💠چند ماه قبل از شهادت، نورالدین برای اولین بار توانست راهی کربلا شود. وقتی به کربلا رسید، با من تماس گرفت و گفت: داداش آمدم تا از امام حسین (ع) اذن شهادتم را بگیرم.
میتوانست خیلی پیش از اینها برود، اما انگار قسمتش همین بود که این بار برود برای طلب شهادت و آرزویی که پای ضریح امام حسین (ع) اجابت شد. وقتی گفت آمدم اذن شهادت را بگیرم، به دلم افتاد که او زودتر از من به شهادت میرسد.
💠چند روز قبل شهادت یک یادواره شهدا برپا کرد،دوستانش میگفتند نورالدین از ابتدا تا انتهای یادواره سکوت کرده و در خودش بود. این رفتارش برای بچهها عجیب بود، چون نورالدین آدم پرحرفی بود. از همان جا هم به مأموریت رفت و شهادت نصیبش شد.»
#شهید نورالدین جنگجو
#شهادت: ۲۲ مهرماه ۱۴۰۱، در اغتشاشات
#شهدای_فارس
#شهدای_امنیت
#سالروزشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید نورالدین جنگجو 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🚨شیعه بودن ساده نیست ...
روزی امام زمان عج خواهد آمد که همه شما شیعه باشید و یاریش کنید...
قسمتی از وصیت زیبای شهید👆
#شهید_سیدعبدالله_بیژنی
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید سید عبدالله بیژنی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
...🪴
✨همیشه نماز هایش سر وقت بود و از بچگی روزه می گرفت و صدقه دادن و دعا کردن از کارهای همیشگی اشبود. به خدا ایمان زیادی داشت و معتقد بود که خداوند خودش همه چیز را جفت و جور میکند.
🌹شهادت کاووس بسیار دردناک بود. دمکراتها ابتدا به پیشانی و سینهاش تیر زدند، سپس پس از دیدن عکس امامخمینی(ره) در جیب او، سرش را تا نیمه بریده و عکس حضرت امام را روی سینهاش گذاشته بودند.
#شهید_کاووس_لطفی
🕊 #شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید کاووس لطفی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💢در میان فرماندهان لشکر، حاج منصور سیره و روش خاصی در برخورد با زیر دستان خود داشت. بر دل ها فرماندهی می کرد نه جسم ها. قبل از اینکه فرمانده باشد با نيروهاى جوانش مثل برادرى دلسوز رفتار مى كرد.
حاج منصور مثل يك روانشناس چیره دست آن ها را واکاوی می کرد و با هر کدام مطابق روحیات خودش برخورد می کرد.
اگر نیرویی به او معرفی می شد، در همان دو سه روز اول او را مى شناخت و با او رفيق مى شد و ديگر هيچ چيز نمى توانست آنها را از هم جدا كند. شاید به همین علت بود که شلوغ ترين، نا فرمانبرترين نیروها و بچه هايي كه به خاطر مسائل مختلف از گردان ها و واحدهاى ديگر اخراج می شدند را جذب خودش می کرد و پس از مدتی همان اخراجی ها می شدند بهترین نیرو....
#شهید حاج منصور خادم صادق
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
مبادا بی تفاوت بمیرید ...
#شهید_عبدالرضا_نجفیشیری
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید عبدالرضا نجفی شیری 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#شهیدشاعر*
در سرودن شعر، نویسندگی، طراحی و نقاشی صاحبنظر و دارای مهارت تام بود.
بعد از اخــذ دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد و هنوز نتیجه قبولی او (در رشته پزشکی) اعلام نشده بود که در آزمون عشق بازی با شهادت سربلند شد.
