هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ساعت ۸ به وقت امام هشتم 💚
💚صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚
🌷 اللهم 🌷
🌷 صل علیٰ 🌷
🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷
🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ
🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷
🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷
🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷
🌷 الصِّديقِ 🌷
🌷الشهید🌷
🌷صَلاةً 🌷
🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷
🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷
🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷
🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷
🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷
🌷صلوات الله علیک🌷
🌷و علی آبائك🌷
🌷وأوﻻدك🌷
💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم
💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم
💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران
💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان
💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی
💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی
💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو
💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو
💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب
💚♻️میکنی آقا قدمها را حساب
💚♻️باتوعاشقترشدن عشقِ منست
💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست
@Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
✍ "داستان کوتاه مهدوی"
☀️امام موسی کاظم (علیهالسلام) و دعا برای اخرین ذخیره الهی
به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود.
به هر زحمتی بود، خودش را رساند.
امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود.
نشسته بر سجاده، رو به قبله، دستهایش سمت آسمان.
مناجات امام را میشنید :
«خدایا!... در فرج منتقم شتاب کن!
و آنچه را به او وعده دادهای، به انجام رسان!»
با خودش گفت:
«امام چه کسی را دعا میکند⁉️
تحقق کدام مژده را از خدا میخواهد⁉️»
سوالش را پرسید.
☀️ امام کاظم (علیهالسلام) فرمود :
«او، مهدی ما آل محمّد (صلی الله علیه وآله) است...
پدرم فدای او باد!
صورتی گندمگون دارد؛
اما با این حال، زردی شبزندهداری در چهرهاش پیداست!...
شبهایش با رکوع و سجود به صبح میرسند...
اوست چراغ روشنِ تاریکیها...
پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد...»
📚 فلاح السائل ، صفحه ۲۰۰
📚 بحار الانوار، ج۸۳، ص ۸۰
اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ
@Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
*قرار شبانه با مولای غریبمان💚*
*بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...*
*دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...*
*💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠*
*🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸*
*⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜*
*ترجمه:*
*خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.*
*💠دعــای ســـلامتی*
*امــام زمــــان(عج)💠*
*⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜*
*⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️*
@Tobeh_Channel
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
💐#مجید_بربری
#قسمت_3
شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
شب۹۴/۱۰/۲۱
شب عجیبی بود،عمو سعید مثل همیشه،برای شناسایی میرفت. فردا موعد عملیات بود.عمو سعید هرشب که میرفت،امیدی به برگشتش نبود.موقع رفتن،مجید سرکوچه آتش درست میکرد. عمو سعید که از کوچه رد میشد،مجید میپرید جلو و چنددقیقه ای ،او را به حرف میکشید:
_چاکر حاج سعید!عمو بریم؟
_کجا مجید جون؟
_اِ عمو سعید!همون جایی که میری شناسایی دیگه!خودت گفتی امشب خواستم برم،تو رو هم با خودم میبرم. به همین زودی یادت رفت؟
_نه مجید جون،نمیشه تو را ببرم.ان شاالله عملیات بعدی.
آن شب مجید،جلوی عمو سعید نپرید.آرام پای دله ء آهنیِ آتش ایستاده بود.کلاهش را تا نزدیک چشمانش پایین کشیده بود و گاهی با آتش ور میرفت.مجید و عمو سعید باهم دست دادند.حسین امیدواری هم از راه رسید.مجید شیطنتش گل کرد.
_حسین،حسین،حسین!
حسین پسری آرام و سربه زیر بود،درست نقطه مقابل مجید.بچه ها میگفتند:حسین خواب شهادت خودش و بقیه را دیده است.
_حسین انگشتر را از دستش درآورد،نگاه معنی داری به آن انداخت.
_مجید جون!بی خیال شو.
_چشم منو بدجوری گرفته.
_بیا دادمش به تو،ولی تو هم انگشتر را بده به یکی،دست خودت نکن!
مجید ذوق زده انگشتر را از حسین گرفت.
