❣ #سلام_امام_زمانم❣
عشق آن دارم که تا آید #نفس
از #جمال دلبرم گویم فقط
حق پرستم، مقتدایم #مهدی است
تا ابد از #سرورم گویم فقط
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🖤🖤🖤
✨✨✨✨✨✨✨✨
🔆 #استادبزرگ_اخلاق آقای میرزا اسماعیل #دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه 15 #دستورالعمل را ذکر میکند که به ترتیب در ذیل آورده شده است:👇
1. هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.🍃
3.اگر غلام خانهزادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.🍃
5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.🍃
7.تربت، دفع بلا میکند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند.
8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چین ها باز می شود.🍃
9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.🍃
11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.
12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.🍃
13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دههی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
14.دل های مؤمنین که به هم وصل میشود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."🍃
15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.
🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨
♨️ *تصاویر دیدهنشده از اشکهای حاج قاسم در داخل ضریح امام رضا(ع)
✨✨✨✨✨✨✨✨
1_741798090.ogg
12.51M
پیام فتنههای جهانی آخرالزمان
● کرونا و ظهور 🌷
● حجت الاسلام علیرضا #پناهیان
🌷💐🌷
💠 #زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجی زاده)
✍به قلم، دکتر مهدی بهداروند
🍁قسمت: 54
گرما طویله را پر کرده بود و به ندرت هوای تازه ای وارد می شد، سروصدایی از پشت پنجره ها بلند شد. پشت طويله پنجره هایی چهل سانتی متر در چهل سانتی متر بود. عراقیها ظرف های آب گرم را آوردند و با صدا زدن بچه ها یکی یکی به آنها آب دادند. زبانم از تشنگی به سقف دهانم چسبیده بود. هر کس که برای آب خوردن می رفت باید سرش را از پنجره بیرون می برد. عراقیها اول چند ضربه با کابل به سر او می زدند و بعد به او آب می دادند. بچه ها به امید سیراب شدن صف کشیدند. کریم زودتر از همه اول صف ایستاد و سرش را بیرون برد و گفت: «آب .. آب ...» عراقی، بی آنکه حواسش جمع باشد، دو سه ضربه به سر او کابل زد. فریادش برآمد: «نزن! من کریم هستم.» عراقی پشت پنجره با صدای بلند خندید و گفت: «یا کریم اهلا و مرحبا.» بعد از کریم تا پنج نفر هر کس سرش را برای خوردن آب بیرون می برد ضربات کابل به سرش می خورد و آب زهر مارش می شد. بعضی از بچه هایی که آب خورده بودند با سر خون آلود باز می گشتند. بچه هایی که در صف بودند، با دیدن این صحنه، که در حقیقت تحقیر اسیران بود، قید آب خوردن را زدند، هر چه عراقیها گفتند: «بعدی ...» دیگر کسی جلو نرفت. سرباز عراقی از پشت پنجره گفت: «مگر آب نمی خواهید؟» یکی از پیرمردها گفت: «نه، آب با تحقیر و ذلت نمی خواهیم. حاضریم از تشنگی بمیریم، ولی این طور تحقیر نشویم. این آب گرم هم ارزانی خودتان!» صدای پیرمرد و قدرت کلام او روحیه مرا بالا برد. با خودم گفتم: «خاک بر سرت! تو همان کسی هستی که تا چند ساعت قبل می خواستی خودکشی کنی و توجیه شرعی هم برایش داشتی. بیشتر اینها سنشان هفده تا نوزده سال است و تو چند سال از آنها بزرگتری؛ ولی زودتر از همه بریدی.» قدری به خودم بد و بیراه گفتم. دیدن آن صحنه درس خوبی برای ادامه اسارتم بود. به بچه ها نگاه می کردم و لذت می بردم. عراقی ها ده دقیقه ای واکنشی نشان ندادند. وقتی دیدند حرف بچه ها یکی است و کسی سراغ آب را نمی گیرد فهمیدند قضیه جدی است. آنها کریم را صدا زدند و قدری با او نجوا کردند. کریم برگشت و وسط طویله ایستاد و گفت: «بچه ها، عراقی ها می گویند دیگر کسی را کتک نمی زنیم. سریع بیایید و آب بخورید.» نمیشد به حرف کریم و عراقی ها اعتماد کرد. آنها مثل هم بودند. بچه ها با هم مشورت کردند که برای خوردن آب باید سرشان را بیرون ببرند یا همچنان تشنه بمانند...