👇🏻نمونه ای از شعر شهید
🔆ای که بر بام فلق منظره باز منی
چشمه سار سحر و یاسمن راز منی
✨خوشه روشن پروینی و بر اوج فلک
هاله خرمن مهتابی و مهناز منی
🌠در شب غربت و غم مرهم مجروح دلی
به گذرگاه زمان، لحظه آغاز منی
🎇منتهای افق و اوج زمان خانه توست
تو انیس شب تنهایی و دمساز منی
🍂شعر زیبای سحر! در شب پاییزی غم
بر لب خسته جان، حسرت آواز منی
🕊️چون نسیم سبک از کوچه دلتنگ غروب
به افق بال گشا،ای تو که پرواز منی
#شهید قنبر زارع*
#شهدای_فارس کازرون
#سالروز_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید قنبرزارع 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🔰ساواك كسبه را به عضويت در حزب«رستاخيز» ترغيب مي كرد، اگر كسي عضو اين حزب نمي شد، او را تهديد مي كردند كه پروانه ي كسب تو را باطل مي كنيم. به اجبار، ايشان را عضو حزب كردن.از او مي خواستن همراه همسرش در مهماني ها شركت كند.
می دانست زنان مجلس، اغلب بي حجاب اند و مجلس لهوولعب برپاست، قبول نميكرد كه شركت كند.
🔰 وقتي خواستند تصوير شاه را روي ديوار مغازه بزنند، قبول نكرد. 🍰سال ۵٠ قنادي را جمع كرد و به خريد و فروش موتورسيكلت مشغول شد.
🔰بعد از پيروزي انقلاب تصوير امام و شهيد دكتر بهشتي را سر در مغازه زده بود. بارها منافقين تهديدش كردند، با نامه و تلفني كه اين عكس را بردار. داخل قفل مغازه اش چسب ريختند، شيشه هايش را شكستند و يك بار مغازه را به آتش كشيدند
🔰حاج اكبر خوار چشم منافقين بود و مغازه اش هم محل ارشاد مردم، بعد از فتح خرمشهر، دو نفر 🏍️موتورسوار به در مغازه حاج اكبر رفتند، چند تير به سينه او شليك كرد،حاجی افتاد، خون گرمش كف مغازه را رنگنين كرد. ضارب نشست ترك موتور و فرار كردند.😢
#شهید علی اکبر یغمور
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید علی اکبر یغمور 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💢 ارادت قلبی به حاج قاسم داشت. روی در و دیوار اتاقش پر بود از عکسهای حاج قاسم.
زمانی که خبر شهادت حاج قاسم را شنید. خیلی گریه کرد و با برادرم ابوذر برای تشییع به کرمان رفت. زمانی که برگشت کمی آرامتر شده بود.
پدرم در تعریف از حاج قاسم، همیشه میگفت: «او مردی به تمام معنا بود. و میگفت شهادت حقِ شایسته و برازنده قامت رعنای حاج قاسم بود.
💢اولین توصیهاش به ما خواندن نماز اول وقت بود. مدام به ما توصیه و یادآوری میکرد که نماز را با آرامش بخوانید میگفت نماز انسان را به خدا نزدیک میکند.
#شهید بهادر آزادی شیری
#شهدای_شاهچراغ
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید بهادر آزادی شیری 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💢به یاد شهدای حرم حضرت شاهچراغ علیه السلام
💠من درزمان بارداری خیلی رعایت میکردم،مستحبات وواجبات وبرنامه های مذهبی را ادا میکردم...
وزمانی هم که متولد شدهمیشه باوضوبودم ونوارقرآن کنار گهوارش بودو لالائیش قرآن بود،موقع شیر دادن هم هر موقع که بود،روز یا نیمه شب حتما وضومیگرفتم.
خیلی علاقه به مسجد داشت وپشت سرم میدوید ومیگفت:
مامان منم ببر مسجد، ۴/۵ساله که بودمکبرشد.خیلی علاقه داشت.باصدای قشنگی که داشت تکبیر میگفت.
💠 روز آخر (۴ ابان ماه ۱۴۰۱) گفتم نرو مامان خطرناکه..
گفت: برم دعا کنم برای آرامش و امنیت کشور،برای سلامتی رهبر،برای اینکه خدا یه آبی روی آتیش اغتشاشات بریزه و خاموش بشه...
گفتم نرو مادر...برگشت گفت خدا،امام زمان،شاهچراغ ...
بهش گفتم پس زودتر بیا طاقت دوری رو ندارم،جوری بیا که به شب نخوری،ساعت هفت خونه باشی.گفت باشه مامان زیارت میکنم و نماز مغرب و عشا رو میخونم و میام.که.....