عمو سعید رو به حسین کرد و یواشکی پرسید:برای چی انگشترت رو به مجید دادی؟
_عمو سعید صداش رو درنیار!این انگشتر نه به من وفا میکند،نه به مجید.دادمش که مجید بده به کسی دیگه،تا نیفته دست دشمن..😔عمو سعید هاج و واج به بچه ها نگاه می کرد.یعنی قرار بود فردا چه خبر شود؟حسین رفت و مجید با انگشترِ توی دستش، کنار عمو سعید ماند.
_عمو سعید امشب شب آخره،من رو هم با خودت ببر!
_مجید جون،فردا عملیات داریم، باید زود برم.بمونه عملیات بعدی.من هیچ کی رو با خودم نمیبرم، فقط تو رو،دو تایی باهم میریم.عمو سعید قولش را داد و بعد پرسید:مجید !یه چیزی بگم؟
_چاکریم عمو جون!بفرما.
_مجید!داریم به عملیات نزدیک میشیم،ترسیدی؟
_نه عمو سعید،ترسِ چی،داش مجید و ترس؟
_مجیدجون!عجیب امشب ساکتی،من به مجیدِ به این آرومی رو تا حالا ندیده ام.نمیدونم چرا ،چه خبر شده که داداش مجید ما رو آروم کرده؟
_نه عمو سعید،چیزی نیست.خیالتون راحت.😔
مجید این را گفت و ادامه داد؛
_راستی حاجی! نمیدونم با این دردسری که برا خودم درست کردم،چی کارکنم؟
عمو سعید یک آن جا خورد پرسید:
_چی داری میگی؟دردسر چی؟
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💐#مجيد_بربری
#قسمت_4
حرّ مدافعان حرم،شهید مجید قربانخانی✨
مجید به جای جواب،آستینش را بالا زد.روی دستش خال کوبی عجیبی بود.عمو سعید تا به حال ندیده بود.شنیده بود بین بچه ها،کسی هست که خال کوبی دارد،اما فکرش را هم نمیکرد آن آدم،مجید با حال و با مرام باشد.
_هیچی مجید جون،کاری نمیخواد بکنی!
_نمیدونم چی کار کنم.ابروم رو برده.
_ناراحت نباش،خداوند توبه پذیره،خدا می بخشه،اگه نبخشیده بود که اینجا نبودی،مدافع حرم نمی شدی.قدر جایی رو که هستی بدون.اصلا فکر این رو که خدا تو را نبخشیده،نکن.چرا اینقدر خودت را اذیت میکنی؟
_خدایا!یا پاکش کن،يا خاکش کن!
_مجید،به خدا قسم پاک شده،باور کن!
عمو سعید خداحافظی کرد و رفت،به سمت تو تویاتی که از قبل منتظرش بود.چند قدم رفت و ایستاد.دستی برای مجید تکان داد و دوباره خداحافظی کرد.توی آن ظلمات شب،تنها نور چراغ های ماشین بود که غلظت تاریکی را گرفته بود.حاج سعید در ماشین را که بست و خواستند راه بیفتند،صدای مجید را شنید که پرده ی شب را می شکافت و پیش می آمد:
_حاج سعید،حاج سعید،عمو سعید!به مولا قسم خودت فردا میبینی این درد سر رو،هم خاکش میکنن،هم پاکش می کنن!
