˖ ۫ سرشار از تهی ۫ ˖
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟ این پرسش
گویند در مجلسی از ژولیده ی نیشابوری پرسیدند:
می توانی فی البداهه شعری بگویی که ده تا کلمه ی (دل) داخلش باشد و هرکدام معانی مختلفی داشته باشند ؟
ژولیده رباعی زیر را در همان مجلس سرود:
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هر چه کردم ناله ازدل ٫سنگدل نشنید و رفت…
گفتمش ای دلربا ! دلبر زدل بردن چه سود ؟
از ته دل بر من دیوانه دل٬خندید و رفت…
نمیدونم وجدانن چه رازیه کل کشور یا برفه یا بارون بعد سوز و سرماش به ما رسیده☺️.