eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
237 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸انتخابات؛ لیله القدر انقلاب🔸 خداوند متعال در ایام زندگی انسان، یک ایام، ساعات و اوقاتی را مهم و سرنوشت ساز معرفی کرده، مثلاً در سورۀ قدر می فرماید «لیلة القدر خیر من الف شهر»: یک شب قدر، از هزار ماه مهم تر و با ارزش تر است. در عمر امت ها هم یک ایام و اوقاتی، شبیه این خصوصیت را پیدا می کند. زمان رأی دادن و انتخاب کردن را می توان به شب قدر تشبیه کرد. این اوقاتی که شما روی کاندیداها مطالعه و بررسی می کنید، اوقات بسیار سرنوشت سازی هست. فکر نکنید فقط سرنوشت چهار سال آینده به این ها بستگی دارد؛ مسأله از این هم مهم تر است. 💙💙💙💙💙
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 👤استاد 📃 «به چه‌ کسی رای بدهیم!؟ اصلح یا صالح؟» 🔸 واقع‌بینانه به مسائل نگاه کنید. ✅✅✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰حضور مردم در انتخابات راه غلبه بر فشار دشمن ✍رهبرانقلاب: اگر [در انتخابات] کاهش حضور مردم را داشته باشیم از آن طرف افزایش فشارهای دشمن را خواهیم داشت. اگر ما بخواهیم فشارهای دشمن از بین برود یا کاهش پیدا کند، راهش این است که حضور مردم افزایش پیدا کند و پشتوانه‌ی مردمی به رخ دشمنان کشیده بشود. ۱۴۰۰/۳/۲۶
تا فرصت تموم نشده...جبران کنید ✅✅✅
🔹مدتها کاندیداهای مختلف و وعده هاشون رو بررسی کردیم 💥هیچکس به اندازه سید ابراهیم رییسی قدرت و جنم و سابقه ی کاری نداشته و نداره.. 🌼با احترام به سایر نامزدها، انتخاب اصلح آقای سید ابراهیم رئیسی هستن..‌ 🔴ایشون مورد حمایتِ: ✍خانواده های محترم شهدا ✍۱۰۰ نفر از برجسته ترین اقتصاددان های کشور مخصوصا آقای درخشان... ✍چهره های ورزشی و هنری مثل علی پروین،حسین رضازاده ،هادی ساعی و.... ✍مورد حمایت جامعه اهل تسنن ایران.. 🔴و از همه جالبتر مورد حمایت عده ای از خبرگزاری های اصلاح طلب مثل آفتاب یزد، ابتکار، دنیای اقتصاد و.... ❄️آقای رییسی برای تمام اقشاری که خدمات این عزیز بزرگوار رو دیده و لمس کرده اند، مورد تایید و احترام هستن... ✅✅✅
(خاطرات سردار گرجی‌زاده) ✍به قلم: دکتر مهدی بهداروند 🍁قسمت:219 عريف طوری حرف می‌زد که هیچ کدام باورمان نمی شد این همان گروهبان قلدر و بی ادب عراقی است که برای ما شاخ و شانه می‌کشید. عریف وقتی سکوت مرا دید، احساس کرد قدری حرف‌هایش در من اثر کرده و باز ادامه داد: «دخیل یا امیرالمؤمنین، دخیل یا خمینی. از امروز همه چیز را جبران می‌کنم.» . - مثلا چه می‌کنی؟. - از امروز شما آزادید هرقدر که دلتان می خواهد دست شویی یا حمام یا هواخوری بروید. هر کاری می خواهید بکنید. هر کاری که باید برای شما انجام بدهم را هم بگویید تا بکنم. چه لازم دارید بگویید تا همین الان برای شما بیاورم. بی اعتنا به التماس ها و وعده های او گفتم: «بیرون برای هواخوری برویم یعنی چه؟» . - یعنی هر قدر که خواستید در حیاط بمانید و بعد به محجر برگردید. فعلا به صورت عادی هواخوری میرویم. - خوب، لااقل خودت بگو چه چیزی احتیاج داری؟ - ما چیزی احتیاج نداریم. وقتی دید وعده هایش اثری ندارد، با ناامیدی در سلول ها را بست و از زندان خارج شد. با رفتن او، اکبر گفت: «بیچاره خواب هم نمی دید این طور بند را آب بدهد.» عباس گفت: «حقش است. فکر می کند ما برده او هستیم؟» در حالی که از کنار پنجره سالن را نگاه می‌کردم گفتم: بچه ها نکند عریف سکته کند و بمیرد و خونش گردن من بیفتد؟ یقین کرده بود می خواهم این دروغ ها را به ضابط بگویم. من هیچ وقت با جان کسی بازی نمی کنم.» عباس گفت: «باشد. ولی این لاف زدنهایش باعث شد بفهمد خبری نیست و می شود راحت ضربه فنی اش کرد.» گفتم: «بچه ها، اگر عريف وسط حرفهایش می مرد پدر ما را در می آوردند و می گفتند شما او را کشته اید. حالا چه کسی می توانست این را رد کند؟» محمد که داشت به سیگارش پک میزد با ناراحتی گفت: «تو هم چقدر دل نازکی. اگر اینها این طوری ترس توی جلدشان نرود که یک شبه ما را حلق آویز می کنند. تعجب می‌کنم تو دلت برای این آدم ها می سوزد.» . درسی که از این برخورد با عريف گرفتم این بود که این نسخه ها برای همه سربازها و افسرها و درجه دارهای عراقی جواب میدهد و آنها را با این حربه می شود آدم کرد. صبح روز بعد، بعد از نماز، عباس گفت: «به نظرت امروز عريف به زندان بیاید چه برخوردی می کند؟» » - قطعا عریف دیروز نیست. - از کجا میدانی؟ - از حرف های دیروزش. ساعت هفت صبح، عريف وارد زندان شد و در سلول ما را باز کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرمی گفت: «بچه‌ها، وقت بیرون رفتن است. هرقدر دلتان می خواهد در راهرو بمانید و دستشویی بروید.» مثل هر روز به دستشویی و حمام رفتیم و آب برای ذخیره تهیه کردیم و قدم زدیم. عريف در این مدت گوشه ای ایستاده بود و حرفی نمی زد. فقط نگاه می کرد. تا یک ساعتی سراغ ما نیامد. ما هم با خیال راحت قدم زدیم. به اکبر گفتم: «دیدی گفتم عريف عوض شده. این هم مدرک.» بعد از یک ساعت خودمان خسته شدیم و به سلول برگشتیم. عريف پشت پنجره ایستاد و گفت: من در خدمتم. اگر کاری دارید بگویید.» - نه. کاری نداریم. - علی، دیگر تصمیمی برای ضابط نداری؟ - چطور مگر؟ - همین طوری پرسیدم. - بستگی به رفتار تو دارد. - رفتار من که عوض شده. تو که دیدی. - باشد. من هم فکر می کنم چه کار باید کرد. از آن روز به بعد رفتار عريف محمود ۱۸۰ درجه تغییر کرد و با ما صمیمی شد. توانستیم با این تهدید بسیاری از فشارهای روحی و جسمی را از روی خودمان برداریم. دیگر از دهانش فحش، ناسزا یا اهانتی به ما و امام خارج نشد. هر روز صبح با احترام و ادب می آمد و در سلول را باز می کرد. چند ماه بعد، یک روز عريف محمود به محجر آمد و گفت حکم انتقالش را به مکان دیگری داده اند. با همه روبوسی کرد و حلالیت طلبید و کار را به فرد جدیدی تحویل داد و از زندان خارج شد. 👈ادامه دارد ✔️منبع: کانال حماسه جنوب