💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠
✅ دستورالعملی برای عاقبت بخیر شدن از زبان استاد و عارف کامل آیت الله بهجت ره
🍃🌻هر کس هر روز #سوره_یس بخواند و ثواب آن را به حضرت زهرا سلام الله علیها هدیه کند.
🍃🌷و همچنین #دعای_عهد و ثواب آن را به مادر امام زمان ارواحنا فداه هدیه کند،
🍃🌼و #سوره_واقعه هم خوانده و ثوابش را به أمیرالمؤمنین علیه السلام هدیه کند.
چه بخواهد و چه نخواهد عاقبت بخیر میشود نخواهد هم به زور میشود!
✍به نقل از یکی از شاگردان آیت الله بهجت رحمه الله
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
تشرف در جمکران و پول با برکت!
از قول فرزند مرحوم حاج ابوالقاسم پاینده نقل می کنند :
« مرحوم والد گفتند: من نذر کرده بودم چهل شب جمعه یا چهارشنبه ( تردید از گوینده ) بخاطر جنبه اقتصادی و آفاتی که به زراعت رسیده بود و... به مسجد جمکران مشرف شوم. سی و نه شب رفتم.
شب جمعه یا چهارشنبه آخر بود که به مسجد رفتم و اعمال مسجد و نماز حضرت ولی عصر علیه السلام را خوانده و بیرون آمدم. هوس چای کردم؛ گشتم تا آشنایی پیدا کنم و یک چای بخورم.
به عده ای از آشنایان که اسباب چای داشتند برخورد کردم، لکن آب نداشتند. ظرف آب را گرفتم تا بروم به آب انبار نزدیک مسجد و آب بیاورم. نصف پله ها را رفتم، وسط آنجا چراغی نصب کرده بودند یک وقت متوجه شدم آقایی دارد بالا می آید. سلام کردم با محبت جواب داد و از من احوالپرسی کرد مثل کسی که سالهاست با من رفیق و آشناست.
فرمودند: مسجد آمدی؟ گفتم: آری.
پرسید: چند هفته است؟ گفتم هفته چهلم است.
پرسید: حاجتی داری؟ گفتم: آری.
فرمود: برآورده شده؟ گفتم: نه.
فرمود: از کدام راه می آیی؟ عرض کردم: از جاده قدیم (آسیاب لتون).
فرمودند:
« بین باغ آقا و آسیاب دو سه پل است شما وقتی از پل اول که بالا می روی شیخ محمد تقی بافقی را می بینی که می آید در حالی که عبایش را زیر بغل گذاشته و سنگها را از جاده به کنار می ریزد این برخورد را به او بگو و سلام مرا به او برسان و بگو از آنچه ما نزد تو داریم یک مقدار به تو بدهد. »
وقت بازگشت من از همان راه که برمی گشتم در همان مکان به شیخ محمد تقی بافقی برخورد نمودم دیدم که عبا را زیر بغل گذاشته و خم می شد سنگها را از جاده به کناری می ریخت چون به او برخورد کردم و جریان را تعریف نمودم و گفتم: آقا تو را سلام رسانید. نشست و خیلی گریه کرد.
و بعد گفت: آقا دیگر چه فرمود؟
گفتم: فرمود از آنچه که از ما نزد شماست مقداری به من بدهید. کیسه ای درآورد و مقداری پول خرد که داخل کیسه بود کف دست ریخت و چند قرانی به من داد و گفت: دیگر آقا مطلبی نفرمود.
گفتم: نه گفت: خداوند به شما خیر و برکت دهد و رفت. بعد از این جریان پدرم می گفت: من وضعم خوب شد و اوضاع کارم روبراه شد.»