مجید از بین تجهیزات،چراغ قوه ای را که پیدا کرده،به پیشانی اش بسته بود.توی تاریکی شب،برای شوخی و خنده،به اتاق مرتضی کریمی آمد.با ادا و اطوارش که وارد اتاق شد،برای شوخی و خنده،به اتاق مرتضی کریمی آمد.با ادا و اطوارش که وارد اتاق شد،صدای خنده ی بلند بچه ها،تا چند اتاق دیگر هم رفت.همه به کار مجید میخندیدند و او هم نور چراغ را،تیز میکرد توی چشم بچه ها.از خنده،غش و ریسه میرفتند.شلوغی و هیاهو،اتاق را پر کرده بود.چند دقیقه ای نگذشته بود،که حال و هوای اتاق عوض شد.هيچکس نفهمید چه شد که بحث به روضه کشید.مرتضی کریمی میخواند و بقیه گریه می کردند.مجید،کارش از ضجه و جیغ هم گذشته بود.عربده می کشید،((لبیک یا زینب))میگفت و عینهو ابر نیسان،اشک میریخت. آن قدر صدای گریه بچه ها،بالا گرفته بود که بیشتر رزمنده ها،از اتاق شان بیرون آمدند.پشت اتاق مرتضی کریمی ازدحام بود.از هم می پرسیدند؛(خدایا چه خبر شده).حسین امیدواری بی صدا و آرام،در اتاق را باز کرد و با همان نگاه آرام و محجوبش،تک تک بچه ها را از نظر گذراند.یکی از داخل صدا زد:
_حسین جان!تو هم بیا تو،بیا استفاده ببر برادر!
_حسین در را تمام باز کرد و آمد توی اتاق.آرام گوشه ای نشست و شانه هایش شروع کرد به لرزیدن.
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
👇تقویم نجومی چهارشنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی،اسلامی)
@taghvimehamsaran
✴️ چهارشنبه 👈 18 بهمن / دلو 1402
👈26 رجب 1445 👈7 فوریه 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴 وفات حضرت ابوطالب علیه السلام " 10 هجری.قمری ".
📛از سفر و ازدواج صرف نظر شود.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
👶مناسب زایمان و نوزاد عمرش طولانی است.
🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️تشکیل شرکت و موسسه ها.
✳️برداشت محصولات کشاورزی.
✳️انواع جراحی.
✳️آغاز درمان و معالجه.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️دید و بازدیدهای سیاسی.
✳️و نو پوشیدن نیک است.
🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
✳️ برای مطالب بیشتر و دریافت تقویم نجومی هر روز باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما در تلگرام و ایتا بپیوندید.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد. ان شاءالله.
💉حجامت.
خون دادن و فصد سبب خلاصی از مرض می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث رهایی از بلاست.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 27 سوره مبارکه " نحل" است.
قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین..
و مفهوم آن این است که جاسوسی خبری به این شخص برساند و او در صدد تفحص در مورد این خبر شود و خبر صحیح باشد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
@taghvimehamsaran
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
@taghvimehamsaran
شما میتوانید با جستجوی کلمه" تقویم همسران" در تلگرام ایتا و سروش به کانال ما بپیوندید.
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
قم:انتشارات حسنین علیهما السلام
ادرس:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
09032516300
0912 353 2816
025 377 47 297
📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.نقل مطلب بدون لینک ممنوع و شرعا حرام و مدیون هستید.
📛📛📛📛📛📛
مطلب تخصصی و مفید تقویم اسلامی نجومی را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇
لینک کانال اصلی ما در تلگرام👇👇
@taghvimehmsaran
ارتباط با ادمین مجموعه کانالهای تقویم
نجومی اسلامی:👇
@tl_09123532816
لینِک کانال در ایتا و سروش 👇
@taghvimehamsaran
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
⭐️یادی از سردار جهادگر شهید حاج خلیل پرویزی⭐️
🌹عملیات والفجر 2 بود. در ارتفاعات حاج عمران، در حال احداث جاده ای بودیم، طبق معمول خلیل پشت لودر جلودار در حال کار بود. ناگهان روی لودر ایستاد و فریاد زد: جلو نیاید، میدان مین است!
نگاهم به سمتی که ایستاده بود رفت، چند مجروح عملیات، در حال پائین آمدن از ارتفاعات بودند که بی اطلاع وارد میدان مین شده بودند، و جلو می آمدند. اگر هم متوجه می شدند بر می گشتند باید با تن زخمی این ارتفاع را دور می زدند. خلیل معطل نکرد، سریع مسیر لودر را عوض کرد و وارد میدان مین شد. اولین مین گوجه ای که زیر چرخ لودر، منفجر شد مجروحین متوجه شدند کجا وارد شده اند، همان جا ایستادند. تا خلیل به آنها برسد چند مین گوجه ای دیگر زیر چرخش منفجر شد. خودش را به آنها رساند و آنها را سوار کرد و از میدان مین عبور داد و به سمت جاده برگشت. هنوز نرسیده بود که انفجار عظیمی رخ داد. این بار چرخ لودر روی مین والمر رفته بود که قدرت انفجار و ترکش های بیشتری دارد رفته بود. به سمتش رفتیم که فریاد زد: نیایید خطر دارد. من خوبم.
لودر را تا بیرون میدان مین و جاده آورد و ایستاد. تازه صدای ناله اش را شنیدیم، پای چپش پر از ترکش شده بود. مجروحیتش شدید بود، او را با آمبولانس به عقب فرستادیم.
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید حاج خلیل پرویزی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم
سوره مبارکه اعراف آیه ۲۰۵
وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ
و پروردگارت را از روى خوف و تضرّع ، آهسته و آرام در دل خود و در هر صبح و شام ياد كن
و از غافلان مباش.
@Tobeh_Channel
#سلام_امام_زمانم
ای یوسف گمگشتۀ غایب ز نظرها
جان برلب عشاق رسیدست کجایی؟!
باز آی و نظر کن به منِ خستۀ بیمار
جانم به فدایت که طبیب دل مایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
رفیقیمیگفت:
شھید،شھیدمیشود
مـامُردههـاهم،خواهیممُرد
هـرآنطورکهزندگیکنیم
همآنطورمیرویم..!
شھیدانهزندگۍکنیم!'
#شـــهـــیــدانـــہ🥀
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 عبادتِ عاشقانه ی #امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
استاد حامد کاشانی
@Tobeh_Channel
. 👇تقویم نجومی اسلامی پنجشنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
(اولین و جامعترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی)
@taghvimehamsaran
✴️ پنجشنبه 👈 19 بهمن / دلو 1402
👈27 رجب 1445 👈8 فوریه 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❤️ مبعث عقل کل هادی الرسل حضرت ختمی مرتبت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم" 13 قبل از هجرت "
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری عقد و ازدواج.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅خرید رفتن.
✅مسافرت.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅شروع به کسب و کار.
✅داد و ستد و تجارت.
✅و دیدار با هر کسی که خواستی خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید.
👩❤️👨مباشرت امروز:
فرزند هنگام زوال ظهر اقا و سیاستمدار و عاقل و بزرگوار خواهد بود و مباشرت برای صحت بدن نیز مفید است.
🚘مسافرت: مسافرت خوب است.
💠کانال ما در موضوع حرز و ادعیه همراه حرز های مطمئن و با قیمت مناسب.👇
@Herz_adiye_hamrah
👶 زایمان مناسب و نوزاد حشر و نشر خوبی با مردم دارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️تشکیل شرکت و موسسه ها.
✳️برداشت محصولات کشاورزی.
✳️انواع جراحی ها.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️دید و بازدیدهای سیاسی.
✳️و لباس نو پوشیدن نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
@taghvimehamsaran
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب شب جمعه: ممکن است فرزند بهره هوشی خوبی نداشته باشد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث پشیمانی می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث ایمنی از ترس می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 28سوره مبارکه "قصص" است.
قال ذالک بینی و بینک...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که فرد مهمی نزد خواب بیننده بیاید. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
@taghvimehamsaran
📚 منبع مطالب :
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
انتشارات حسنین قم تلفن.
09032516300
09123532816
02537747297
📛📛📛📛📛📛📛📛
ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است.
