eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
234 دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 پایان کار سربازان امام زمان شهادت است . 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
۳ بهمن
۳ بهمن
۳ بهمن
هدایت شده از کانال توبه
19.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢رهبر انقلاب : در زمینه‌ی نشان دادن پیشرفت‌ها کم کاریم/ ما به یک کار مهم رسانه‌ای نیاز داریم/ آیا جوانان و دانشجویان ما از پیشرفتهایی که اینجا بیان شد مطلعند؟ رهبر انقلاب اسلامی در جمع تولیدکنندگان و فعالان بخش خصوص رویداد ملی «پیشگامان پیشرفت»: 🔹ما به یک کار مهم رسانه‌ای نیاز داریم. آیا این پیشرفت‌هایی که شما اینجا گزارش دادید و ما شنیدیم، جوان‌های ما و دانشجویان ما می‌دانند؟ کسانی که مایل‌اند در کشور فعالیت کنند، اثر بگذارند و توانایی‌هایی در خود می‌بینند، آنها می‌دانند که می‌توان یک واحد کوچکی را مثلاً در یک شهر کوچک به وجود آورد و بعد از مدتی آن را به چندین ده برابر افزایش داد؟ پیشرفت این را خبر دارند؟... 🔹ما در زمینه‌ی نشان دادن "پیشرفت‌ها و تحقق آرزوها" کم کاریم. یک کار رسانه‌ای لازم است. این یک فصل جداگانه‌ایست که باید بنشینند در این زمینه بحث کنند و فکر کنند.
۳ بهمن
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ⭕️ 🔴شیر مادر و نان سفره پدر حلالت شیر مرد با رجزی که خواندی ⭕️ 🔴. 🍏گروه راه معرفت 🍏
۳ بهمن
🔆 💠سید حسین تنها فرزند پسر خانواده هفت نفری ما بود، گاهی وقتی می خواست به جبهه برود، اصرار به ماندن سید حسین در شهر می کردیم و می گفتیم به وجود شما اینجا نیاز است و او را از رفتن به جبهه منع می کردیم، می گفت: شما مادرها باید که ما را از خانه بیرون کرده و روانه جبهه سازید، چگونه می خواهید که در این شرایط ما در شهر بمانیم! 💠آخرین باری که می خواست به جبهه اعزام شود وقتی از درب خانه خارج می شد گفت: مادر هرچه قدر که می خواهید صورت مرا ببوس! فهمیدم این وداع آخر است. 💠خواب دیدم بانویی بر مزاری نشسته و به شدت اشک میریزد. مرا که دید گفت: من حضرت زهرا هستم و این قبر حسین است به مادر حسین خبر بدهید! 💠حسین عاشق و دلسوخته حضرت زهرا بود. شب میلاد حضرت زهرا به دنیا آمد. شب شهادت حضرت زهرا در عملیات کربلای ۵ هم ترکشی به پهلویش نشست و شهید شد. سید محمد حسین انجوی امیری 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدمحمد حسین انجوی امیری 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
۳ بهمن
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره مبارکه آل عمران آیه ۳۲ قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (ای رسول ما! به مردم) بگو خدا و رسول را اطاعت كنيد پس اگر سرپيچى كردند ، (بدانيد كه) همانا خداوند كافران را دوست نمى‌دارد.
۴ بهمن
❤️اللهم عجل لولیک الفرج نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى... جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
۴ بهمن
سلام بـر آنان که اول از سـیم خاردار نـفـس گـذشـتـنـد و بعد از سیم خاردار دشـمـن سلام بر 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
۴ بهمن
👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇 (تقویم همسران) ✴️ پنجشنبه 👈 4 بهمن / دلو 1403 👈22 رجب 1446👈23 ژانویه 2025 @taghvimehamsaran 🕋 مناسب های دینی و اسلامی. 🎇 امور دینی و اسلامی. 📛امور اساسی انجام نگیرد. 📛مسافرت مکروه است در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. ✅و صدقه امروز مقبول است و ثواب بیشتری دارد. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و محبوب بین مردم است. 🔭احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️استعمال دارو. ✳️معجون و مرهم گذاشتن بر زخم و دمل. ✳️کشیدن دندان. ✳️جراحی چشم. ✳️بذر افشانی. ✳️آبیاری. ✳️درختکاری. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️و کندن چاه و جوی نیک است. 📛ولی امور اساسی و همیشگی. 📛امور ازدواجی عقد و عروسی. 📛 و مسافرت خوب نیست. 🟣کتابت ادعیه و احراز و نماز و بستن حرز خوب نیست. 💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه) ، قمر در عقرب و از مقاربت به قصد فرزند اوری اجتناب شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می گردد. 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث قوت دل است. 😴 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 23 سوره مبارکه "مومنون" است. و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم... و چنین برداشت میشود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که او باور نکند و یا نصیحتی به کسی کند و او قبول نکند. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . @taghvimehamsaran 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 025 377 47 297 0912 353 2816 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک نقل مطلب ممنوع و حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛 لینگ کانال در ایتا و سروش و تلگرام 👇 @taghvimehamsaran ارتباط با ادمین👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
