eitaa logo
سربازان ولایت
455 دنبال‌کننده
33هزار عکس
16.1هزار ویدیو
1.8هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅غفلت این است که انسان دست به عملی بزند که منظور از آن عمل را درک نکرده باشد و بی توجه به نتیجه آن مشغول آن کار شده باشد. یک انسان عاقل باید به هر کاری که می پردازد هدف از آن را بداند، نفع و فایده اش را منظور کند و الا غافل است. "غفلت" از اینجا عارض می شود که انسان هدفش را در دنیا فراموش کند. و یادش برود که به چه منظوری خلق شده است. 💥هدف خلقت انسان👇👇👇👇👇 ✨خدای تعالی می فرماید: وَ ما خلقْتُ الجن و الانس الّا لیَعبُدون من جن و انس را خلق نکردم مگر اینکه مرا بندگی کنند. ( و از طریق این بندگی به مقام خلیفة الهی برسند) ✨ما همان انسانی هستیم که وقتی خدا خلقمان کرد به خودش بارک الله گفت: فتبارک الله احسن الخالقین. او را به همه مخلوقات نشان داد، به ملائکه امر کرد بر این آدم سجده کنید. ولی وقتی "غفلت" سراغ انسان بیاد، همه اینها را فراموش می کند و در دنیا مشغول خوشگذرانی و شهوترانی می شود. 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir
💥یکی از راههای بیداری از خواب غفلت خواندن شرح حال اولیاء خداست. بهمین منظور هر شب قسمتی از زندگینامه یک ولی خدا تقدیم می گردد: 🍀شیخ مجتبی قزوینی خراسانی(۱): رحمت خدا بر او باد! در دفاع از مکتب قران و اهل بیت اصرار عجیبی داشت. در تقوا و عمل به معارف قران و اهل بیت، از کم مانندان روزگار بود. بطور مداوم در حال حضور و ذکر قلبی و مدام در حال تفکر بود. به سادات احترامی ویژه می گذاشت. همواره متوجه و متوسل وجود مقدس امام عصر ارواحنا فداه بود. ✨شبی در خواب می بینند که در عالم رؤیا کسی کاغذی به ایشان می دهد، که در اطراف آن آیاتی از قران نوشته شده و وسط آن نوشته:"بسم الله الرحمن الرحیم" و در آخر کاغذ نوشته شده است:"الاربعین" فردای آن شب جناب شیخ خدمت استادشان، آیت الله میرزا مهدی اصفهانی می روند و خوابشان را می گویند. مرحوم میرزا متأثر می شود و می گرید و خواب را چنین تعبیر می کند:"آیات قران و بسم الله حقایقی از بطون قران است که به شما خواهد رسید اما الاربعین آخر کاغذ اشاره به آن هنگامی دارد که شما خدمت حضرت ولی عصر می رسید. حاج شیخ می فرمودند: بعد از این تعبیر من همواره انتظار آن هنگام را می کشیدم تا موعد معهود فرا رسید; در آن هنگام من بی اختیار از خانه بیرون آمدم و به طرف حرم مطهر امام رضا رفتم. وارد صحن شدم که یکباره دیدم آقا امام زمان آنجا تشریف دارند. من در همان نگاه اول آن وجود مبارک را شناختم و چون به ایشان نزدیک شدم، آغوش باز کردند و مرا در آغوش گرفتند... 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir
امشب به عشاق حسین،زهرا دهد مزد عزا🌟 یک عده رادرمان دهد،یک عده بخشش با جزا🌟 یک عده رامشهد برد،یک عده را دیدارحج🌟 باشدکه مزد ماشود،تعجیل در امرفرج🌸 ✨🌹حلول ماه ربیع الاول مبارک 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir
فضیلت صلوات👇 🌸✨پیامبر اڪرم صلےالله‌علیه‌وآله ؛ هر ڪس هر روز از روے محبت، بر من سہ صلوات فرستد، بر خداست ڪہ گناهان او را همان روز یا همان شب بیامرزد✨ 📚 بحار ج۹۴ ص۶۹ 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir
🌺نیایش صبحگاهی 🌸ای آورنده صبح در جذبه نورت ته نشین شده‌ام.هوایی چنین روشن، بی تابم میکند. 🌸در این لحظات که روزی ام مقدّر خواهد شد، مرا با دست‌هایی گشوده بر درگاهت برانگیز. 🌸خدایا بر پیمان تو صبح کرده‌ام و به وعده‌ای که با تو داشته‌ام،ایمان دارم. باید گام‌هایم را محکم‌تر بردارم؛وقتی با هر نشانه روشن، بوی دوست را نزدیک تر حس می‌کنم. 