eitaa logo
تربیت مهدوی زیر ۷سال🌹
266 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
32 فایل
tarbiatmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅بدون پول هم می شود دلی را شاد کرد ✍حاج آقا قرائتی: این غلط است که بگوییم دوای همه دردها پول است. در حدیث می خوانیم: اگر مؤمنی از گرفتاری مؤمنی که به سختی افتاده گره گشایی کرد، خداوند کارهای او را تسهیل می کند؛ چه در دنیا و چه در آخرت. «أَیمَا مُؤْمِنٍ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ کرْبَهً وَ هُوَ مُعْسِرٌ یسَّرَ اللَّهُ لَهُ حَوَائِجَهُ فِى الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ» چه بسا با یک راهنمایی یا یک لبخند یا یک وساطت؛ یا یک طنز. امام باقر(ع) فرمود: «ألْقَ أَخَاکَ بِوَجْهٍ مُنْبَسِطٍ»؛ با روی باز و گشاده و خندان با برادرت دیدار کن. حضرت فرمود: «مى ‏دانید خداوند چه کسى را در قیامت نمى ‏سوزاند؟» گفتند: «نه!» فرمود: «آدم هایى که نرم هستند. خوش برخورد هستند. با مردم مأنوس مى ‏شوند. خداوند بدن اینها را بر جهنم حرام کرده است.» بدترین آدم کسى است که مردم از ترس به او احترام بگذارند. این نشانه قدرت و قاطعیت تو نیست. این نشانه بدى توست. بدترین شوهرها، شوهرى است که زنش از او بترسد. بدترین زن ‏ها، زنى است که شوهرش از او بترسد. 📚 کتاب خنده و گریه در آثار استاد قرائتی 🌼@Tarbiatmahdav
✨﷽✨ ✍ فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد. استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه...! ❣┅┅❀💎❀┅┅❣ @Tarbiatmahdav
✨﷽✨ ✍روزی مردی قصد سفر کرد،پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد.پس به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت:به مسافرت می روم،می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت:اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار پس مرد همین کار را کرد. وقتی از سفر برگشت،نزد قاضی رفت و امانت را از خواست.قاضی به او گفت:من تو را نمی شناسم. مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد،پس حاکم گفت:فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر. در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد،حاکم به او گفت:من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام. در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت:ای قاضی من نزد تو امانتی دارم.پولم را نزد تو گذاشته ام.قاضی گفت:این کلید صندوق است.پولت را بردار و برو. بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. پس حاکم گفت: ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشور حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم.سپس دستور به برکناری آن داد. 🔅پیامبر می فرماید:به زیادی نماز،روزه و حجشان نگاه نکنید به راستی سخن و دادن امانتشان نگاه کنید. 📚عیون اخبار الرضا ج2، ص51 📚بحارالأنوار(ط-بیروت) ج72، ص114، و نیز فرمودند: کسي که در دنيا در يک امانت خيانت ورزد و به صاحبانش رد نکند تا اينکه مرگ او فرا برسد، او بر آئين من (اسلام) نمرده است! 📚بحار، ج ٧٥، ص ١٧١ ❣┅┅❀💎❀┅┅❣ @Tarbiatmahdav
🔆 🔹«عروس و مادر شوهر» 🔻دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با او جَر و بحث می‌کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سَمّی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بُکُشَد! 🔸داروساز گفت اگر سَم خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شَک نبرد. 🔹دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد. هفته‌ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد، تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سَم را از بدنش خارج کند. 🔸داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است. 🌹🌹🌹
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🔻 هديه ى شيـطان است ◄ هديه‌ى خداست جالب اين است هـديه ى شيطان را به رخ هــم ميڪشيم و هــديه ى خـ♡ـداوند را از يڪديگر ميڪنيم! ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨﷽✨ ✨ 🍃اگر در زندگی نگاهت به داشته‌ هایت باشد بیشتر خواهی داشت 🦋اما اگر مدام به نداشته‌هایت فڪر ڪنے هیچ وقت هیچ چیز برایت کافی نخواهد بود 🍃خدایا شکرت واسه داشته ها و نداشته هام
🍃 وقتی که راه نمی روی زمین هم نمی خوری. 🍂 این "زمین نخوردن" محصول سکون است نه مهارت... 🍃 وقتی نمی گیری وکاری نمی کنی ، مسلما اشتباه هم نمی‌کنی ؛ 🍂 این "اشتباه نکردن" محصول انفعال است نه انتخاب... 🍃 خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را برخود ببندی و فقط پرهیز کنی ؛ 🍂 در انتخاب‌های صحیح ماست که معنا پیدا کرده و شکل می گیرد... 🍃 کنید اما آن را مجددا تکرار نکنید... 🍂 املای ننوشته غلط هم ندارد... 🌹🌹🌹
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 💢 ✍در جوشن كبير يك عبارتی هست كه میگوييم: "يا كٓريمٓ الصَّفْح" ⤴️معناش خيلى جالبه. یك وقتی یك کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یك‌ جوری نگات می‌کنه که تو میفهمی هنوز یادش نرفته! یه‌جورایی انگار که سابقه‌ی بدت رو مدام به یادت میاره. ⤴️ولی یك وقتی یك کسی تو رو میبخشه و یک‌ طوری فراموش میکنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی، اصلا هم به روت نمیاره. ⤴️به این نوع بخشش میگن صَفح. و خدای ما این‌گونه است... از صمیم قلب میگویم: "يا كٓريمٓ الصَّفْح" 🔺بیآییم ببخشیم و بگذریم @Tarbiatmahdav
🛑 به جملات زیر کرده و جاهاي خالي را كنيد .. ۱. مهمترین زندگی من نامش ..... است. ۲. مهمترین یکساله من ..... است. ۳. مهمترین پنج ساله من ..... است. ۴. سه مهم زندگی ام که حاضرم وقتم را برایشان صرف کنم .....و.....و..... هستند. ۵. بهترین قابل اعتماد من ..... است. ۶. بزرگترین من..... است. ۷. بزرگترین من ......است. بعد از پاسخ به پرسشها را احساس خواهید کرد.... ═══✼🍃🌹🍃✼══