قرار شد یک نفر پیش قدم شود. اگر عراقی ها دروغ گفتند، دیگر هیچکس جلو نرود. یکی از بچه های اهواز، که قد نسبتا بلندی داشت، گفت: «من اول می روم تا اگر باز کتک زدند، من کتک بخورم.» به شجاعتش درود فرستادم. در حالی که استوار به طرف پنجره قدم بر می داشت، دعایش کردم. بلند گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم.» و سرش را از پنجره بیرون برد. همه منتظر خوردن کابل بر سرش بودیم. ولی این اتفاق نیفتاد. او، بعد از اینکه آب نوش جان کرد، سرش را داخل آورد و بلند گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله و لعنت الله علی یزید.» خوشحال شدیم و پشت سر هم به صف ایستادیم تا آب بخوریم. سرمان را با قدری ترس بیرون می بردیم و بعد از اینکه مطمئن میشدیم خبری از کابل نیست از یک قوطی کنسرو کمی آب گرم می خوردیم. من هم مثل باقی بچه ها سرم را بیرون بردم و با ولع آب گرمی را که حدود چهل درجه حرارت داشت سرکشیدم. آب گرم بود؛ ولی نعمتی بود که ما را از عطش مرگبار نجات می داد. اولین بار بود که بعد از حدود چهل ساعت در اردوگاه آب می خوردم. با کوتاه آمدن و عقب نشینی عراقی ها فهمیدیم می شود مقابل کارهای خلاف عراقی ها ایستاد و آنها را به عقب نشینی وادار کرد. این بهترین درس ما بود که در سایه امتناع از خوردن آب، آن هم در اوج تشنگی، به دست آوردیم. عراقی ها هم فکر نمی کردند ما آن قدر قرص و محکم مقابلشان بایستیم و کوتاه نیاییم. رفتار ما برای عراقی ها هم درس عبرتی بود که هر طور دلشان می خواهد با ما رفتار نکنند.
ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود و تنومه گرمای بالایی داشت. فکر میکنم درجه رطوبت و شرجی آن هشتاد درصد بود. آنقدر از گرما عرق کرده بودیم که زیر پایمان خیس بود. ما که اسیر بودیم و کسی به فکرمان نبود؛ عراقی ها و حتی فرماندهان آنها هم از آن گرما و رطوبت ذله شده بودند و راهی برای فرار نداشتند. آنها هم امکانات رفاهی خوبی نداشتند و گرما دمار از روزگارشان در آورده بود. سربازان یا دکمه هایشان باز بود یا پیراهن نظامی شان را در آورده بودند و با زیر پیراهن رفت و آمد می کردند. صورتشان از شدت گرما و شرجی قرمز شده بود.
یک ساعتی مراقب اوضاع و احوال بودیم که سروکله نگهبان پیدا شد.
👈ادامه دارد...
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙لا اله الا الله ☀️
🌙لا اله الا الله☀️
☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️
عَجِلوُابا لصلاة
👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ
🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ
🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ
🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ
یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🌹دعای برکت روز:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،
اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ،
رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع
ِ خَلقِک)َ
🌹🌹🌹
چہ خوب گفت سید مرتضی آوینے:
حزب اللہ اهـل
ولایت است و اهل
ولایت بودن دشوار است
پایمردی میخواهد و وفادارے.
آقاجان انی سلمٌ لمن
سالمکم وحربٌ لمن حاربڪم
#سربازتیم_آقاجان❣
سلام آقا جان صبحت بخیر
🌹🌹🌹
امام حسن عليه السلام
در پاسخ به اين پرسش كه : بزدلى چيست ؟ ـ : دليرى در برابر دوست و گريختن از برابر دشمن .
#پویش جهانی
دوشنبههای امام حسنی
ناشر کلام اهل بیت باشیم
🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
🌸امروز را
🍃به داشتهها،
🌸به موقعیتها
🍃و آدمهایِ خوبِ زندگیات
🌸فکرکن
🍃به هر چیز یا هر کسی که
🌸دنیایِ تو را زیبا و حالِ تو را
🍃خوب میکند.
🌸بخند؛ به رویِ تمامِ
🍃روزهایِ خوبی که در راهند،
🌸اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد،
🍃و آرزوهایی که
🌸برآورده خواهند شد.
🍃خوشبختی یعنی همین؛
🌸که زندگی را سخت نگیریم،
🌷💐🌷
، شهید پورجعفری حدود ۳۰ سال از صبح تا شب همراه سردار سلیمانی بوده و در آخر هم کنار سردار شهید شدند. در یک برهه، حوالی سال ۹۵ خانواده شهید پورجعفری از ایشان میخواهند که دیگر جهاد کافی هست و بیشتر به امور خانواده بپردازند.
شهید هم بدلیل ملاحظات خانواده استعفا میدهند.
بعد از آن، شهید سلیمانی برای اولینبار برای مأموریت عازم سوریه میشوند درحالی که برخلاف همیشه پورجعفری همراهشان نبوده.
در آن سفر، شهید سلیمانی نامه ای را برای حسین پورجعفری می نویسد که بسیار خواندنی هست.
ظاهراً بعد از این نامه، شهید پورجعفری خانواده را راضی میکند و دوباره برمیگردند به سپاه قدس و نهایتا در کنار شهید سلیمانی به فیض شهادت میرسد.
متن این نامه خواندنی حاج قاسم به این شهید به شرح زیر تقدیم به شما 👇
https://chat.whatsapp.com/HJZNVYmLen335RQhJ9AB0G
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیز برادرم حسین، پس از سی سال خصوصا در این بیست سال که نفس تو پیوسته تنفسم بود، اولین سفر را بدون تو درحال انجام هستم. در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت کردم. همه تعجب کردند، در هواپیما، ماشین و . . . . بارها نگاه کردم، جایت خالی بود، معلوم شد خیلی دوستت داشتهام.
حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی که حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند. همیشه نه تنها از جسمم مراقبت می کردی، بلکه مراقب روحم هم بودی. اصرار به استراحت، اصرار به خوردن، خوابیدن و . . . بیش از احساس یک فرزند به پدرش بود. بیست سال اخیر پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود.
حسین عزیز! خوشحالم از من جدا شدی، خیلی خوشحالم. اگر چه مدتی از لحاظ روحی گمشده ای دارم، اما از جدا شدن تو خوشحالم، چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم. من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم، لحظه ای نمی توانم بدون آنها شاد باشم. هر وقت خواستم زندگی کنم و آرامش داشته باشم، یک صف طولانی از دوستان شهیدم که همراهم بودند، مثل پروانه دورم می چرخیدند و جلو چشمم هستند.
حسین! بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم. اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی، حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم.
حسین جان! شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر.
حسین! پسرم، عزیزم، برادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با برکت داشته باشی و حسین پورجعفری را همانگونه که بود، با همان خصوصیت تا آخر حفط کنی.
حسینی که برای هر مجاهدی اعم از عراقی، سوری، لبنانی، افغانی و یمنی، آشنا بود. او نشانه و نشانی من بود. چه زیبا بود در این چند روز سراغت را از من می گرفتند و کسی باور نمی کرد همراهم نباشی.
حسین عزیز! فقط قیامت است که حقیقت ارزش اعمال معلوم می شود و چه زیباست آنوقتی که همه حیران و متحیرند و تو خوشحال و خندانی.