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
👌سهچیز برادر را از برادر جدا میکند
➊ زن ➋ زر ➌ زمین
👌سهچیز یکبار به تو داده میشود
➊ والدین ➋ حسن ➌ جوانی
👌سه چیز را همیشه بخور
➊ سیب ➋ سیر ➌ سرکه
👌سه چیز را هرگز نخور
➊مال یتیم ➋مال حرام ➌غصه
با سه چیز همیشه دوستی کن
➊ علم ➋ قلم ➌ کتاب
👌سه چیز را از دست نده
➊ برادر ➋ رفیق ➌امید
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
🍀 چرا از عبادات به جایی نرسیدیم؟! 🍀
علامه حسن زاده آملی: ...اضطراب، دودلی، پریشان خاطری و عدم نتیجه در عبادات و افعال نمی گذارد در اکثری که به نتیجه برسند، زیرا به یقین نرسیده اند و به صورت مبادا چه بشود، مبادا فلان طور پیش آید در ترددند و لذا برای اسقاط تکلیف عبادت می کنند که خوب اگر اینهایی که آخوند ها می گویند راست باشد مبادا انسان را به جایی نرساند و در شک می افتند که یکی از بیماری ها و امراض خطرناک قلبی است و کسی با شک به جایی نمی رسد بلکه در عبادت باید به یقین رسید تا نتیجه حاصل شود سپس فکر کن، درس بخوان حرف بشنو، اندیشه داشته باش، سیر علمی کن، تکامل ذاتی پیدا کن تا به مقام یقین برسی.
وقتی نور یقین حاصل گردد حساب دیگری دارد و دل با یقین مثل افتاب می درخشد
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
#مظلومیت_آقا_امام_زمان_عج
🔰مرحوم مشهدی حسن یزدی که از صالحین و منتظران حضرت بقیة الله ارواحنافداه بوده است می گوید:
تقریبأ در سال ۱۳۵۰ شمسی یک روز صبح زود به کوه خلج ( کوهی در قسمت قبله مشهد) رفتم و آنجا مشغول زیارت خواندن و توسل به امام زمان علیه السلام شدم و حال خیلی خوبی داشتم و با آن حضرت مناجات می کردم و می گفتم :
آقاجان! ای کاش زودتر ظهور می کردید و من هم ظهور شما را درک می کردم. پس از توسل از کوه پایین آمدم و به منزل رفتم قدری استراحت کنم .
نمی دانم درعالم رویا بود یا در خواب و بیداری دیدم در همان مکان روی کوه خلج هستم و آقا و مولایم صاحب الزمان علیه السلام در حالی که دستهایشان را بر پشت گذاشته بودند، خیلی غریبانه و اندوهناک به طرف شهر مشهد نگاه می کردند. عمق نگاه حضرت مرا دیوانه کرده بود٬ چشم های زیبای او با من حرف می زد...
گفتم: آقاجان تشریف بیاورید داخل شهر( منظورم ظهور حضرت بود)
حضرت فرمودند:
«من در این شهر غریبم !»
گفتم : آقا! قربانتان بشوم٬ اگر کاری دارید من برای شما انجام دهم.
فرمودند:
« ما کارکنان ( شیعیان ) زیادی داریم، ولی آنها حق ما را می خورند و اکثرأ یک قدم برای ما برنمی دارند و به یاد ما نیستند!!!»
در این لحظه به خود آمدم ؛ خود را در خانه دیدم و در فراق آن امام مهربان و غریبم بسیار اشک ریختم.
📚 #ملاقات با امام عصر ص ۱۰۲
مطلع الفجر ص ۲۰۷
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
خیلـی زیبـاست ...
❇️در دنیا #چهار_چیز را طلب مکن که آنها را به دست نخواهی آورد در حالی که به آنها نیازمندی
1⃣👈 عالمی که به علمش عمل کند، (اگر میخواهی دنبال چنین عالمی بگردی، نگرد) که بدون عالم خواهی ماند.
2⃣👈 عملی که بدون هیچ ریایی باشد(اگر میخواهی دنبال چنین عملی بروی ، نرو ) که بدون عمل خواهی ماند.
3⃣👈 طعامی که هیچ شبهه ای در آن نباشد، (اگر میخواهی دنبال چنین مالی بگردی، نگرد ) که بدون طعام خواهی ماند.
4⃣👈 و دوستی که هیچ عیبی نداشته باشد ، ( اگر میخواهی دنبال چنین دوستی بگردی، نگرد) که بدون دوست خواهی ماند.
📕مواعظ العددیه ص 169
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
«مَنْ یَتَوَڪَّلْ عَلےَ اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
هرکه اتکایش به خدا باشد، خدا برای او کافی است.
