💎 #حدیث_روز
🌸پیامبر رحمت (ص)
💞 محبوب ترين مخلوقات پیش خدا
←جوان خوش سيمايى→ است
👈 كه ↫جوانى و زيبايى اش↬ را براى خدا و در راه فرمانبرداری از او بگذارد.👌
✨خداوند بخشنده به وجود چنين جوانى پیش فرشتگان مى بالد
و مى فرمايد: «اين بنده حقیقی من است!».💕
📗ميزان الحكمه، ح ۹۰۹۶
🌺🌺🌺
💠#زندان_الرشید(خاطرات سردار گرجیزاده)
✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند
🍁قسمت:144
نگهبان در دو سلول دیگر را باز کرد و از هر سلول چند نفر را در دو سلول جدید جا داد. وقتی در دو سلول جدید را بست، نزدیک سلول من آمد و گفت: «راضی شدی؟»
- بله، امیدوارم هر چه می خواهی خدا به تو بدهد. فقط می خواهم مادرم که مریض است خوب بشود.
۔ ان شاء الله خدا به او شفا می دهد.
از اینکه نگهبان آنها را در دو سلول دیگر جا کرده بود، خدا را شکر کردم. صدای تشکر بچه ها از هر چهار سلول بلند شد. هر کس حرفی میزد. یکی می گفت: «برای سلامتی علی آقا صلوات بفرست.» دیگری می گفت: «برای آزادی همه اسرا صلوات.» از اینکه توانسته بودم کاری انجام بدهم حس خوبی داشتم. بچه های جدید فهمیده بودند با نگهبانها رابطه خوبی دارم. هر وقت کارشان گره می خورد، می آمدند سراغ من. یک روز نگهبان گفت: «علی، کار تو شده جوشکاری!».
- جوشکاری یعنی چه؟
- یعنی حل مشکلات این جماعت. خیلی هم خوب است، ولی حواست را جمع کن مبادا یک بار دیگر جوشکاری ات عمل نکند!
- تا آن موقع خدا کریم است.
صبح روز بعد، وقتی برای توالت رفتن در راهرو جمع شدیم، به مسعود خرم پور گفتم: «ما در اینجا تجربیاتی کسب کرده ایم و شما هم از آن اردوگاه تجربیاتی دارید. خوب است از تجربیات یکدیگر استفاده کنیم.» مسعود گفت: «شما مثلا چه تجربیاتی دارید؟» گفتم: فعلا زود وارد معامله نشو. با دوستانت صحبت کن و جوابی به من بده.»
صبح روز بعد، مسعود گفت: «دیشب با بچه ها در مورد پیشنهاد تو حرف زدم. آنها استقبال کردند.» گفتم: «پس برای جلسات هم فکری خبر می دهم.» شب به عباس گفتم: «طرحی برای راحتی بچه ها به ذهنم رسیده و می خواهم آن را عملی کنم.»
- چه طرحی؟
- این بچه ها صبح ها و عصرها برای رفتن به توالت وقت کم می آورند و گاهی عده ای هنوز نوبتشان نشده وقت تمام می شود و باید به سلولشان برگردند.
- خوب، لابد می خواهی وقت توالت رفتن را زیاد کنی؟
- نه. یک طرح جدید دارم.
- بگو. گوش می کنم.
- قفل در سلول ها را دستکاری کنیم.
- چطوری؟
- با یک سنجاق. همان طوری که قفل در سلول خودمان را خراب کردیم.
- علی آقا، بیکاری! به خدا شر برایمان درست میکنی.
- عباس، تو که ترسو نبودی! آخر بچه ها گناه دارند.
- از حالا بگویم اگر لو رفتی، من نیستم! .
- زود جا زدی؟
فردای آن روز، بعد از مغرب، وقتی نگهبان رفت، حدود دو ساعت مشغول حرف زدن و شوخی کردن بودیم. به اکبر گفتم: حالا چه می چسبد؟» .
- رفتن به توالت و نفس تازه کردن.
- گل گفتی. بلند شو.
👈ادامه دارد
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🌺🌺🌺
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🔴حکمت کارایی بعضی از اعضای بدن!
💚ابن ابى لیلى میگوید:
روزى به همراه نعمان کوفى که شخصی عالم و دارای نفوذ کلام بود به محضر مبارک حضرت صادق علیه السلام وارد شدیم.
💚حضرت خطاب به او فرمود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟جواب گفت: خیر.
💚امام علیه السلام پرسید:
آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بینی و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى؟
💠اظهار داشت: خیر.
💚حضرت صادق علیه السلام فرمود:
1⃣خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه، در آن نبود، پیه ها زود فاسد مى شد.
و همچنین اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛
2⃣ و خداوند در گوش، تلخى قرار داد تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد و اگر وارد گوش شوند،میمیرند.
3⃣و بى مزّه بودن آب دهان،موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛
4⃣و در بینی رطوبت روان قرار داد به خاطر این که هیچ دردی و آفتی در سر پیدا نمی شود مگر آن که این رطوبت آن را خارج می کند و اگر این رطوبت نمی بود، مغز سفت و سخت می شد و کرم می گذارد.
5⃣و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله (لا إ له إ لاّ اللّه) است، که اوّل آن (لا اله) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش ((الاّ اللّه)) است، یعنى؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.
🌹🌹🌹
📘بحارالا نوار: ج ۲، ص ۲۹۵، ح ۱۴، به نقل از علل الشّرایع.
📗چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام
💠 شهید روز ۱۳ فروردین خان طومان
شهید قاسمپور پس از دوماه حضور در جبهه سوریه سرانجام در عصر ۱۳ فروردین سال ۹۵ در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری داعش منطقه خان طومان، در اثر اصابت تیر مستقیم تک تیرانداز های تکفیری به ناحیه چشم و قلب، به فیض شهادت و به آرزوی دیرینه اش رسید.
🌹 شاد کنید همه شهدا را باصلواتی بر محمد و آل محمد🌹
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید مدافع حرم قاسمپور🌹🍃
🌺🌺🌺
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙لا اله الا الله ☀️
🌙لا اله الا الله☀️
☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️
عَجِلوُابا لصلاة
👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ
🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ
🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ
🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ
یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🌹دعای برکت روز:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،
اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ،
رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع
ِ خَلقِک)َ
🌹🌹🌹
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
1_908770194.mp3
24.15M
💕💕💕💕💕💕💕
#سیدمصطفی_الموسوی
🎼 مناجات شعبانیه...
💚❤️💖💛💙💜
❌ خاطرهای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله !
👇👇
💚 در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچهها برای دوشنبهي هفتهي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.»
💚 من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نميشد و خبري از نماز نبود.
💚 روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه ميآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم.
💚 فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.»
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
💚 بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما میدهد.
آن روز خیلی به ما خوش گذشت.
💚 به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
💚 من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!
💚 بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
💚 اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
💚 پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.!
🌹 خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.
🌹 خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.»
🌹 آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
🌹 اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.
🌹 وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
🌹 یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
🌹 حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي ميدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم.
خواهر کوچک شما ـ التماس دعا
📚 کتاب پر پرواز ص 122
🌹اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌹