شاعر/ سید پوریا هاشمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف پایان سال و وقت حساب و کتاب شد پیشانی ام به محضرتان خیس آب شد هر روز با گناه دلت را شکسته ام بین من و تو این همه عصیان حجاب شد گفتند پای نامۀ ما گریه می کنی حال شما ز دیدن نامه خراب شد با این وجود تا که گره خورد کار من یا صاحب الزمانِ دلم مستجاب شد این عمر بی وفا و تو هم دیر کرده ای آوای اَلرحیل به جانم عذاب شد امسال هم گدای شب جمعۀ حرم با یک دعای مادرتان بی حساب شد ما را بخر عزیز دل شاه کربلا جان کسی که صورتش از خون خضاب شد نازم به بانویی که به معراج قتلگاه در پاسخش نوای إلیّ خطاب شد گودال فوق عرش و تجلی رب آن در پاره حنجر پسر بوتراب شد عمریست روضه خواندم و باور نمی کنم زینب چگونه وارد بزم شراب شد شاعر/ قاسم نعمتی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام با حضورت ستاره ها گفتند نور در خانه ی امام رضاست کهکشان ها شبیه تسبیحی دستِ دُردانه ی امام رضاست مثل باران همیشه دستانت رزق و روزی برای مردم داشت برکت در مدینه بود از بس چهره ات رنگ و بوی گندم داشت زیر پایت همیشه جاری بود موج در موج دشتی از دریا به خدا با خداتر از موسی بی عصا می گذشتی از دریا با خداوند هم کلام شدی علت بُهت خاص و عام شدی "کودکی هایتان بزرگی بود" در همان کودکی امام شدی رزق و روزی شعر دست شماست تا نفس هست زیر دِیْن توایم تا جهان هست و تا نفس باقی است ما فقط محو کاظمین توایم من به لطف نگاهت ای باران سوی مشهد زیاد می آیم دست بر روی سینه هر بار از سمت باب الجواد می آیم شاعر/ سید حمیدرضا برقعی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام جهان را می‌شناسد، لحظۀ غمگین و شادش را از این رو سخت در آغوش می‌گیرد جوادش را پسر مثل پدر می‌خندد این یعنی که از حالا میان این دو قسمت می‌کند دشمن عنادش را جهان از بعد عیسی اولین‌بار است با حیرت درون قالب یک طفل می‌یابد مرادش را چه طفلی؟ طفل معصومی که پیرِ دیر را حتی هوایی می‌کند از نو بسازد اعتقادش را چه ذکری بر زبان دارد؟ چه رازی در بیان دارد؟ که هر عالِم به این معیار می‌سنجد سوادش را قدم آهسته برمی‌دارد و پیوسته تا منزل که راه مستقیم از او بجوید امتدادش را به جای کاظمین امسال هم راهی شدم مشهد نشد تا سرمه چشمم کنم خاک بلادش را بهشت است این حرم از هر دری وارد شود شاعر ولی من دوست دارم بیشتر باب‌الجوادش را شاعر/ محمدحسین ملکیان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام در ساحل جود خدا باران گرفته باران نور و رحمت و احسان گرفته می‌بارد انوار کرم از هر کرانه شبهای دلگير زمين پايان گرفته از سوی جنت سورۀ ياسين رسيده خاک مدينه عطر الرّحمان گرفته داده خدا ماهی به خورشيد رئوفش آرى دعای حضرت جانان گرفته نسل امامت می‌شود پاينده با او از برکتش دل‌های شيعه جان گرفته «او می‌رسد جود و سخا معنا بگیرد در قلب عالم نور و رحمت پا بگیرد» عالم همه قطره اگر دريا تو هستی کل خلائق عبد اگر مولا تو هستی فيض وجود توست رزق اهل دنيا باران جود عالم بالا تو هستی مانده‌ست ابتر، کيدِ بدخواهان شيعه روشن‌ترين تفسير أعطينا تو هستی مانند کوثر چشمۀ جاری نوری با اين حساب آیينۀ زهرا تو هستی ای که دل از بابا ربوده خنده‌هایت آرامش هر لحظۀ بابا تو هستی «ابن الرضایی، تو کريم بن کريمی ما چون گدایی یا اسیری یا یتیمی» چشمان تو خورشيد هر اهل يقينی‌ست چشمان تو جنت! نه جنت ‌آفرينی‌ست با عشق تو قلبی نمی‌سوزد در