🌸باید همه چیز در من آغازی تازه داشته باشد. این منم؛ در صبحی سرشار، آغشته از خورشید. الهی به امید تو🙏🏻 🌷کانال (یس)🌷 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃 در مورد افرادی به كار می‌رود كه هنوز یك كار را تمام نكرده به سراغ كار دیگری می‌روند. مردی در بازار شهری حجره داشت و آوازه خساست و تنگ نظری او، ورد زبان مردم شهر بود به طوری كه اگر كسی می‌خواست مردی را به خساست مثال بزند نام او را می‌آورد. روزی چند نفر از كسبه‌ی بازار در مورد رفتار عجیب این مرد با هم صحبت می‌كردند. آنها با یكدیگر شرطی بستند مبنی بر اینكه هركس بتواند یك وعده غذا خود را میهمان این مرد خسیس كند شرط را برنده شده. یكی از بازاریان یك روز شاگردش را به دكّان مرد خسیس فرستاد و از او دعوت كرد برای مشورت در مورد یك معامله به دكّان او بیاید. مرد خسیس كه حرف معامله را شنید، خیلی خوشحال شد. سریع كارهایش را كرد و خود را به دكّان دوستش رساند. بعد از سلام و احوالپرسی نشست تا با مرد صحبت كند. ولی چون دكان شلوغ و پر رفت و آمد بود مرد دكان‌دار گفت: در این سروصدا نمی‌توانیم خوب حرف بزنیم شب شام به منزل من بیا تا آنجا با خیال راحت بنشینیم و حرف بزنیم. غروب كه شد مرد خسیس لباس‌هایش را پوشید و راهی خانه‌ی مرد بازاری شد. مرد صاحب خانه به گرمی از او استقبال كرد. سفره‌ای رنگین چید تا شام بخورند بعد از شام برایش میوه آورد. مرد خسیس كه این همه خوشبختی یكجا نصیبش شده بود از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید. بعد از شام مرد صاحب خانه آمد بنشینند و با هم صحبت كنند كه صدای جیغ و فغان از آشپزخانه به گوش رسید. مرد خود را به آشپزخانه رساند سپس بازگشت و رو كرد به مرد خسیس و گفت: شرمنده! سینی چای از دست زنم افتاده و روی پایش ریخته، پایش سوخته باید سراغ طبیب بروم و او را به خانه بیاورم تا مداوایش كند. اصل صحبت ما می‌ماند برای یك شب دیگر حالا یا خانه‌ی من یا خانه‌ی شما، مرد خسیس كه حرف مرد را در حد تعارفی می‌دانست گفت: خانه‌ی ما و شما ندارد، دفعه‌ی بعد تشریف بیاورید خانه‌ی ما، خداحافظی كرد و به خانه‌اش بازگشت. مرد خسیس كه رفت، مرد برگشت و به زنش گفت: عالی بود! خیلی خوب بود. باید ببینیم، او كی من را دعوت می‌كند تا شرط را ببرم. چند شبی از شب میهمانی گذشت. مرد خسیس دید خبری از طرف مرد دكان‌دار نیامد. تصمیم گرفت خودش به دكان او رود و به بهانه‌ی احوالپرسی از همسر بیمارش ببیند، چه وقت می‌توانند در مورد معامله صحبت كنند. رفت سلام و احوالپرسی كرد و نشست از احوال همسر مرد پرسید. مرد تاجر گفت رو به بهبودی است ولی فعلاً قادر به حركت نیست. باید دوباره شبی بنشینیم و با هم صحبت كنیم. مرد خسیس: تعارف كرد كه باشه اگر خواستی شبی به خانه‌ی من بیا تا با هم صحبت كنیم. مرد گفت: خدا عمرت بدهد، باشه شام میام تا وقت كافی داشته باشیم و با هم صحبت كنیم. مرد خسیس كه پشیمان شده بود گفت: نه! تو شام بیایی همسرت در خانه تنها می‌ماند؟ مرد پاسخ داد: او تنها نیست! خواهرش به خانه‌ی ما آمده تا مواظبش باشد. مرد خسیس كه دستی دستی خودش را در چاه انداخته بود، فردا با نارضایتی برنج و گوشت و میوه خرید و به خانه برد و از همسرش خواست به اندازه‌ی غذای دو نفر شام بپزد. زن مرد خسیس كه خیلی دست و دلباز بود و از دست خسیس بازی‌های شوهرش خسته شده بود، چندین نوع غذا درست كرد تا سفره‌ای رنگارنگ برای میهمانشان پهن كند. مرد مغازه‌دار غروب كه شد دكانش را بست به خانه رفت و به همسرش گفت: به همه گفتم من امشب شرط را می‌برم من یك وعده غذا خانه‌ی مرد خسیس می‌خورم. لباسهایش را پوشید و به خانه‌ی او رفت. مرد خسیس با دلخوری و به امید بستن یك معامله پرسود از میهمانش پذیرایی كرد و سفره‌ی رنگارنگی چید آن دو با هم سر سفره نشستند بسم الله گفتند و شروع به خوردن غذا كردند. مرد مغازه‌دار كه آن همه غذای رنگارنگ را دیده بود اشتهایش باز شده بود و تند و تند می‌خورد. از طرف دیگر مرد خسیس حرص می‌خورد. با خود فكر كرد كه اگر من دست از غذا خوردن بكشم او خجالت می‌كشد و عقب می‌رود. مرد خسیس الحمدلله گفت و كنار سفره نشست ولی میهمان خوشحالش فقط غذا می‌خورد. كمی كه گذشت مرد خسیس دید اگر باقیمانده‌ی غذای در سفره را نخورد همین هم از دستش رفته به ناچار دوباره بسم الله گفت و شروع به خوردن كرد. مرد مغازه‌دار رو كرد به دوستش و گفت: پرخوری اصلاً كار خوبی نیست؟ آدمی كه از اینقدر غذا نمی‌گذرد نمی‌تواند شریك خوبی در سود و زیان یك معامله باشد. تو كه الحمدلله گفته بودی چرا دوباره بسم الله...؟ 