💠تقریبا از اول مهر بود پای چپ مادر حالت پرش داشت ودکتر هم رفت.هرکسی میگفت چیزی بخوره،مثلا میگفتن بادام بخورد خوبه،فلان دارو خوبه.تا روز شهادت مجتبی که خیلی بدتر شده بود و دقیقا همان ساعات شهادتش بیشتر بود که از لحظه ای که داداشم شهید شد پای مادر هم خوب شد وبعد متوجه شدیم دقیقا تیر به پای چپ و همین قسمت زانو اصابت کرده. انگار یک نشونه بوده برای اطلاع دادن شهادتش.😞 (به روایت برادر شهید)
#شهید مجتبی ندیمی
#شهدای_شاهچراغ
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#شهدای_دانش_آموز...
🌸سيزده سال بيشتر نداشت که قصد رفتن به جبهه کرد ولی به خاطر کمی سن قبولش نکردند.
💢دفعه دوم شناسنامه برادر بزرگترش را به سپاه برد و این سری او را پذیرفتند و فقط مانده بود رضایت نامه ما
به خانه آمد .کنار من نشست و گفت : برای رفتن به جبهه نام مرا نوشته اند ولی شما این رضایت نامه را امضا کن.
✨گفتم: اجازه نمی دهم بروی برادرت که نیست تو بمان.
ناراحت شد گریه کرد و گفت: من با 12 نفر از دوستانمان ثبت نام کردیم حالا اگر بروم جلو آنها خجالت می کشم و سرافکنده می شوم .آنقدر گریه کرد که من امضا کردم🥺
قرار بود آن جمع دوازده نفری ۴۵ روز بعد مرخصی بیایند همه آمدند اما او نیامد🥺 مانده بود تا ٧۵ روز دیگر😢
١٢٠ روز بعد از اعزامش آسمانی شد و خبر شهادتش آمد.💔
#شهیدالماس_زارعی
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید الماس زارعی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#ﺑﺮاﺕ_ﺷﻬﺎﺩﺕ
✨هروقت با محمد میرفتیم سر مزار عباس(برادر شهیدم)کلی زیر لب باهاش حرف میزد.
میگفتم :چی میگی⁉️
میگفت :بعد میفهمی❗
یه شب خواب دیدم یه لباس سفید نورانی پوشیده،گفتم: از کجا آوردی⁉️😳
گفت :عباس برام آورده.😇
خواب را که براش تعریف کردم گفت: وقتشه برم جبهه، رفت و شهید شد.🥺
فهمیدم روزهایی که بر مزار عباس می رفتیم عباس را واسطه می کرد برای شهادتش!💔
#شهیدمحمد_کهدویی
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدمحمد کهدویی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💠آن روز صبح حبیب نورانیتر از همیشه شده بود. گفت: آقای رودکی روایتی برات بگم؟
گفتم: بفرما!
گفت: شیخ شوشتری (ره) فرمود امام حسین(ع) دو خون داشت. یکی خونی که از سر مبارک آمد و به سمت محاسن شریفش رفت و حضرت آن را در دست جمع کرد و به آسمان پاشید و دیگری خوندل امام از مردم آن روزگار.
ادامه داد: ما نباید دل امام خمینی (ره) را خون کنیم، ما باید مطیع ایشان باشیم و اطاعت بکنیم، تا این عَلم اسلام ناب را که امام برافراشته است، برافراشته بماند.
💠در همین حین خبر دادند که عراق روی تپه 175 پاتک کرده است. با تعدادی از بچهها آماده رفتن شدیم. حبیب هم پای ماندن نداشت و با ما راهی شد. پایین تپه، دست در جیبش کرد و هرچه در جیبهایش بود را درآورد و به من داد.
یک قرآن جیبی کوچک، یک انگشتر و کلید منزلشان، بعد پیراهنش را هم در آورد با زیر پوش به سمت تپه دوید.
ساعتی بعد خبر شهادتش و ماندن پیکرش را به من دادند. وقتی جنازه حبیب ماند، با خودم گفتم چرا هر چه داشت را به من داد و با جیبهای خالی از هر نشانهای رفت!