۴ بهمن
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ قسمت ۱۳ و ۱۴ فقط آیه بود که دردها را درمان بود. تمام مسیر به بدبختی‌هایش فکر میکرد. سرد و خالی بود. برای همسری نمیرفت،برای کلفتی میرفت. میرفت که تمام عمر را کنار خانواده‌ای سر کند که لعن و نفرینش میکردند. کنار مردی که نه نامش را میدانست نه قیافه‌اش را دیده بود. دوست نداشت چیزی از او بداند... بیچاره دلش! بیچاره احسان! نام احسان را در ذهنش پس راند؛ نامی که بود برایش! بود برایش! آیه یادش داده بود... " وقتی اسم مردی بیاد روی اسمت، مهم نیست بهش علاقه داری یا نه، مهم اینه که بهش شدی. " و رها متعهد شده بود ، به مردی که نمیدانست کیست؛ به کسی که برادرش، برادرزاده‌اش را کشته بود. رها خیانتکار نبود، حتی در افکارش! ماشین که ایستاد مرد پیاده شد ، و در را بست؛ منتظر ایستاد. رها در را باز کرد و آهسته بست... بسته نشد، دوباره باز کرد و بست... باز هم بسته نشد. -محکمتر بزن دیگه! در را باز کرد و محکمتر زد. در که بسته شد صدای دزدگیر را نشنید. مرد که راه افتاد، رها به دنبالش وارد خانه شد. خانه دو طبقه و شمالی ساخت، بود. حیاط کوچکی داشت. وارد خانه که شدند مرد مقابلش ایستاد. سرش پایین بود و به مردی که مقابلش بود نگاه نکرد.ایستاد تا بشنود تمام حرفهایی را که میدانست. _از امروز بخور و بخواب خونه‌ی بابات تموم شد. و رها فکر کرد مگر در طول عمرش بخور و بخواب داشته است؟ اصلا مفهومش را نمیدانست. تمام زندگی‌اش کار و درس و کار بوده... _کارای خونه رو انجام میدی، در واقع خدمتکار این خونه‌ای! این چادرم دیگه سر نمیکنی، خوشم نمیاد؛ خانواده‌ی ما این تیپی نیست، ما اعتقادات خودمونو داریم! رها لب باز کرد، آخر آیه گفته بود "همیشه آدم باید به حرف همسرش گوش کنه تا جایی که رو نقض نکنه" +کارا هر چی باشه انجام میدم؛ اما لطفا با کاری نداشته باشید! مرد ساکت بود؛ انگار فکر میکرد: _باشه، به هرحال قرار نیست زیاد از خونه بری بیرون، اونم با من! +من سرکار میرفتم؛ البته تا چند روز پیش، میتونم برم؟ _محل کارت کجا بود؟ +کلینیک صدر. _چه روزایی؟ رها: _همه روزا جز سه‌شنبه و جمعه _باشه اما تمام حقوقتو میدی به من، باید پولشو بدیم به «معصومه»، به هر حال شما شوهرشو ازش گرفتید! خوب بود که قبول کرده بود که سر کار برود وگرنه چگونه این زندگی را تحمل میکرد؟ _چه ساعتی میری؟ رها: _از هشت صبح تا دو بعدازظهر میرم. _پس قبل از رفتن کاراتو انجام بده و ناهار آماده کن. رها: _چشم! _خب چیزایی که لازمه بدونی: اول اینکه من و مادرم اینجا زندگی میکنیم، برادرم و همسرش طبقه‌ی بالا زندگی میکردن که بعد از کاری که برادرت کرد الان زن برادرم خونه‌ی پدرشه، حامله‌ست؛ باید یه بچه رو بی‌پدر بزرگ کنه... مرد ساکت ماند. _متاسفم آقا! -تاسف تو برای من و خانواده‌ام فایده نداره؛ فراموش نکن که به عقد من دراومدی نه برای اینکه زن منی، فقط برای اینکه راهی برای فرار از این خونه نداشته باشی. گاهی صداقت قلب‌های ساده و مهربان را ساده میشکند و رها حس شکستن کرد؛غروری که تازه جوانه زده بود؛ حرفهای دکتر صدر شکست؛ خواهرانه‌های آیه شکست. _بله آقا میدونم. -خوبه، امیدوارم به مشکل برنخوریم! رها: _سعی میکنم کاری نکنم که مشکلی ایجاد بشه. -اینجا رو تمیز کن، دیروز چهلم سینا بود. بعد هم برو بالا رو تمیز کن! به چیزی دست نزن فقط تمیز کن و غذا رو آماده کن! از اتاق کنار آشپزخونه استفاده کن، میتونی همونجا بخوابی. _چشم آقا. مرد رفت تا رها به کارهای همیشگی‌اش برسد، کاری که هر روز در خانه‌ی پدر هم انجام میداد. اتاقش انباری کوچکی بود. کمی وسایل را جابه‌جا کرد تا بتواند جای خوابی برای خود درست کند. لباسهایش را عوض کرد و لباس کار پوشید. همه لباسهایش لباس کار بودند؛ هرگز مهمانی نرفته بود... همیشه در مهمانیها خدمتکاری بیش نبود، خدمتکاری با نام فامیل مرادی! تا شب مشغول کار بود... نهار و شام پخت، خانه را تمیز کرد، ظرفها را شست و جابه‌جا کرد. آخر شب که برای خواب آماده میشد در اتاقش باز شد... فورا روی رختخوابش نشست و روسری‌اش را مرتب کرد. خدا رحم کرد که هنوز روسری‌اش را درنیاورده بود. _خوب از پس کارا براومدی! آهی کشید و ادامه داد: _میدونی من نامزد دارم؟ َرها لب بست... نمیدانست این مرد کیست؛ این حرف ها چه ربطی به او دارد! در ذهنش نامزد پررنگ شد "مثل من" _رویا رو خیلی دوست دارم. در ذهنش نقش زد باز هم "مثل من" _آرزوهای زیادی داشتیم، حتی.... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
۴ بهمن