اجر این خستگی ها را آنوقت دریافت خواهی کرد، آنوقت که خانواده و وابستگان به تو نیازمندند و به تو توسل می جویند، خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر شهید قرار دهد. به تو قول می دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم.
حسین عزیزم! سعی کن پیوسته تر و تازه بودن جهادی را در هر حالتی در خودت حفظ کنی، اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا یاد دوستان شهیدت را از یادت ببرد. یاد حسین اسدی، یاد حسین نصرالهی، یاد احمد سلیمانی، یاد حسین بادپا، یاد که را بگویم و چند نفر را بجویم؟ چرا که فراموشی آنها حتما فراموشی خداوند سبحان، است.
حسین جان! عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می شود، ما همه به سرعت از هم پراکنده می شویم و بین ما و عزیزانمان فاصله می افتد. ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که می گذارند،در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست. چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد.
حسین عزیز! اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند.
برادر خوبم! اگر می خواهی دردمند نشوی، دردمند شو! دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است.
دردی که گرمای وجودت در سرمای جانکاه باشد، عزیز برادرم همه دردها، درد نیستند و
همه بلاها، بلا نمی باشند. چه بسیار دردهایی که دوای دردند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت خودت را به
او بسپار و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدان.
حسین! می دانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. می دانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب می دانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظه ای رهایم نمی کند. اما نه ترس از دشمن و نه ترس از نداشتن، نه ترس از از مقام و مکان. تو می دانی! چون پاره ای از وجودم بودی، ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم! دعایم کن و در دعایت رهایم نکن.
انشالله تو و خانواده مجاهد و صبورت همیشه موفق و موید باشید. خداحافظ برادر خوب و عزیزم، دوست و یار باوفاو مهربان و صادق سی ساله ام.
خداحافظ، برادرت قاسم سلیمانی
۱۰ / ۸ / ۱۳۹۵ سفر حلب
🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد پناهیان " علامت اخلاص حاج قاسم ، گریه برای حضرت زهرا سلام الله علیها🖤
#کلیپ بسیار زیبا....
💚💚💚
🌹🌹🌹
🔴آیا امکان دیدن حضرت مهدی(عج) در زمان غیبت وجود دارد؟
🔵در زمان ما عده ای پیدا شدند که در اصطلاح به آنها می گویند شیاد!!
📛چون میگویند با آقا رابطه داریم و.. البته اینها به نفرین امام زمان(عج) گرفتار می شوند.
🔅مردم نیز در این میان تقصیر دارند و به سادگی نباید تسلیم شوند.
✅باید توجه داشت که رویت عام بعد از ظهور صورت می گیرد.
💥البته عده ای بودند که امام را شناختند که خیلی کم اتفاق افتاده،
🌸معمولا امام زمان(عج) را می بینند ولی بعدا می فهمند که امام بوده، که از عجایب ولایت است.
🌺امام زمان و همه ائمه این قدرت را داشته و دارند که در کسی که آنها را می بیند تصرف کنند که او را نشناسد. برای آنها کاری ندارد.
🔵البته امام یک بعد را آزاد می گذراند که بتواند آن شخص حرف بزند و سوال کند.
البته ممکن است برعکسش نیز اتفاق بیفتد و آقا تصرف کنند که افراد ایشان را بشناسند ولی نتوانند حرف بزنند.
💐بسیاری امام زمان(عج) را در غیبت کبری دیده اند و باز هم می توان دید.
اما مسئله ای که هست این است که این دیدار ناگهانی اتفاق می افتد.
⁉️ چرا ؟
🔴چون افراد این دیدارها را به خودشان نسبت ندهند که من چون فلان کار را کردم، امام را دیدم و من خیلی خوبم و...!
🌹🌹🌹
🔰سخنان آیت الله فاطمی نیا در حرم امام رضا(علیه السلام) به نقل از شبستان
🔴وقتی بزرگترین دانشمندان دنیا فواید روزه ۱۴۰۰ سال قبل مارو کشف میکنن...