#شهید حبیب روزیطلب
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید حبیب روزیطلب 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#شهــیدمدافع_حرمے_با_دو_قبـــر😭😳
در ســوریه، ایمــان به دوستانے که مداحے میڪــردند میگه برایــم #روضہ حضــرت #ابوالفضــل(س) بخونــید و بهشــون میــگه برایــم دعــا کنید؛ اگر قرار هست شهید بشم یا به روش آقا ابوالفضــل یا به روش سرورمــون آقا #امام_حســین(ع) یا مثل خانم #فاطمه زهرا.
ایمان به سہ روش شهــید شد: #دستے ڪہ عبــارت یا #رقیه روی ان نوشته شــده بود مــثل آقا ابوالفضل، قسمتی از گردنش مثل سرورمون آقا امام حسین ع و قسمت اصلے جراحـت ایمــان #پهلـو و شـکم بود؛ مـثل خانم فاطمه زهرا. که بعد از برگرداندن پیکر مطهرش متوجه میشوند یک قــسمت از بدنش جا مانده که آن را همان جا در سوریه تپه العیس دفن میکنند؛
یعنے یک قســمت از وجــود من در خاک #سـوریه جـا مانــد.
ﺭاﻭﻱ : ﻫﻤﺴﺮﺷﻬﻴﺪ
#ﺷـﻬﻴﺪاﻳﻤﺎﻥ_ﺧﺰاعے_ﻧﮋاﺩ
#شهـدای_فارس 🌷
#ایام_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید ایمان خزاعی نژاد 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
بمناسبت سالگرد آزادسازی سوسنگرد
💠 سوسنگرد در محاصره کامل عراق قرار گرفت. مدافعین شهر به 300 نفر نمی رسیدند و عراق از همه ورودی های شهر با تانک جلو می آمد.
نگاهم به نصرالله بود. هیچ ترس واهمه یا دلهره ای نداشت. واقعاً در موقعیتی بودیم که ممکن بود پنج دقیقه دیگر زنده نباشیم و ما در شهری غریب بی نشان کشته شویم.
💠با نصرالله وارد بیمارستان سوسنگرد شدیم. تعدادی پیکر شهید افتاده بود. دیدم نصرالله شهدا را بر می دارد و از حالت خوابیده با احترام به حالت نشسته کنار دیوار تکیه می دهد. گفتم: این چه کاریه می کنی؟
گفت: اینجا کسی نباید بخوابد. اینها شهید شده اند، ولی هنوز سرپا هستند، این جور اگر عراقی ها آمدند حتی از شهدای ما هم هراس پیدا می کنند و عقب نشینی می کنند.
💠شب شد، دیدم نصرالله با هیبتی عجیب به مسجد آمد. چند اورکت تنش کرده بود. چند قطار فشنگ به خودش بسته، چند اسلحه کلاش هم روی دوشش گذاشته بود. گفتم: اینا چیه؟
گفت: رفتم توی خیابان این ها را از روی جنازه های عراقی جمع کردم که علیه خودشون استفاده کنیم.
نصرالله هم یکی از قهرمانان شیرازی و گمنام شکست حصر سوسنگرد بود...
🌱🌷🍃
#شهید نصرالله ایزدی
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید نصرالله ایزدی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🔰اولين اعزامش به جبهه هاي جنوب و منطقه عملياتي فاو بود که در اين منطقه مجروح شيميايي شد.
🔰زماني که به مرخصي آمده بود کتابهايش را برداشت و گفت: *"زندگي بايد در جبهه رقم بخورد. در صورت امکان و اوقات فراغت همانجا درس هم مي خوانم."*
🔰عبدالمحمد و فرمانده اش شهید اکبر میرزایی علاقه وافري به يکديگر داشتند. زمانی که اکبر به شهادت رسید، عبدالمحمد اسلحه او را برداشت و گفت:اجازه نمی دهم اسلحه اکبر بر زمین بیفتد. عبدالمحمد يک روز بعد به وصال معشوق خويش رسيد🥺
🔰یک روز قبل از رفتن به جبهه منزل را تمیز می کردم یک کار بنایی داشتم که او خیلی کمکم کرد. خواستم او را ببوسم. "عبدالمحمد" دور ماشین می چرخید و فکر میکرد که می خواهم مانع رفتنش بشوم.او را در آغوشم گرفتم بغض گلویم را گرفته بود . خداحافظی کرد و رفت.
