#صبحتبخیرمولایمن
حالیامصلحتوقتدرآنمےبینم
ڪہکِشمرختبہمیخانہوخوشبنشینم
جامِمِےگیرموازاهلِریادورشوم
یعنےازاهلِجهان،پاڪدلےبگزینم
"حافظشیرازے"
🏝یا صاحب الزّمان!
برای آمدنتان دعا میکنیم!
دقیقا زمانهای شده که در اثر فشار و ظلم و سختی به ما میخندند، که اگر امام زمان و نجات بخشی بود …میآمد،، میگویند پس کی؟
ظلم در لباس دین باورها را نابود کرده
يا صاحبالزّمان!
به حقّ مادرتان حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیه خودتان فرجتان را از خداوند بخواهید!
ای وارث خون انبیاء! ای طالب خون حضرت سیدالشهداء سلاماللهعلیه! بیایید! بیایید!
خداوندا! به مظلومیت حضرت صدیقهی طاهره و اهل بیت ایشان سلاماللهعلیهم، همین ساعت امر ظهور امام زمان ارواحنافداه را اصلاح فرما و ما را به دیدار و به نصرت آن بزرگوار
موفّق بفرما!🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
و سلام بر شهید عبداللّٰه میثمی
که می گفت:
«سربازی امام زمان(عج)
را فراموش نکنید»
#شهید
#امام_زمان علیه السلام
✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل یک صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣
یک مسؤولیت کوچک
#قسمت_صد_و_سی_هفت
خیلی اصرار کردن آخرش هم ولی حریفم نشدن خودم کارو تموم کردم و بچه هم آروم شد.»
همسر شهید
ساعت حول و حوش نه شب بود صدای زنگ خانه از جا پراندم نمی دانم چرا بی اختیار ترسیدم، چادرم را سر کشیدم و زود رفتم دم در، یک موتور تریل جلوی در بود دو تا مرد هم روش نشسته بودند.
اول که دیدمشان یکهو دلم ریخت هر دوشان صورتها را با چفیه پوشیده بودند فقط چشمهاشان پیدا بود. یکی شان خیلی مؤدب سلام کرد و پرسید : «آقای برونسی تشریف دارن؟»
گفتم «نه.»
گفت: «کجا رفتن؟»
پیش خودم فکر کردم شاید از همرزم هاش.هستند.گفتم :«سرشبی رفتن حرم برای سخنرانی»
پرسید: «کی می آن؟»
گفتم:«می دونم رفتن سخنرانی و معلوم نیست کی بیان»
هنوز تو شک و تردید بودم
«ببخشید حاج خانم ما از رفقای جبهه شون هستیم اگه بخوایم ایشون رو حتماً ببینیم چه وقتی باید بیایم؟»
ادامه دارد....
🟣خاک های نرم کوشک🟣
یک مسؤولیت کوچک
#قسمت_صد_و_سی_هشت
زود گفتم: «ایشون اصلا خونه نیستن وقتی می آن مرخصی همه اش می رن این طرف و اون طرف.»
سؤالاتش انگار تمامی نداشت باز گفت: «امشب چه ساعتی می آن؟»
شک حسابی برم داشته بود همچین با تردید و دو دلی گفتم:: من دیگه ساعتش رو نمی دونم برادر.»
چند لحظه ای ساکت شد خواستم بیایم تو باز به حرف آمد.
«ببخشین حاج خانم ،شما اسم کوچیک شوهرتون چیه.» " 1 ".
دیگر نتوانستم طاقت بیاورم به پرخاش گفتم :«شما اگه از رفقاش هستین باید اسمش رو بدونید که!»
تا این را گفتم آن یکی که پشت فرمان بود سریع موتور را روشن کرد گاز داد و بدون خداحافظی رفتند. نزدیک ساعت ده عبدالحسین آمد یکی دیگر هم همراهش بود سلام که کردند عبدالحسین گفت: «شام رو بیارین که ما خیلی گرسنه هستیم
دیرم می شد که جریان موتور سوارها را بگویم برای همین انگار حرف او را نشنیدم گفتم: «دو نفر اومدن با شما
کار داشتن»
«کی؟»
گفتم :«سرو صورتشون رو با چفیه بسته بودن خودشون هم نگفتن کی هستن»
عبدالحسین و دوستش به هم نگاه کردند نگاهشان نگاه معنی داری بود حس کنجکاوی ام تحریک شد با نگرانی پرسیدم: «مگه چی بوده؟»
پاورقی
۱ - بعداً فهمیدم آن سؤال را به خاطر اطمینان خودشان پرسیده اند اطمینان از این که خانه را درست آمده اند.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣
یک مسؤولیت کوچک
#قسمت_صد_و_سی_نه
عبدالحسین دستپاچه گفت:«هیچی ،هیچی اونا از رفقا بودن»
ساکت شد.انگار فکری کرد که پرسید:«حالا چی می گفتن؟»
سیر تا پیاز حرف های آن ها و حرف های خودم را تعریف کردم خنده اش گرفت گفت:« آخر کاری جواب خوبی دادی به شون.»
آن شب هر کار کردم ته و توی قضیه را در بیاورم فایده ای نداشت فردا صبح زود رفتم مغازه ی همسایه مان مال یک زن بود که معمولاً ازش شیر می گرفتم برای بچه ها، تا مرا دید سلام کرده و نکرده گفت: «دیدی دیشب اومده
بودن شوهرت رو ترور کنن!»
رنگ از روم پرید.
«ت... ترور! چرا؟ مگه چی...»
یک صندلی برام گذاشت، بی اختیار .نشستم گفت:« نمی خواد خودت رو ناراحت کنی الحمدالله به خیر گذشته.» چند لحظه ای گذشت تا حالم کمی جا آمد.ازش خواستم جریان را برام بگوید گفت:« همون موتوری ها که اومدن
از شما سؤال کردن اول اومدن این جا.»
