eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
236 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
✧ سلام امام زمانم❤️ 💚پیامبرصلی‌الله علیه و آله و سلم: حضرت مهدی(ع) پس از ظهور، در حالی که حضرت عیسی(ع) در محضر اوست صلیب (مسیحیان) را درهم می‌شکند. 📚اثباة‌الهداة، ج ٣، ص ٦٥٠ تعجیل در فرجشون، صلوات 🌹 ✧ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
تاقیامت‌سرِسربندتوبی‌بی‌جان‌دعواست معنی‌این‌سخنم‌را شهدا می‌فهمند!! :) 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
‍ 📕 (داستان واقعی) ✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی ❇️ قسمت1 💭دهه شصت ... نسل سوخته ... هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته ما نسلی بودیم که هر چند کوچیک اما تو هوایی نفس کشیدیم که شهدا هنوز توش نفس می کشیدن ما نسل جنگ بودیم ...  آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند دل خانواده ها رو سوزوند، جان عزیزان مون رو سوزوند، اما انسان هایی توش نفس کشیدن  که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت  بی ریا،مخلص،با اخلاق،متواضع،جسور،شجاع،پاک ... انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون تمام لغات زیبا و عمیق این زبان کوچیکه و کم میاره ...  و من یک دهه شصتی هستم. یکی که توی اون هوا به دنیا اومد توی کوچه هایی که هنوز شهدا توش راه می رفتن و نفس می کشیدن، کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد ...  من از نسل سوخته ام اما من ... از آتش جنگ نبود ...  داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد ، غرق خون با چهره ای آرام زیرش نوشته بودن "بعد از شهدا چه کردیم؟ ... شهدا شرمنده ایم" ... چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ نمی دونم ... اما زمان برای من ایستاد محو تصویر شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم ... مادرم فرزند شهیده همیشه می گفت: روزهای بارداری من  از خدا یه بچه می خواسته مثل شهدادست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت ... اون روزها کی می دونست نفس مادر، چقدر روی جنین تاثیرگذاره. حسش،فکرش،آرزوهاش و جنین همه رو احساس می کنه ... ایستاده بودم و به اون تصویر نگاه می کردم مثل شهدا، اون روز فقط 9 سالم بود ... اون روز پای اون تصویر احساس عجیبی داشتم که بعد از گذشت 19 سال هنوز برای من زنده است. مدام به اون جمله فکر می کردم منم دلم می خواست مثل اون شهید باشم اما بیشتر از هر چیزی قسمت دوم جمله اذیتم می کرد بعضی ها می گفتن مهران خیلی مغروره  مادرم می گفت:عزت نفس داره   غرور یا عزت نفس، کاری نمی کردم که مجبور بشم سرم رو جلوی کسی خم کنم و بگم - ببخشید ... عذر میخوام ... شرمنده ام ...  هر بچه ای شیطنت های خودش رو داره منم همین طور اما هر کسی با دو تا برخورد می تونست این خصلت رو توی وجود من ببینه خصلتی که اون شب خواب رو از چشمم گرفت صبح، تصمیمم رو گرفته بودم - من هرگز کاری نمی کنم که شرمنده شهدا بشم ... دفتر برداشتم و شروع کردم به لیست درست کردن به هر کی می رسیدم ازش می پرسیدم - دوست شهید داشتید؟ _ شهیدی رو می شناختید؟ _ شهدا چطور بودن؟ یه دفتر شد  پر از خصلت های اخلاقی شهدا خاطرات کوچیک یا بزرگ رفتارها و منش شون بیشتر از همه مادرم کمکم کرد می نشستم و ازش می خواستم از پدربزرگ برام بگه اخلاقش،خصوصیاتش، رفتارش،برخوردش با بقیه... و مادرم ساعت ها برام تعریف می کرد خیلی ها بهم می خندیدن، مسخره ام می کردن ولی برام مهم نبود گاهی بدجور دلم می سوخت اما من برای خودم هدف داشتم هدفی که بهم یاد داد توی رفتارها دقت کنم  ،خودم،اطرافیانم،بچه های مدرسه و پدرم ... 🔸ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
‍ 📕 (داستان واقعی) ✍نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی ❇️ قسمت۲ 💭 مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم خوب و بد می کردم و با اون عقل 9 ساله سعی می کردم همه چیز رو با رفتار بسنجم. اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترهاشدم آقا مهران این تحسین برام واقعا ارزشمند بود اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد از مهمونی برمی گشتیم، مهمونی مردونه، چهره پدرم به شدت گرفته بود به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم خیلی عصبانی بود تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که - چی شده؟ _ یعنی من کار اشتباهی کردم؟ _مهمونی که خوب بود ... و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود از در که رفتیم تو مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون اما با دیدن چهره پدرم خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد - سلام  اتفاقی افتاده؟ پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من - مهران برو توی اتاقت 😒 نفهمیدم چطوری با عجله دویدم توی اتاق قلبم تند تند می زد هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد چرا؟ نمی دونم لای در رو باز کردم آروم و چهار دست و پا اومدم سمت حال - مرتیکه عوضی دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که من رو با این سن و هیکل به خاطر یه الف بچه دعوت کردن  قدش تازه به کمر من رسیده اون وقت به خاطر آقا باباش رو دعوت می کنن وسط حرف ها یهو چشمش افتاد بهم با عصبانیت نیم خیزحمله کرد سمت قندون و با ضرب پرت کرد سمتم 😮  - گوساله مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ دویدم داخل اتاق و در رو بستم تپش قلبم شدید تر شده بود دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم الهام و سعید زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه این، اولین بار بود دست بزن داشت زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ولی دستش روی من بلند نشده بود مادرم همیشه می گفت: - خیالم از تو راحته و همیشه دل نگران دنبال سعید و الهام بود منم کمکش می کردم مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن حوصله شون رو نداشت مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه  سخت بود هم خودم درس بخونم هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم سخت بود اما کاری که می کردم برام مهمتر بودهر چند  هیچ وقت، کسی نمی دید این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم  از اون شب باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم حسادت پدرم نسبت به خودم حسادتی که نقطه آغازش بود و کم کم شعله هاش زبانه می کشید فردا صبح هنوز چهره اش گرفته بود عبوس و غضب کرده الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون سعید هم عین همیشه بیخیال و توی عالم بچگی و من دل نگران زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم می ترسیدم بچه ها کاری بکنن بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه و مثل آتشفشان یهو فوران کنه از طرفی هم نگران مادرم بودم  بالاخره هر طور بود اون لحظات تمام شد من و سعید راهی مدرسه شدیم دوید سمت در و سوار ماشین شد منم پشت سرش به در ماشین که نزدیک شدم  پدرم در رو بست - تو دیگه بچه نیستی که برسونمت خودت برو مدرسه😰 سوار ماشین شد و رفت و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم من و سعید هر دو به یک مدرسه می رفتیم مسیر هر دومون یکی بود 🔸ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
‍ ‍ ‍📕 (داستان واقعی) ✍ نویسنده: شهید سیدطاها ایمانی ❇️قسمت۳ مات و مبهوت ... پشت در خشکم زده بود ... نیم ساعت دیگه زنگ کلاس بود ... و من حتی نمی دونستم باید سوار کدوم خط بشم ... کجا پیاده بشم ... یا اگر بخوام سوار تاکسی بشم باید ... همون طور ... چند لحظه ایستادم ... برگشتم سمت در که زنگ بزنم ... اما دستم بین زمین و آسمون خشک شد ... - حالا چی می خوای به مامان بگی؟ ... اگر بهش بگی چی شده که ... مامان همین طوری هم کلی غصه توی دلش داره... این یکی هم بهش اضافه میشه ... دستم رو آوردم پایین ... رفتم سمت خیابون اصلی ... پدرم همیشه از کوچه پس کوچه ها می رفت که زودتر برسیم مدرسه ... و من مسیرهای اصلی رو یاد نگرفته بودم ... مردم با عجله در رفت و آمد بودن ... جلوی هر کسی رو که می گرفتم بهم محل نمی گذاشت ... ندید گرفته می شدم ... من ... با اون غرورم ... یهو به ذهنم رسید از مغازه دارها بپرسم ... رفتم توی یه مغازه ... دو سه دقیقه ای طول کشید ... اما بالاخره یکی راهنماییم کرد باید کجا بایستم ... با عجله رفتم سمت ایستگاه ... دل توی دلم نبود ... یه ربع دیگه زنگ رو می زدن و در رو می بستن ... اتوبوس رسید ... اما توی هجمه جمعیت ... رسما بین در گیر کردم و له شدم ... به زحمت از لای در نیمه باز کیفم رو کشیدم داخل ... دستم گز گز می کرد ... با هر تکان اتوبوس... یا یکی روی من می افتاد ... یا زانوم کنار پله له می شد... توی هر ایستگاه هم ... با باز شدن در ... پرت می شدم بیرون ... چند بار حس کردم الان بین جمعیت خفه میشم ... با اون قدهای بلند و هیکل های بزرگ ... و من ... بالاخره یکی به دادم رسید ... خودش رو حائل من کرد ... دستش رو تکیه داد به در اتوبوس و من رو کشید کنار ... توی تکان ها ... فشار جمعیت می افتاد روی اون ... دلم سوخته بود و اشکم به مویی بند بود ... سرم رو آوردم بالا ... - متشکرم ... خدا خیرتون بده ... اون لبخند زد ... اما من با تمام وجود می خواستم گریه کنم.... 🔸ادامه دارد... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره مبارکه اعراف آیه ۲۰۰ وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ و اگر از طرف شيطان (و شيطان صفتان) كمترين وسوسه و تحريك و سوءنيّتى به تو رسيد پس به خداوند پناه ببر كه او قطعاً شنوا و داناست.