📛📛📛📛📛📛📛📛
@taghvimehamsaran
ادمین کانال ایتا و تلگرام...👇👇
@tl_09123532816
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
💐#مجید_بربری
#قسمت_5
سه نصفه شب_۹۴/۱۰/۲۱
بچه ها همه شان جمع بودند،سیّد فرشید ،گردان به گردان میرفت و توجیهات عملیات و شرایط خط مقدم را،به رزمنده ها گوشزد میکرد.اما هیچ کجا مجید را ندید.اصلا در فکر مجید نبود.از این طرف به آن طرف میرفت،آن قدر عجله داشت که راه نمیرفت،میدوید.تقریبا همه آماده بودند.قرار نبود مجید را ببرند.اصلا قرار نبود مجید،توی عملیات باشد.فرمانده هان گفته بودند،مجید را توی خانه هایی که ساکنیم،نگهبان می گذاریم تا برویم عملیات و برگردیم.مجید ولی به قول خودش،قرار بود همه را بپیچاند،که پیچاند.دم رفتن هم دست از شوخی برنمیداشت، حاج قاسم را دید کلاه نظامی سرش نگذاشته بود.
_حاجی!چرا کلاه نذاشتی؟
_مجید جون!برای چی کلاه سرم بذارم؟
مجید کلاهش را پایین تر کشید و محکم ترش کرد.ذوق زده گفت:
_دیروز به بابام زنگ زدم، بابام گفت:دیگه حالا با اجازه یا بی اجازه ما رفتی سوریه؟اشکالی نداره،ولی بابا هرجا رفتی،کلاه از سرت ورندار،محکم ببندش که یه وقت تیر نیاد بشینه تو سرت!
_خب مجید جون،بابات به تو گفته ،به من که نگفته!
_از ما گفتن بود حاجی جون!
ده دوازده تایی تویوتا آمد دم کوچه.بچه ها یکی یکی سوار تویوتا ها شدند.دو نفر عقب و هفت هشت نفری هم عقب نشستند و راه افتادند به سمت خان طومان. مجید هم توی یکی از همین تویوتا ها بود و کسی از سوار شدن و آمدنش به منطقه عملیاتی خبر نداشت.شرايط منطقه، اصلا مناسب نبود.هرکسی نمازش را به طریقی خواند.کسی از یک ساعت بعدش،خبر نداشت که آیا زنده می ماند یا نه؟
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💐#مجید_بربری
#قسمت_6
نزدیک منطقه خان طومان
گردان مرتضی کریمی به خط شد که اول راه بیفتد.حاج مهدی با صدای بلند حرف میزد و دستور می داد:
_مرتضی کریمی! گردانت را بردار و بزن به خط!
نیروهای مرتضی می بایست یکی یکی،از پشت دیوار آجریِ نصف و نیمه ای که معلوم بود،از اصابت توپ و تیر،به این حال و وضع افتاده،می پریدند و وارد دشت می شدند.دشتی وسیع که از انبوه درخت های کاج و زیتون پر بود.هدف،گرفتن تپه ای بود که عرب ها به آن((تَل)) میگفتند.بعد از گرفتن تل،چند تا خانه،هدف بعدی بچه ها بود.سوز سرمای دم صبح،به صورت شان سیلی میزد و همه منتظر بالا آمدن آفتاب بی رمق دی ماه بودند.
مرتضی کریمی بلند فرمان داد:
_بچه ها لبیک یا زینب،یاعلی،حرکت!
حاج مهدی کنار دیوار ایستاده بود و یکی یکی بچه ها را وارد خط میکرد.مجید نفر دوم یا سوم بود که میخواست وارد خط شود. تا چشم حاج مهدی به مجید افتاد،خونش به جوش آمد:
_مجید!تو اینجا چه غلطی میکنی ؟کی تو را تا اینجا آورده، برو عقب،برو فقط نبینمت ،تا بفرستمت عقب.
نگاهی به حاج مهدی کرد.برعکس همیشه که جوابی دست به نقد در جیبش داشت،این بار حرفی نزد.فقط نگاهش بود که حرف میزد.آرام آرام رفت ته ستون .صدای شلیک تیر و ((لبیک یا زینب))بچه ها در هم پیچیده بود.همه لبیک گویان به سمت خودش برگرداند.این صدای ((لبیک یا زینب )) مجید بود،بیشتر فرماندهان هاج و واج مانده بودند.مجید شانه به شانه حاج قاسم می دوید.همه توانش را در صدایش جمع کرده بود و یک ریز لبیک میگفت.حاج قاسم تا صدایش را شنید،داد زد:
_مجید!تو این جا چی کار میکنی،مگه قرار نبود نیایی؟تو را میخواستن برگردونن عقب.
_از زیر دست حاج مهدی فرار کردم و اومدم .مگه من مُرده م که این نامردا بخوان،به بی بی نگاه چپ کنن.
این را گفت و بلندتر از قبل فریاد زد:
_لبیک یا زینب😭😢
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
یک سقف یک آرزو ...
روزگار ، شوخی هایشان را خرید..!
و آرزوهای آمیخته با خندههایشان را
برآورده کرد. حالا که بر مزار سیدعلی
میروی و به سوله ساکت گلزار شهدا
که دیگر ، رواق حـرم سید شده است
نگاه میکنی، به یاد آرزوی شوخیوار
او می اُفتی که گفته بود : " ای کـاش
روی قبر ما هم سایبانی و گنبدی بسازند"
#شهید_سیدعلی_دوامی
#لشکر۲۵_کربلا
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید سید علی دوامی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
*قرار شبانه با مولای غریبمان💚*
*بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...*
*دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...*
*💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠*
*🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸*
*⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜*
*ترجمه:*
*خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.*
*💠دعــای ســـلامتی*
*امــام زمــــان(عج)💠*
*⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜*
*⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️*
@Tobeh_Channel
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم
سوره مبارکه فجر آیه ۱۸
وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ
و (زبونی و خواری که در زندگی مبتلا میشوید بخاطر این است که) يكديگر را بر اطعام بينوايان ترغيب نمىكنيد.
@Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
🤲توسلبه،حضرت،محمدمصطفی رسولالله(صلیاللهعلیهوآله)
⭐بِسْمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيم⭐
*اللّٰهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ وَزِدْ وَبٰارِكْ* عَلَي النَّبِيِّ الْاُمِّيِّ العَّرَبِيِّ الهٰاشميِّ* القُرَشيِّ الْمَّكِّيِّ المَدَنيِّ* الاَبطَحِيِّ التَّهٰامِيِّ* السَّيدِ الْبَهِيِّ السِّراجِ المُضِيءِ *الْكوكَبِ الدُّرِّيِّ صٰاحِبِ الوَقٰارِوَالسَّكيِنَةِ *المَدْفُونِ بِالمَدينة* العَبدِ المُؤَيَّدِ وَالرَّسُولِ الْمُسَدَّدِالْمُصطَفَي الاَمجَدِ المَحمُودِالأحمَدِ* حَبيبِ إِلٰهِ العَالمِينَ وَسَيِّدِالمُرسَلينَ وَخاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ شَفِيع المُذنِبينَ وَ رحمَةِ لِلعالمَينَ* أبِي القٰاسِم يٰارَسُولِ الله يٰا إِمٰامِ الرَّحمَةِ يٰا شَفِيعَ الاُمَّةِ *يٰاحجةَ اللهِ عَليٰ خلقِهِ* يٰا سَيِّدنا وَمَولٰانا إنّٰاتَوَجَّهنٰا وَاستَشفَعَنٰاوَ تَوَسَّلنٰا بِكَ إلَي الله* وَقَدَمنٰاكَ بَينَ يَدَيْ حٰاجاتِنا* فِي الدُّنيٰا والٰاخِرَةِ يٰاوَجيهاً عِندَ الله اِشفَع لَنا عِندَ الله*
و سه مرتبه بگو : اَللّٰهُمَ بِخٰاتَمِ الْاَنبِياءِ أَنِلْني شَفٰاعَتَهُ"*
📚 زادالمعاد،ص 588
@Tobeh_Channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️#سلام_امام_زمانم❤️
💛#سلام_پدرمهربانم💛
💚#سلام_مهدی_جان💚
﴿مـُــــولٰا؎ مآ۔۔𑁍﴾؛
یآ صـــــآحب الزمـــᰔــآن۔۔۔
؏ِـــید مَبـــــعث آمَد و دینِ مُحّمـــــدﷺ
«انتظٰار طَلعَت رو؎ِ تــُـــو دٰارد۔۔❀»
بیـــــآ !!
و تمٰام کُن هَمہ چِشم انتظاریهـــــآ رٰا۔۔۔
﴿؏ِــیدت مُبـــــٰارک جٰانـــــآنَم۔۔﴾
🌸#عید_مبعث_مبارک🌸
✍️ پيامبر خدا (ص) فرمودند :
با صداى بلند بر من صلوات بفرستيد كه آن نفاق را از بين مى برد. (الكافي:2/493/13)
👈 فرا رسیدن عید مبعث حضرت محمد(ص) را خدمت شما تبریک عرض می نمایم.
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌷🕊🍃
بخیر مے شود
این روزهاے دلتنگے
ببین کہ روشنم از
یاد خوب لبخندت
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
السلام علیک یا صاحب الزمان ( ع )
السلام علیک یا رسول الله ( ص )
✨🌼✨
✅عالم، محضر دو خاتم
قرآن کریم درباره حضرت ختمی مرتبت(ص) می فرماید:
فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَـؤُلاء شَهِیدًا (نساء/41)
پس [حالشان] چگونه است وقتی از هر امتی شاهد و گواهی بگیریم و تو را بر آنان گواه بیاوریم؟
و حضرت صاحب الزمان(ع) ضمن توقیعی به شیخ مفید می فرمایند
فإنّا یحیط علمنا بانبائکم ولا یعزب عنا شیئاً من أخبارکم
همانا از همه امور مربوط به شما مطلعیم و ذره ای از اخبار شما از ما پنهان نمی ماند [و همه چیز را درباره شما می دانیم و می بینیم.]
✅ برپا کننده عدل
هدف از رسالت پیامبر اعظم صلی الله و علیه و آله و سلم اجرای عدالت و مساوات بوده است. چنانچه خداوند در قرآن می فرماید:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ و أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(حدید/25)
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها، کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم عدالت را بپا دارند.
هدف از قیام حضرت مهدی (عج) نیز برپایی عدالت است.
یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما
زمین را آکنده از عدل و داد می کند همان گونه که از جور و ستم پر شده است.
« أَمَا وَ اللَّهِ لَیَدْخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیُوتِهِمْ کَمَا یَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقَرُّ »
امام زمان عجل الله تعالی فرجه عدالت را، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها می شود، وارد خانه های مردمان کند.
اللهم عجل لولیک الفرج بزینب کبری ( س )
@Tobeh_Channel
✨🌼✨
💐#مجید_بربری
#قسمت_7
پشت هم تیر خالی میکرد. از آن طرف،نزدیک دیوار،تا دیدند مجید چندمتری از آنها فاصله گرفته،هرکس دستوری بهش میداد:
_مجید،مجید،مجید نرو!
_این رو کی راه داد تو خط؟مجید برگرد!
_مجید کی رفتی اون وسط؟برگرد!
اما مجید دیگر صدای پشت سری ها را نمی شنید.صدای تیرهایی که ردوبدل می شدند،نمی گذاشت حرف کنار دستی هایش را هم بشنود.کمتر از بیست دقیقه به تل رسیدند و آنجا را گرفتند.تیر از همه طرف می بارید.هرکسی پشت سنگر کوچکی که قبلا تکفیری ها درست کرده بودند،پناه گرفت.سنگرهایی از سنگ های کوچک و بزرگ،که پای هرکدام را از دو طرف،بیست سی متر کنده بودند.بیشتر بچه ها کف زمین خوابیده بودند.برای کمین و تیراندازی،پناهگاهی به غیر از همین سنگرهای کوچک یک متری،توی آن دشت نبود.چندتا از بچه ها،لحظات اول شهید شدند.مجید جزء نفراتی بود که جلوتر از بقیه،شلیک میکرد. می خواست از سنگر عقبی،به سنگر جلوی خودش برود،حمیدرضا تا مجید را دید که از پشت سنگرش بلند شده،ترسید و داد زد:
_مجید بشین،تکون بخور!