زود گفتم: «به چکار؟!»
آدرس خونه ی شما رو می خواستن:«
توأم آدرس دادی؟»
قیافه ی حق به جانبی گرفت گفت:« من از کجا بدونم اون بی دین ها برای چی اومدن!»
یک مشتری آمد تو مغازه اش، زود راهش انداخت که برود،، وقتی رفت با آب و تاب دنبال حرفش را گرفت:« ولی
نمی دونی «یدالله» چقدر از دستم عصبانی شد.»
یدالله پسرش بود می دانستم که او و پسر دایی هایش همرزم عبدالحسین هستند.
یدالله خیلی منو دعوا کرد می گفت:«چرا آدرس دادی؟ اونا می خواستن آقای برونسی رو ترور کنن!»
ادامه دارد....
🟣خاک های نرم کوشک🟣
یک مسؤولیت کوچک
#قسمت_صد_و_چهل
عبدالحسین دستپاچه گفت:«هیچی ،هیچی اونا از رفقا بودن»
ساکت شد.انگار فکری کرد که پرسید:«حالا چی می گفتن؟»
سیر تا پیاز حرف های آن ها و حرف های خودم را تعریف کردم خنده اش گرفت گفت:« آخر کاری جواب خوبی دادی به شون.»
آن شب هر کار کردم ته و توی قضیه را در بیاورم فایده ای نداشت فردا صبح زود رفتم مغازه ی همسایه مان مال یک زن بود که معمولاً ازش شیر می گرفتم برای بچه ها، تا مرا دید سلام کرده و نکرده گفت: «دیدی دیشب اومده
بودن شوهرت رو ترور کنن!»
رنگ از روم پرید.
«ت... ترور! چرا؟ مگه چی...»
یک صندلی برام گذاشت، بی اختیار .نشستم گفت:« نمی خواد خودت رو ناراحت کنی الحمدالله به خیر گذشته.» چند لحظه ای گذشت تا حالم کمی جا آمد.ازش خواستم جریان را برام بگوید گفت:« همون موتوری ها که اومدن
از شما سؤال کردن اول اومدن این جا.»
زود گفتم: «به چکار؟!»
آدرس خونه ی شما رو می خواستن:«
توأم آدرس دادی؟»
قیافه ی حق به جانبی گرفت گفت:« من از کجا بدونم اون بی دین ها برای چی اومدن!»
یک مشتری آمد تو مغازه اش، زود راهش انداخت که برود،، وقتی رفت با آب و تاب دنبال حرفش را گرفت:« ولی
نمی دونی «یدالله» چقدر از دستم عصبانی شد.»
یدالله پسرش بود می دانستم که او و پسر دایی هایش همرزم عبدالحسین هستند.
یدالله خیلی منو دعوا کرد می گفت:«چرا آدرس دادی؟ اونا می خواستن آقای برونسی رو ترور کنن!»
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم
سوره مبارکه محمد آیه ۱۴
أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ
پس آيا كسى كه (حرکت و زندگیاش) بر دليل روشنى از طرف پروردگارش هست
همچون كسى است كه بدى كردارش در نظرش آراسته شده و از هوسهايش پيروى كرده است؟ (نه ، هرگز چنین نیست).
@Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 خدا رو شکر که رهبریمون داره دنیا رو آگاه میکنه
از لندن دارم میام... مردم همه دارن آگاه میشن .
دنیا داره آگاه میشه و به عظمت ملت ایران و رهبری حکیمانه و قدرت خیره کننده مقام معظم رهبری اذعان میکنه...
@Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
🔴 #بازگشت قوم لوط در آخرالزمان، از نشانههای نزدیکی قیام امام مهدی عجل الله فرجه
حضرت عیسی علیه السلام در بیان نشانههای آخرالزمان فرمودند:
در آن زمان، دنيا مانند زمان حضرت لوط خواهد بود؛ همچنان که مردم در ایام لوط علیه السلام به خوردن و آشامیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت مشغول میبودند و تا روزی که چون لوط از سدوم بیرون آمد آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک ساخت؛ بر همين منوال خواهد بود در روزی که پسر انسان ظاهر شود.
📗انجیل لوقا،باب۱۷، آیات۲۸-۲۹-۳٠
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از کانال توبه
#پیامبراکرم(ص) :
خوشا به حال کسی که مهدی را دیدار
کند و خوشا به حال کسی که او را دوست دارد و خوشا به حال کسی که قائل به امامت وی باشد
📚بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۰۹
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ساعت ۸ به وقت امام هشتم 💚
💚صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚
🌷 اللهم 🌷
🌷 صل علیٰ 🌷
🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷
🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ
🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷
🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷
🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷
🌷 الصِّديقِ 🌷
🌷الشهید🌷
🌷صَلاةً 🌷
🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷
🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷
🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷
🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷
🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷
🌷صلوات الله علیک🌷
🌷و علی آبائك🌷
🌷وأوﻻدك🌷
💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم
💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم
💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران
💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان
💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی
💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی
💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو
💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو
💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب
💚♻️میکنی آقا قدمها را حساب
💚♻️باتوعاشقترشدن عشقِ منست
💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست
@Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به یاد سردار عالیقدر، دانشمند برجسته و پارسای بیادعا،
#سردارشهیدحاج_حسن_طهرانی_مقدم
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢هشدار های 4سال پیش رهبری و بی توجهی مسئولین
ما نیاز به برق حاصل از انرژی هستهای داریم
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنها آمدن تو را دور میبینند
ولی ما نزدیک میبینیم... ღ
#امام_زمان ♥️
#استوری 🌟