وقتی داشتم دیوار خانه را درست می کردم دختر کوچکم علتش را پرسید.گفتم: "عبدالمحمد" از جبهه بیاید و برایش عروسی بگیریم خانه را برای آن زمان درست می کنم. چند روز بعد خبر شهادتش آمد.🥺
#شهید عبدالمحمد اکبری باصری
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید عبدالمحمد اکبری باصری 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌷معتقد بود مي گفت : پيروزي هاي ما در جبهه به فرماندهي امام زمان عج کسب مي شود .
🌷حدود بيست ماه در جبهه بود و در هر مرخصي که براي ديدار خانواده مي آمد تعريف هاي فراواني از معجزات امام زمان (عج) می گفت.
عشق بخصوصي به حسين بن علي (ع) داشت و صبح ها بعد از اداي فريضه ي نماز ، حتماً زيارت عاشورا مي خواند .
🌷 بعد از نماز دست هاي خود را بالا برده و از خداي خويش شهادت را درخواست مي نمود و زمزمه مي کرد که : اللهم الرزقني شهاده في سبيلک .
🌷آخرين باري که به ديدار خانواده آمد تاسوعاي سال 62 بود و در همين ايام مرخصي ، پسر خاله اش شهيد شده بود بنام رضا صميمي و در ميمند که روز عاشورا تشييع شد .
🌷 بيش از 48 روز از شهادت شهيد رضا صميمي نگذشته بود که قدرت اله هم پاداش تلاش و دعاهایش را گرفت و آسمانی شد.
#شهید قدرت اله قاسم زاده
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید قدرت الله قاسم زاده 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
📍دستنوشته سردار #شهید داوود جعفری:
💠 آیت الله میلانی: بنشینید توی روز یه مقداری با امام زمان (عج) درد و دل بکنید، خوب نیست یه شیعه ای که روزش شب بشه و شبش روز بشه اصلا به یاد امام زمانش نباشه. بنشینید یه چند دقیقه ای ولو آدم حال هم نداشته باشه مفاتیح رو باز کنید یه دعائی بخونید و همین زبان خودمونی یه سلام و علیکی بکنید با آقا ، درد و دلی بکنید.
🔰 انتشار برای اولین بار به مناسبت دومین سالگرد شهادت شهید
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید داوود جعفری 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#سیره_شهدا
📌نزدیک یک هفته بود که #سوریه بودیم.
موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به #فاطمه و #ریحانه ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم...
📌یه شب رفتیم توی خانه هایی که #خالی شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ #دشمن به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مث #پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون #پتو و ملحفه توی #سرما خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ...
📌شبها #نماز_شب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد #اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره #ذاریات بخونیم...
#مدافع_حرم شهید علیرضا قلی پور
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید علیرضا قلی پور 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💠کربلا که بودیم ، میثم 3-4 ساعت با اشک و ناله از خدا طلب شهادت کرد. برای خیلی از بچه ها قابل هضم نبود که در این زمان هم کسی طلب #شهادت کند چرا که جنگی در کار نیست.
اما میثم همان جا امضا نامه شهادت خود را گرفته بود.یک سال نگذشت که شهید شد!!
💠فرمانده میثم می گفت:
اکثر روزهای تابستان در حین خدمت، روزه دار بود.
دوست میثم می گفت:
میثم به جای افراد متأهل نگهبانی می داد تا آن ها شب را در کنار خانوادهایشان سپری کنند.
درحین سربازی با اخلاق خوب خود، امر به معروف و نهی از منکرمی کرد. تعدای از سرباز ها به او علاقمند شدند و تحت تأثیر تبلیغات میثم، شروع به نماز خواندن کردند.
#شهید میثم ملکمی شیرازی
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید میثم ملکمی شیرازی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#روایٺــ_عِـشق ✒️
او یک مرد کامل بود و من فقط به عنوان یک همسر در کنار او نبودم، بیشتر مانند دو رفیق بودیم، ما با هم دوست بودیم و حتی فراتر از اینها، او معلم من بود.