✅ایشون پروفسور و دانشمند بزرگ ژاپنیه که برنده جایزه نوبل شده...
🔻این آقای پروفسور کشف کرده وقتی انسان بیش از ۹ ساعت گرسنه بمونه، سلولهای سالم برای کسب انرژی و جبران کمبود غذا از سلولهای معیوب و تودههای مستعد سرطان تغذیه میکنن.
در واقع اتوفاژی، بسیاری از بیماریها از جمله سرطان رو متوقف و حتی در موارد زیادی درمان میکنه...
🔻این هم برای کسانی که خودشون عقب مونده هستن، اما احکام اسلام رو مربوط به گذشته میدونن!!
❤️۱۴۰۰ سال قبل پیامبر اکرم(ص) فرمودند: "روزه بگیرید تا سلامت بمانید"؛
و بشر بعد از این همه سال آن را کشف کرده!
💚به دینمان اسلام افتخار کنیم...💚
🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💚🇮🇷🌴💖🌴🇮🇷💚🍃
🍃🌸چند نکته از هزاران🌸🍃
🍃❤️📹 یکی از زیباترین توصیه های معنوی برای باز شدنِ گره های زندگی و حاجت روایی ...
🍃💚توصیه آیت الله بهاالدینی ره ؛
🍃💙 راوی : استاد عالی
🍃🌸راهکارهای معنوی برای دفعِ بدی و بلا و رَدِ مظالم...
🍃💝صدقه دادن.
🍃💝 پولی بعنوانِ رَدِ مظالم دادن.
🍃💝 خوندنِ حدیثِ کساء وعرض اردت و سلام و توسل بحضرتِ فاطمه زهرا سلام الله علیه
🍃💝اگر هم دستتون میرسه حتما یه قربانی بکنین حتی اگه کوچیک باشه در حدِ خودتون.
🍃❤️🇮🇷❤️🍃
.💙
💠 #زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجی زاده)
✍به قلم، دکتر مهدی بهداروند
🍁قسمت: 55
یک ساعتی مراقب اوضاع و احوال بودیم که سروکله نگهبان پیدا شد. بعد از باز کردن در، در حالی که با دستمال سفیدش عرقهای صورت و گردنش را پاک می کرد، به من گفت: «تو بیا بیرون!» تعجب کردم. با خودم گفتم: «چه شده که مرا صدا زده؟» بدنم از کتک هایی که خورده بودم درد می کرد. به حضرت زهرا(س) متوسل شدم و خودم را به او سپردم. احساس ضعف میکردم. از زمین بلند شدم و همراه نگهبان رفتم. رفتنم با دفعات قبل فرق داشت. رفتن های قبلی با کتک و کابل و فحش همراه بود؛ ولی این بار کاری به من نداشتند. با خودم گفتم: «حتما خبری شده که این طور احترام می گذارند و مثل آدم رفتار می کنند.» نگهبان مقابل در اتاقی گفت: «بایست.» داخل اتاق شد و در را بست. یک دقیقه بیشتر طول نکشید که بیرون آمد و گفت: «برو داخل.» وارد اتاق شدم. یک اتاق شش متری بود با یک میز بزرگ که افسری عراقی با چشم های سبز پشت آن نشسته بود. بالای سرش عکس صدام، که تفنگ تک لول در دست داشت، دیده میشد. نگاهی به اتاق انداختم. دو صندلی جلوی میز و دو صندلی دیگر در گوشه اتاق، کنار یک فایل، دیده می شد. روی یکی از صندلی های کرم رنگ، که جلوی میز قرار داشت، کریم اهوازی نشسته بود و مرا نگاه میکرد و میخندید. کاہلی هم در دستش بود که با آن بازی میکرد. فهمیدم فراخواندنم به او مربوط است و حتما گزارشی داده که خودش هم آنجاست. احتمال دادم تهدیدش را عملی کرده است. میخواست تحقیر شدن آن روزش را تلافی کند. طوری که گویی او را نمی بینم کنار در ایستادم و منتظر عکس العمل افسر شدم. او نگاهی به من کرد و نگاهی به کریم. بعد با صدای کشیده ای گفت: «خب، کریم، قصه را تعریف کن تا این آقا هم بشنود.» کریم، با