هدایت شده از کانال توبه
‍🔴 جنگ سوریه در آستانهٔ ظهور امام زمان‼️ 🌕 از ابو حمزه ثمالی روایت شده که گفت: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می‌فرمودند: هنگامی که خبر اختلاف اهل شام را بین آنها شنیدید، از شام فرار کنید چرا که کشتار و فتنه در آنجاست؛ عرض کردم به کجا فرار کنیم⁉️ حضرت فرمودند: به مکّه! زیرا مکّه (در آن زمان) بهترین جایی است که مردم به آنجا بگریزند. عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: إِذَا سَمِعْتُمْ بِاخْتِلاَفِ اَلشَّامِ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَالْهَرَبَ مِنَ اَلشَّامِ فَإِنَّ اَلْقَتْلَ بِهَا وَ اَلْفِتْنَةَ قُلْتُ إِلَى أَيِّ اَلْبِلاَدِ فَقَالَ إِلَى مَكَّةَ فَإِنَّهَا خَيْرُ بِلاَدٍ يَهْرُبُ اَلنَّاسُ إِلَيْهَا‌. 📗سرور أهل الإيمان، ص ۴۴ 📗بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۲۷۱ ✅ پاسخ به سؤالات کاربران: ➖ منظور از اختلاف اهل شام چه گروه‌هایی هستند⁉️ مراد از «اختلاف اهل شام» اختلاف سه پرچم است: «پرچم اصهب» و «پرچم ابقع» و «پرچم سفیانی» که بر سر تصاحب قدرت در رقابت خواهند بود و این در دیگر روایات نیز تکرار شده است. ➖ چرا باید از شام فرار کرد⁉️ چون هلاک شدن در فتنهٔ شام حتمی است. ➖ چرا باید به مکّه رفت⁉️ چون پس از مدتی، ظهور و قیام امام مهدی علیه السلام از مکّه رخ می‌دهد و آنجا محل اجتماع شیعه است. ➖ پیروز این میدان (جنگ سوریه) کیست⁉️ سفیانی! تعبیر روایات این است که او رقبایش از جمله ابقع و اصهب را درو می‌کند تا حکومت شام را به چنگ آورد. ➖ از زمان بروز اختلافات شام تا ظهور حضرت در ماه رمضان چقدر فاصله زمانی است⁉️ برداشت بعضی این است که شش ماه می‌باشد و برداشت برخی یک سال و نیم. برداشت دوم نظر ادمین است. ➖ تکلیف شرعی ما هنگام بروز اختلافات شام چیست⁉️ تکلیف همان است که امام معصوم مشخص نموده است: دوری از فتنه و حفظ جان! و البته چون مرزها دست حکومت هاست ما نمی‌توانیم به صورت شخصی کاری انجام دهیم. ➖ پس چطور در آن زمان خودمان را به مکّه برسانیم⁉️مخاطب این حدیث، مردم عراق و شام هستند که با مکّه مرز دارند. زمانی که خراسانی جهت عقب راندن لشکر سفیانی از کوفه به عراق حمله کرده، مرزها بهم ریخته و امکان رفتن به مکّه هست. ➖ ما کی به مکّه برویم⁉️ زمان رفتن به مکّه بعد از خروج دوم سفیانی می‌باشد. بنابراین وقتی سفیانی به عراق تاخت، هرکس که می‌تواند خودش را به مکّه برساند. همچنین زمانی که خبر ظهور مهدی موعود را توسط صیحه آسمانی در ماه رمضان شنيديد نزد او به مکّه برويد اگرچه كشان كشان بر روى برف و يخ. وَ إِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ فَأْتُوهُ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ. ➖ آیا سفیانی مقدسات شیعه از جمله حرم ها را هم نابود می‌کند؟ در مورد تخریب حرم های مطهّر چیزی در روایات ندیده‌ام و جز کشتار چیزی دربارهٔ او وارد نشده؛ او شعارش فقط خون و انتقام است: اَلسُّفْيَانِيُّ يَقُولُ يَا رَبِّ ثَارِي وَ اَلنَّارَ يَا رَبِّ ثَارِي وَ اَلنَّارَ. ناگفته نماند دشمنی سفیانی با شیعه و حتی با اسامی اهل بیتی و دیگر اینکه اعمال شنیع و وحشیانهٔ سپاه او در مدینه، خصوصا گستاخی و بی حرمتی آنان نسبت به منبر، مسجد و مزار مبارک رسول‌ خدا صلی ﷲ علیه و آله بیانگر خباثت ذاتی و بغض و کینهٔ دیرینهٔ او نسبت به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام می‌باشد. ➖ یعنی شما میگویید ما برویم مکّه زیر پرچم سعودی⁉️ شرایط آن زمان بر طبق روایات، شرایط جنگ و قتل و غارت و ناامنی است. هرگز نباید شرایط آن زمان را با شرایط فعلی مقایسه کرد. با تحرّک سفیانی کل منطقه در جنگ‌ و آشوب فرو می‌رود و همه در شوک این جنگ‌ها و فتنه‌ها هستند که به ناگاه صیحه ظهور زده می‌شود. و تازه خود عربستان نیز در آن زمان آماج حمله لشکر سفیانی بوده و بسیار نا امن است. و البته امام مهدی علیه السلام خیلی سریع به اوضاع نابسامان عربستان رسیدگی خواهند کرد. ➖ آیا این جنگی که الان در سوریه شروع شده می‌تواند مقدمهٔ خروج سفیانی باشد⁉️نمی‌دانم چون قطعاً علم غیب نیاز دارد‼️
هدایت شده از کانال توبه
وقتی به حرف بزرگترت گوش نمیکنی اینجوری آواره میشی...