من با او بزرگ شدم و با او بال و پر گرفتم تا حدود سال ۸۳ که خدا به ما نوید داد که زهرا خانمی در راه است. زهرای ما در ۲۳ بهمن سال ۸۴ به دنیا آمد و زندگی ما را با همه سختیهایی که داشتیم خیلی شیرین کرد.
ستار حدود ۶ صبح از خانه میرفت بیرون و حدود ساعت ۸ شب برمیگشت. با آن شرایط سخت، اما زندگی را خیلی دوست داشتیم و خوش بودیم و همان دو سه ساعتی که در کنار هم بودیم به اندازه سالها ارزش داشت، آنقدر که ذوق و شوق داشتیم و عاشقانه زندگی میکردیم.
زهرا که به دنیا آمد کل زندگی ما عوض شد. بهترین لحظه زندگی ما همان لحظه بود که ستار وارد بیمارستان شد و پارچهای را که دور زهرا پیچیده شده بود کنار زد و گفت بوی بهشت را از زهرا شنیدم.
او تمام عشق و محبتش را با دیدن زهرا ابراز کرد. خودش همیشه میگفت وقتی زهرا به دنیا آمد انگار هیچ چیز دیگری در دنیا برایم معنا نداشت، فقط زهرا بود. تا سال ۸۸ که خدا آقا ابوالفضل را به ما هدیه کرد، خودش همیشه میگفت عشقم زهرا و جانم ابوالفضل. او زندگی را در کار و خانواده خلاصه کرده بود و محبتش را از هیچ کس دریغ نمیکرد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_ستار_محمودی
#اﻳﺎﻡ_شهادت
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدستارمحمودی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💠برای ادای فریضه¬ی عمره با آیت الله دستغیب همسفر بودم.
آقای دستغیب دوست داشتند که پرواز عقب تر بیافتد تا نماز مغرب را اول وقت بخوانند، بعد پرواز کنند، اما به اجبار ما را سوار هواپیما کردند.
آقای دستغیب مرتب می خواست از هواپیما پیاده شود و نمازش را بخواند، مانع می شدند می گفتند:
«همه سوار هستند و دیگرکسی نباید پیاده شود.»
بالاخره تأخیر به حدی رسید که اگر نماز را نمی خواندیم، در مقصد از وقت نماز مغرب و عشاء می گذشت.
آقای دستغیب بلند شد و پشت در هواپیما ایستاد و گفت:
«ما برای نماز پیاده می شویم حتی اگر از هواپیما جا بمانیم!»
اما در بسته بود و آن را باز نمی کردند.
در همین حین هواپیما روشن شد، بلافاصله بعد از روشن شدن هواپیما، آتش عجیبی از موتور آن شعله ور شد.
با عجله هواپيما را خاموش كردند و درب آن را باز كردند و از مسافرين خواستند كه هرچه زودتر پياده شوند.
آیت الله دستغيب با خوشحالى زائد الوصفى پياده شدند و مرتب مىفرمودند: «نماز! نماز!»
مسئولین هواپيما مىگفتند تا هواپیما آماده حرکت شود، حداقل ۴ ساعت تأخير داريم. به محض رسيدن به سالن فرودگاه آقا به نماز ايستادند.
نماز مغرب و عشاء را با توجه و شكرگزارى خاصی به جا آوردند. آقا سلام نماز را كه دادند، مسئولین گفتند:
«آقا سوار شويد كه نقص هواپيما برطرف شده و مىخواهيم حركت كنيم!»
#سید_شهيد_آیت_الله_سید_عبدالحسین_دستغیب
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید عبدالحسین دستغیب 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
💠علیرضا نوجوان بود... صبحها حدود یک ساعت قبل از اینکه مدرسهاش شروع بشه، از خونه خارج میشد میرفت لحافدوزی، یک تشک میدوخت و بعد می رفت مدرسه. ازش پرسیدم:
علیرضا چرا اینکار رو میکنی؟ بهم گفت: میخوام توی هزینههای مدرسهام کمک خرجِ پدرم باشم، و حداقل پولِ قلم و دفترم رو خودم تأمین کنم...