پروردگارا❣
من به تو توکل میکنم
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
🍃🌷
💠﷽💠
🕊ذكر روز شنبه🕊
🌤يا رَبَّ العالَمين🌤
🌿اي پروردگار جهانيان🌿
🌱كانال يس
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
✅فواید #ناخن_گرفتن در #روز_جمعه
❤️امام صادق(ع)
ناخن گرفتن در روز جمعه پیشگیری می کند از :جذام،و پیسی وکوری واگر نیاز به ناخن گرفتن نداری کمی آن را بتراش
📚الکافی
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
🍶🍃مصرف #بادام در برابر بيماريهاي قلبي و ديابت شما را محافظت مي کند و مصرف آن 8% تا 12% ميزان ( LDL ) را کم ميکند.
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
🌻✨🍁🌻✨🍁🌻
✨🍁🌻✨
#طب_سنتي
🍶🍃 #رفع_دل_درد
🍃آب جوش و عسل بخورید، فقط حرارت آب پایین باشد زیرا حرارت بالا خاصیت عسل را از بین میبرد.
💟 این پیام سلامتی را فوروارد کنید.
📚منبع: سایت طب سنتی
🌱كانال يس
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir
✨🍁🌻✨
🌻✨🍁✨🍁🌻
همراه با کاروان حسینی تا اربعین | بیست و ششم محرم
روز بود و بازماندگان کاروان، در حصار سپاهِ ظلمت شب،
از کوره راهها ره سپرد.
و رَمله، در خلوتِ تنهایی سوار بر اَستر، به یاد و خاطره ای از قاسم بود.
قاسم از خمیه برون شد،
رمله گفت؛ کجا قاسم؟
قاسم، ایستاد و نگاه غمباری به مادر کرد.
گفت؛ عمویم تنهاست.
رمله گفت؛ کجا دُردانۀ مادر؟
گفت؛ بی تابم از شوق دیدار پدر، مادر!
رمله ایستاد و بغض ترکاند و آغوش گشود
قاسم، سر بر شانۀ مادر نهاد و او را تسلّی داد.
رمله گفت؛ برو عزیز مادر. برو.
قاسم عِنان اسب به دست، رفت و مقابل قافله سالار ایستاد.
گفت؛ بروم عموجان؟!
قافله سالار تنها نگاهش کرد.
دوباره گفت؛ بروم عموجان؟!
دست بر سر قاسم کشید و چشمانش به اشک نشست.
محو جمال قاسم،
موهایش را مرتب کرد،
لباسش را آراست.
و فقط نگاهش کرد.
قاسم، که از درون می جوشید و می خروشید،
به تمنّا، تبسم کرد.
و قافله سالار در سکوت، تنها مهربانی کرد.
قاسم، سر فرود آورد و خود را بر پای قافله سالار انداخت،
پای او را، بوسه از پس بوسه زد.
گفت؛ بخدا نوبت من است. بخدا نوبت من است مولا!
قافله سالار او را بلند کرد و بوسید.
به بغل گرفت و بویید.
دستار از سر قاسم بر گرفت،
صورت همچو قرص ماه او را پنهان کرد.
و عِنان اسب را گرفت.
قاسم، کوچکتر از آن بود که پایش رکاب را بگیرد،
اسب، سر فرو افکند و زانو زد.
قاسم بر اسب نشست.
گفت؛ دعایم کن عموجان!
نهیبی براسب زد و سوی میدان تاخت.
استوار بر اسب، خود را محکم کرد و رجز خواند.
گفت؛ بشناسید مرا اگر نمی شناسید،
منم قاسم،
فرزند حسن بن علی، نوادۀ پیامبرخاتم و امین خدا!
جُنود ابلیس، صف کشیدند به مصاف.
به سپاه کفر هجوم بُرد و از نظر پنهان شد.
جنگ شمشیر در گرفت و غوغایی به پا شد،
و رمله از کنار خیمه، با نگاهی گریان ناظر بود.
عاقبت گرد و غبار میدان، رفته رفته فرو افتاد،
قافله سالار سوی قاسم پَر کشید.
لحظۀ اندکی گذشت،
پیکر بی جان قاسم را به بغل گرفت و از دل میدان، سوی خیمه ها آمد...
🆔@yasin36ir
sapp.ir/yasin36ir
eitaa.com/yasin36ir