خوشحالی، انگار بخواهد خبر مهمی را بدهد، گفت: «این اسیر پاسدار و یکی از فرماندهان بزرگ سپاه است. در جزیره همیشه او را با پاترول فرماندهی و احترام خاصی میبردند و می آوردند. روزی که شما به جزیره حمله کردید، دیدم این اسیر با ماشین از راه رسید. یکی از نیروهای ایرانی، که از فرماندهان زیردست او بود، جلو آمد و به او گفت که فرمانده این اسیرانی که دست هایشان بسته است امروز صبح اسیر شده اند و الان در این اوضاع نمی دانیم با آنها چه کار کنیم. این آقا نگاهی به اسیران عراقی کرد و گفت همین الان اینها را تیرباران کنید! الان که وقت اسیر گرفتن نیست. با دستور این فرد، بلافاصله اسیران را در گوشه ای جمع کردند و همانجا تیربارانشان کردند و با لودر گودالی کندند و همه را دفن کردند. این فرمانده ایستاده بود و می خندید و می گفت که سزای حمله به ایران همین است تا کسی جرئت نکند هوای تجاوز به سرش بزند.»
او حرف می زد و من مانده بودم چقدر راحت دروغ می گوید. برای خودشیرینی کردن میخواست بدبختم کند. در دل گفتم: «خدایا، خودت به فریادم برس. اگر افسر عراقی حرف های این اسير خائن را باور کند، کار من زار است. فاتحه ام خوانده است.»
هنوز حرفهای کریم تمام نشده بود که افسر عراقی چند نفر را از بیرون صدا زد و آنها به طرفم هجوم آوردند و تا توانستند مرا زدند. یکی به سرم می زد، دیگری به کمرم، و آن یکی به شکمم. منطقه آزاد بود! هر کس هر جا را می خواست می زد و ابایی نداشت. آنقدر وحشیانه کتکم زدند که برای یک لحظه نفسم حبس شد و احساس کردم دارم قبض روح میشوم. یکی از آنها پوکه گلوله توپی را از بیرون آورد و محکم با آن را به کمر و سرم می زد. ضربات اول درد داشت؛ ولی در ضربات بعدی دیگر دردی حس نمی کردم. معلوم بود عصب هایم قطع شده است که دیگر دردی حس نمیکنم.
کاری از دستم برنمی آمد. دقایقی بعد، خسته شدند و با اشاره افسر کنار رفتند.
از سر و صورتم خون می آمد. نگاهی به کریم انداختم که میخندید. قید همه چیز را زدم و گفتم: «ببین آقا کریم، این طور نمی ماند!» وقتی این حرف را شنید بلند خندید و گفت: بهتر می شود، اما بدتر نمی شود. مطمئن باش.» .
👈ادامه دارد...
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🖤🖤🖤
#خاطرات_شهید
ایشان به حجاب خیلی تاکید داشت، حتی در وصیت نامه اش آورده است. خیلی ولایی بود، می گفت ما منتظریم که آقا دستور دهد هر کجا که باشد برویم، گوشمان به دهان مبارک مقام معظم رهبری است که امر کنند و ما برای هرکاری آماده ایم.
به من می گفت می خواهم به لحاظ حجاب برای دخترم الگو باشی، اگر کسی را می خواهم امر به معروف کنم باید پشتم از طرف شما گرم باشد. می گفت دخترمان که به سن تکلیف نرسیده است، نماز را یادش بده و به مسجد ببر. می گفت من خیلی خانه نیستم، تربیت اصلی با مادر است، من در کنارت هستم ولی خیلی چیزها را نمی بینم و نمی دانم، پس شما حواست باشد.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_الیاس_چگینی🌷
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید الیاس چگینی 🌹🍃
🖤🖤🖤