📚راوی: یکی از بستگان شهید
🔸 ۶ آذر؛ سالگرد شهادت پاسدار مدافعحرم علیرضا قلیپور ، یادش #صلوات
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید علیرضا قلی پور 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🔷بمناسبت یادواره شهید پوریا قاسمی، امروز در گلزار شهدای شیراز 🌹
💠پسرم خیلی خوش اخلاق و خنده رو بود.و خیلی هم باغیرت بود.
هرکسی کاری داشت چیزی لازم داشت حتی اگرشب بود یا هوا بارونی بود حتما انجام می داد.
💠علاقه خاصی به پدربزرگ و مادربزرگ داشت...
بچه ها رو دوست داشت و کلا احترام آدمای مسن رو خیلی داشت.
💠ازوقتی ماشین خرید هرسال ما رو میبردمشهدو میگفت مامان دیگه هرسال رو مشهد رفتن حساب کن.
حتی بعدازشهادتش هم هرسال به مشهد رفتم.
💠مدتی قبل خیلی دلم هوای مشهد کرده بود
رفتم شاهچراغ دیدم پرچم حرم آقا رو آوردن پرچم رو بوسیدم گفتم امام رضا ما رو هم بطلب خیلی دلم هواتو کرده.
پنجشنبه رفتم گلزار سرمزارپوریا دیدم خواهر شهیدمیثم کوهکن هم هست (میثم و پوریا باهم دوست صمیمی بودن)دوتامزار فاصله دارن.
گفتم مادرت رفت مشهد گفت نه شنبه میره،منم گفتم دوست داشتم برم اما چون بابات هم هست راحت نبودم اگرتنهابود باهاش میرفتم.
خواهر شهید کوهکن گفت اتفاقا بابام کنسل کرده و مامانم و خالم باهم میرن .
گفت شما هم میتونی بری چون برا سه نفر بلیط گرفته بودیم که همونجا دخترم چک کرد یدونه جای خالی بود و رزرو کرد و منم رفتم.و واقعا بعد شهادتش هم هرسال منو میبره مشهد.
#شهید پوریا قاسمی
#شهیدمدافع_امنیت
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید پوریا قاسمی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🌹15سال داشت،تولشکرمعروف بود به محمود لودری.
خط حساسی بود....
قرارشدشب یه عده از بچه های شهادت طلب خاکریزجدیدی نزدیک به دشمن بزنن.
صدای لودرهاکه بلندشدعراق زمین و آسمان را باخمپاره و گلوله بهم دوخت.
یک ساعت نشده همه عقب کشیدند جز محمود که کوتاه نیامد و تا صبح زیر باران آتشT خاکریز را کامل کرد.
#طلبه_شهید محمودفولادی
#شهدای_فارس
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدمحمود فولادی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
دانش آموز سال چهارم دبیرستان در رشته علوم اقتصادی بود.دوستانش در آن سال شهادت می رسند و باقر بدون اطلاع خانواده به جبهه می رود و بی صبرانه انتظار شهادت را می کشد.
💌در نامه ای به خانواده می نویسد:
هر هفته در مدرسه گروهي از دوستان يکبار به جبهه حرکت مي کردند و من هم دائماً اين فکر را مي کردم که چرا من نروم مگر من از آنها عزيزترم مگر خون من رنگينتر است تا اينکه موقعي که براي امتحانات رفته بودم ثبت نام کردم و روزي يک دفعه دو دفعه را به بسيج نيريز مي رفتم و حالا هم معتقد به هر چه خداوند قسمت کند هستم.
💌آفرين بر چينن پدران و مادراني که چنين عزيزاني تربيت کرده اند.خدا به آنان صبر و اجر عنايت و فقدان عزیزشان را به لطف خود جبران نمايد.تا چراغي فروزان براي هدايت و راهنمايي نسل آينده کشورمان باشند.
خانواده هاي داغدار آنها را از ياد نبريم و در رفع نگراني آنها باشيم و ياد و خاطره آنها را هميشه زنده نگهداريم.
#شهید باقر نگهداری*
#شهدای_فارس*
#سالروز_شهادت*
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید باقر نگهداری 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