🌷کانال (یس)🌷 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🏴🏴انالله وانا الیه راجعون باکمال تاسف وتاثرتوسط نماینده قرآنی شهرستان گله دارفارس باخبر شدیم که یکی ازگروه قرآنی یاسین این شهرستان بنام مرحوم غلامرضا محمودی فرزندمحمودامروزدارفانی وداع گفته وبه دیار حق شتافتندوبه خاک سپرده شدند اینجانب ازطرف کلیه لشکرهای قرآنی یاسین مصیبت وارده را به خانواده داغدارمحمودی تسلیت گفته وبرای آن عزیزعلودرجات وبرای خانواده داغدارش ازدرگاه خداوندصبر جمیل مسئلت دارم . لذا از کلیه نمایندگان وفرماندهان لشکرهای قرآنی خواهشمند است به کلیه زیرمجموعه ها اعلام نمایند امشب نمازلیله الدفن وسوره یاسین برای این عزیزازدست رفته خوانده شود🏴🏴 باتشکر حسینی مسئول طرح یاسین🏴🏴🏴🏴
🌱🕊 ⭕️✍تلنگر 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گله آشناست آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است آن پادشا که مال رعیت خورد گداست بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست 🌷کانال (یس)🌷 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📌 👈به چیز هرگز نمیرسید: 1-بستن دهان مردم 2-جبران همه شکستها 3-رسیدن به همه آرزوها 👈سه چیز حتما به تو میرسد: 1-مرگ 2-نتیجه عملت 3-رزق و روزی میخواهی به همه چیز برسی را در زندگیت بیاور✅ 🌷کانال (یس)🌷 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽مورچه‌ها پس از باران، دانه‌های برنج را از لانه خارج و خشک می‌کنند تا فاسد نشود 📌 درعالم از عدم هوش بوجود نیامده ست جز اینکه یک موجود هوشمند آنرا به موجودات عنایت کرده. 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir
🌸🍃🌸🍃 روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود... پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت... سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد آن مرد تعجب کرد وگفت ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی والان یک بشکه کامل به او میدهی؟ تاجر جواب داد : ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم... پروردگارا...... کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر ماعطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم.... آرزوهايتان را به دستان خدا بسپارید 🌷کانال (یس)🌷 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌱🕊 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﺨﻔﯽﮐﺮﺩ .ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ .ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﻏﺮﻭﻟﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﻬﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﻧﻈﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ .ﺣﺎﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺠﺐ ﻣﺮﺩ ﺑﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ..…ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺷﺖ .ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ، ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﻮﻩ ﻭﺳﺒﺰﯾﺠﺎﺕ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺳﻨﮓ ﺷﺪ، ﺑﺎﺭﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ .ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ، ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺳﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻃﻼ ﻭ ﯾﮏﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ.ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭﺁﻥ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :ﻫﺮ ﺳﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﺷﺎﻧﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ!!زندگی عمل کردن است .این شکر نیست که چای را شیرین میکند بلکه حرکت قاشق چای خوری است که باعث شیرین شدن چایی میشود.....! در بازی زندگی استاد تغيير باشيم نه قربانى تقدير... 🌷کانال (یس)🌷 🆔@yasin36ir sapp.ir/yasin36ir eitaa.com/yasin36ir 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