       👇تقویم نجومی دوشنبه👇 👇👇👇کانال عمومی👇👇👇             ‌    (تقویم همسران)  ✴️ دوشنبه 👈19 آذر / قوس 1403 👈7 جمادی الثانی 1446👈9 دسامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است: ✅شروع به کسب و کار. ✅طلب معاش. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅صید و شکار و دام گذاری. ✅درختکاری. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅و نوشتن کتاب و مقاله خوب است. 🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد ستاره اقبالش سبک و روزی دار است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️افتتاح شغل و کسب و کار. ✳️آغاز درمان و معالجات. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️دادن سفارش جنس. ✳️دعوت کردن افراد. ✳️دیدار بزرگان. ✳️و امور آموزشی نیک است. ✳️شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب :فرزند چنین شبی مهربان و نرم دل باشد. 💠 به کانال ما در موضوع خواص و فروش حرز امام جواد علیه السلام سری بزنید. مناسب ترین قیمت و مطمئن...👇 @Herz_adiye_hamrah 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز باعث دولت می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ،باعث مرگ ناگهانی می شود. @taghvimehamsaran 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضیخ الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. @taghvimehamsaran 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 8 سوره مبارکه "انفال " است. لیحق الحق و یبطل الباطل... و از معنای آن استفاده می شود که بین خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده باشد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما. تقویم همسران: نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهماالسلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 02537747297 09123532816 09032516300 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک کانال ممنوع و حرام است. 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran ادمین...👇 @tl_09123532816 مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب، در اینجا دریافت کنید و عضو شوید👇 لینک کانال اصلی ما در تلگرام ,ایتا و سروش..👇 @taghvimehamsaran https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
خاطره ای از شهید ایوب رحیم پور🕊 چندماه قبل از شهادتش، برا سفر کاری رفته بود ترکیه.نماز هاش رو تو هتل نمی خوند. میگفت معلوم نیست اینجا چه کارهایی کردن. شاید نجس باشه. هتل دار بهش گفته بود اولین ایرانی هستی که میبینم برا نماز صبح هم میری مسجد. همه اون ساعت، مست از دیسکو ها بیرون میومدن. یه مسجد پیدا کرده بود. نماز هاش رو میرفت اونجا میخوند. با اینکه مسجد اهل تسنن بود. با چند نفر رفیق شده بود و هدایتشون کرده بود.با یه نفر از کشور هلند دوست شده بود و دعوتش کرده بود به سمت شیعه. بهش گفته بود برو سرچ کن نهج البلاغه رو پیدا کن بخون ببین علی چی گفته. بهش دعای کمیل رو نشون داده بود.... انسان وقتی آماده پرواز باشه فرق نمیکنه چند ماه آخر رو کجای این کره خاکی باشه...ایوب آماده بود...باند پرواز مهم نیست...ترکیه یا سوریه...... شهید 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید ایوب رحیم پور 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره مبارکه زمر آیه ۷ إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِن تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ اگر كفران كنيد پس (بدانيد) خداوند از شما بى‌نياز است و براى بندگانش كفران را نمى‌پسندد و اگر شكرگزار باشيد آن را براى شما مى‌پسندد و هيچ گناهكارى بار (گناه) ديگرى را بر دوش نمی‌کشد سپس بازگشت شما به سوى پروردگارتان است پس شما را به آن چه عمل مى‌كرديد خبر خواهد داد همانا او به آنچه در سينه‌هاست آگاه است. @Tobeh_Channel
یگانه مرهم یاس شکسته سینه بیا! غریب خسته دل و دلبر مدینه بیا! 🥀 🖤🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤فاطمة الزهراء🖤 ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل1⃣صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