همان موقع خم شد.نای دویدن نداشت. دستش را به شکمش گرفت.با زحمت خودش را به پشت سنگر جلو رساند.رد خونی که روی زمین افتاده بود،خبر از تیرخوردن مجید می داد.بادگیر آبی رنگی که به تن داشت،عین خون شده بود.مجید تیر خورده بود.حمیدرضا خودش به مجید رساند و حاج قاسم را صدا زد.حاج قاسم نیم خیز،خودش را یک نفس به مجید رساند .می خواستند جیب خشاب را از حمایل بند مجید جدا کنند.بیشتر نیروها،چاقو همراه شان بود.حاج قاسم اسلحه اش را زمین گذاشت.چاقو را زیر یقه اش وصل کرده بود.به زحمت از زیر لباس بیرونش کشید،داشت به سرعت جیب خشاب را میبرید، که دست خودش را برید.دلهره و نگرانی اش،بیشتر به خاطر مجید بود.بریدگی دست،برایش اهمیت نداشت.دستش را با باندهای که همراهش بود،بستند.جیب خشاب های مجید را باز کردند.ولی آرام نبود.همان طور که دستش را،روی زخم گرفته بود،ناله میکرد و میگفت:حاجی سرم درد میکنه،انگار دارن توی سرم طبل میزنن.😭😭
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💐#مجید_بربری
#قسمت_8
_حاج قاسم گفت:مجید آروم باش!بچه ها حالا میان می برنت عقب.و بلند شد ،تق تق،تق تق،.....،صدای گوش خراش تیراندازی حاج قاسم بود.هرچند لحظه، یک مرتبه بلند میشد رگباری می گرفت و دوباره به زانو مینشست و فوری سرش را می دزدید،تا سیبل رگبار تکفیری ها نشود.
حتی برای یک لحظه، تیراندازی به مسلّحین ،نه خاموش می شد و نه کم.حاجی این بار همین که نشست،مجید گفت:آخ آخ،حاجی پاهام،درد دارم،کمکم کن!
حاج قاسم تکه سنگی زیر سر مجید گذاشت،با عجله رفت پایین پاهایش نشست و شروع کرد به ماساژ دادن آنها، عمو سعید توی این هول و ولا،سراغ مجید را از بقیه گرفته بود.گفته بودند:
_مجید تیر خورده،بدنش داغه و به تکفیری ها بد و بیراه میگه.
سیّد فرشید،با عجله خودش را به مجید رساند.دل نداشت مجید را در آن حال ببیند.مجید که چشمش به سید افتاد،تکانی به خودش داد و گفت:
_سیدجون،سه تا تیر خوردم،میرم یا می مونم؟😔
_مجید و جا زدن؟می مونی،الان با بچه ها می بریمت عقب.
با همان حالش،هنوز داشت تکفیری ها را،لعن و نفرین میکرد.خونش هم بند نمیآمد. جایی که خوابیده بود،پر از خون تازه و لخته بود.سید فرشید و حاج قاسم مراقبش بودند.حاج قاسم میگفت:
_مجید ذکر بگو،بگو یا زهرا،یاعلی،لبیک یا زینب.
_آخ سرم،یاعلی،یازهرا،لبیک یا زینب حاجی خیلی درد دارم.
حاج قاسم ترسید تیر به صورت مجید بخورد.تکه سنگی را جلوی صورتش سپر کرد .درد زیادی می کشید. سید فرشید چند دقیقه ای با مجید حرف زد.دلداری اش داد و سعی کرد آرامش کند.حاج قاسم دیگر تاب نداشت، درد کشیدن مجید را ببیند.یادش آمد قرص همراهش است.فوری دو تا ژلوفن درآورد و گذاشت دهان مجید. خواست آبش بدهد،اما مجید،در حالی که لبخند میزد،بی هوش شد و قرص ها از دهان نیمه بازش افتاد روی زمین. سحرگاه آن شب،گرچه دفتر زندگی خاکی مجید بسته شد،ولی فصل آسمانی و جاودانه آن،باز شده بود.
😭🥺
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