#خاطره
از حموم عمومے در اومدیم و نم نم بارون میزد ،
خانومے جوان و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود ،
دوستم رفت جلو و آرام سلام ڪرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ...
تعجب ڪردم و پرسیدم : داداش واسه ڪے میخرے ؟
ما ڪه تازه از حموم در اومدیم ،
اونم اینهمه !!!
گفت : تو این سرما از سر غیرتشه ڪه با دستفروشے خرجشو در میاره ،
وگرنه میتونست تن فروشے و فاحشگے ڪنه!!!
پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملڪتمون حفظ شه ،
برگشت تو حموم و صدا زد :
نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ... !!! ...
(برگی از دفترچه خاطرات #جهان_پهلوان_تختے )
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