آتش در هر نگاه روشنت خُلدِ برينی‌ست گويا گره خورده دلم با عرش اعلی هر رشته از مهر شما حبل ‌المتينی‌ست من روزی هر ساله‌ام را از تو دارم چشمان من بر دستهای نازنينی‌ست «جود تو دارد جلوه‌های هل اَتایی مولا! شفيع ما به درگاه خدايی» هر شب دل من سائل باب المراد است آنجا که حاجتمند درگاهش زياد است آنجا که اميد و پناه آخر ماست آنجا که اوج هر توسل «يا جواد» است جز آستان تو پناهی که نداريم اين استغاثه با تمام اعتقاد است در مشهد خورشيد ايران هم که هستيم دل‌های ما پروانۀ باب الجواد است «هر شب دل من در هوای کاظمين است در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است» شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام علی کسی است که کوثر از او سبو دارد جهان نظام خودش را فقط از او دارد فقط به خاطر حُب و ولایت مولاست اگر بهشت خداوند رنگ و بو دارد علی کسی است که عالم گدای قنبر اوست اگر چه گوشه پیراهنش رفو دارد برای این که علی پا به سینه اش بنهد خداست شاهد من کعبه هم وضو دارد علی کسی است که هر شب کنار سجاده بدون واسطه با دوست گفتگو دارد ولادتش هدف کعبه را مشخص کرد ز خاک پای علی کعبه آبرو دارد علی که پشت نبردش زره نمی خواهد اگرچه لشگری از سنگ روبرو دارد «رسید آن که خدا کعبه را به او بخشید گه ولادت او کعبه مدتی خندید» رسید حیدر و این خاک نور باران شد به یمن آمدنش عالمی مسلمان شد همین که در وسط کعبه او تولد یافت گلِ خدا شد و کعبه به پاش گلدان شد تمام گرمی بازار حُسن یوسف بود پس از علی چقدر نرخ یوسف ارزان شد علی قدم زد و خورشید زیر پای علی ز خاک سر زده و آفتاب گردان شد امام کعبه رسید و به یمن آمدنش سرود روی لب مصطفی علی جان شد برای آمدنش کعبه پیش دستی کرد و سینه چاکی او زودتر نمایان شد اگرچه قنبر او پادشاه قلب من است ولی گدای علی هر که گشت سلمان شد لبش که وا شد و ‌ذکر خدا به لب آورد زمین نه عالم هستی بهشت عرفان شد علی امام من است و منم غلام علی علی برای تمامی خلق سلطان شد «به نام شیر خدا لا اله الا الله پس از رسول مکرم علی ولی الله» ولای شیر خدا آخرش ثمر دارد چرا که حب علی روی دل اثر دارد تمام لشکر دشمن به خاک می ریزند اگر اراده کند ذوالفقار بردارد تمامی غزوات رسول شاهد بود میان لشکر اسلام علی جگر دارد ز ضربه های سر ذوالفقار معلوم است ید الله است علی واقعاً هنر دارد علی نیاز به خوُد و زره نخواهد داشت چرا که از پر و بال ملک سپر دارد اگر شکست نخورده ز جنگ برگشته دعای فاطمه اش را به پشت سردارد شجاعتش به کنار او معلم فضل است به این دلیل که مثل حسن پسر دارد ز چشم او همه عرش نور می گیرند چرا که دامن او حضرت قمر دارد بگو به مردم عالم بیاورد یک بار شبیه زینب او کسی اگر دارد «حسین اوست بهشتم تمام زندگیم من از گدایی مولا در اوج بندگیم» من از قدیم به این خانواده عبد درم فدای محسن او صد هزار چون پسرم تمام هستی خود را فروختم دیروز که نذر آمدنش قد کعبه گل بخرم دوباره زائر میخانه ی نجف شده ام فتاد بار دگر سوی صحن او گذرم به خاطر همه چیز از خدام ممنونم که یا علیست نمازم دعای هر سحرم بدون راه نجاتی به برکت مولا خدا گواست در آماج کوهی ازخطرم گه ولادت من با طنین یا حیدر گره زده دل من را به صحن او پدرم امام حضرت زهرا امیر ملک ولا فدای این همه لطف و صفات چشم ترم «شبی که بر لب من ذکر حیدری دادند همین که گفتم علی حکم نوکری دادند» شاعر/ مهدی نظری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |