eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
230 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
5.6هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال توبه
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴وقتی در جمع، غیبت می‌کنند چه کار کنیم⁉️ برای همه ما پیش آمده است که... در جمعی نشسته‌ایم و برخلاف میل ما، آن‌ها شروع میکنند به غیبت کردن ماجرا وقتی خطرناک میشود که شنونده غیبت هم مانند غیبت کننده است! امکان ترک مجلس هم نیست‼️ باید چه کار کنیم که گناه غیبت برایمان ننویسند⁉️
هدایت شده از کانال توبه
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️ *قرار شبانه با مولای غریبمان💚* *بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...* *دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...* *💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠* *🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸* *⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜* *ترجمه:* *خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ‏ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت‏ کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.* *💠دعــای ســـلامتی* *امــام زمــــان(عج)💠* *⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜* *⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️* @Tobeh_Channel ❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
18.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیش بینی اوضاع و احوال منطقه و ایران ، توسط یک فرد ناشناس ، ۴۰ سال قبل ، یعنی سال ۱۳۶۳ .
16.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آخرین وضعیت نبردهای سنگین نیروهای ارتش سوریه و با تکفیری - صهیونی - عثمانی (تا صبح شنبه دهم آذر ماه ۱۴۰۳) 🔥 آخرین وضعیت جنگ در و سوریه و موقعیت استقرار تروریست‌ها در سرتاسر خاک به خصوص در مرزهای 🚨 و چند نکته‌ی آخرالزمانی درباره‌ی فتنه شام قبل از امام زمان که در سیزده سال اخیر مشاهده میکنیم. و اطلاعاتی درباره‌ی خروج از جنوب سوریه و مرزهای اردن 📌 جهت آگاهی همگان ❤️ السلام علیک یا صاحب الزمان 🇮🇷🇵🇸 @sedaye_zohoor313 🏴🚩
♦️تصویری از رهبر انقلاب در کنار مزار شهید مدرس رهبرانقلاب: 🔹مدرس خصوصیت عمده‌اش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد. 🔹۱۰ آذر هشتاد و هفتمین سالگرد شهادت عالم مجاهد شهید آیت‌الله مدرس 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
📌 شهادت آیت الله سید حسن مدرس 🔹آیت‌الله مدرس، در سال ۱۲۴۹ ش در روستای سرابه اردستان متولد شد. وی پس از فراگیری مقدمات در قمشه در ۱۶ سالگی راهی اصفهان شد و معارف دین را نزد بزرگانی همچون میرزا جهانگیرخان قشقایی و عبدالعلی هرندی نحوی و دیگر علمای بزرگ آموخت و سپس راهی نجف شد. 🔸ایشان در مدت ۷ سال در شهرهای سامرا و نجف از محضر عالمانی همچون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سید کاظم طباطبایی یزدی و دیگر علما بزرگ بهره‌مند شد سپس به اصفهان برگشت و مشغول تدریس علوم دینی شد. 🔹ایشان پس از پیروزی مشروطیت و تصویب قانون اساسی، به همراه ۲۰ فقیه دیگر از سوی مراجع عظام نجف به مجلس معرفی شد و مجلس دوم شورای ملی وی را به عنوان یکی از ۵ تن فقهای تراز انتخاب کرد. 🔸از دوره سوم تا ششم در قامت نمایندگی مردم تهران در مجلس به فعالیت سیاسی خود ادامه داد. در پی مهاجرت روحانیون به قم در اعتراض به رضا خان و تایید این حرکت توسط آیت الله مدرس در شامگاه ۱۶ مهر ۱۳۰۷ ماموران رضا خان به خانه او هجوم برده و او را به کاشمر تبعید کردند. 🔹این عالم مجاهد بعد از نه سال تبعید سرانجام در ۱۳۱۶ با زبان روزه، توسط مزدوران رضاخان با پیچیدن عمامه به دور گلو به شهادت رسید. به همین مناسبت، ۱۰ آذر روز مجلس شورای اسلامی نامگذاری شده است. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید حسن مدرس 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🏝هر کجای زندگی را که نگاه می‌کنم، هر صفحه‌ی عمرم را که ورق می‌زن ، هر گوشه‌ی دلم را که سرک می‌کشم ... جای معطر شما خالیست. انگار همیشه، میان تمام دلخوشی‌ها، بغضی مدام گلوی شادی‌هایم را می‌فشرده است ... انگار، نبودنتان هرگز نمی گذارد که این دم ، نوش شود بیایید و مثل عطر بهارنارنج، کام جان‌ها را مصفا کنید🏝 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
ڪوچـه‌هـاۍ دلـت را بـہ نـام شـهدا ڪن بـدان درڪوچـہ پـس ڪوچـه‌هـاۍ دنیـا وقتۍگـم مۍشـوۍ تنـهایت نمۍگـذارد!! شـهدابـامعـرفتند       رفیقشان بـاشۍ            شـهیدت مۍ ڪنند... 🌷 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 چهار راه خندق به هر حال من تو این نقطه مستقر میشم..... آن روز جلسه که تمام شد هنوز به آقای برونسی فکر می کردم ازخودم می پرسیدم: «چرا چهارراه خندق؟» صبح روز عملیات گردان سوم ،یا چهارمی بودیم که به دستور آقای برونسی وارد منطقه شدیم بچه ها خوب پیشروی کرده بودند سمت چپ ،ما لشگر هفت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود و سمت راست, لشگر امام حسین (سلام الله علیه)، وسط هم لشگر ما بود؛ لشگر پنج نصر. از ته و توی کار که سر در آوردیم فهمیدیم تمام پیشروی ها محدود شده به همان چهار راه خندق، دشمن همه ی هست و نیستش را متمرکز کرده بود آن جا و شدید مقاومت می کرد. سرچهارراه، چشمم که افتاد به برونسی، تو ذهنم جرقه ای زد،یاد جلسه و یاد آن حرفش افتادم. از همان چهار راه نیروها را هدایت می کرد فاصله مان حدود پانزده تا بیست متر می شد دشمن بدجوری آتش می ریخت. کم کم از حالت دفاعی بیرون آمد و برای بار چندم شروع کرد به پاتک بچه ها با چنگ و دندان مقاومت می کردند. سه ،چهار ساعتی گذشت مهماتمان داشت ته می.کشید چندبار با بیسیم خواستیم که برامان بفرستند.ولی تو آن آتش شدید امکان فرستادنش .نبود حتی نفرات پیاده ی ،عراق رسیده بودند به ده پانزده متری ما و ما به راحتی نارنجک پرت می کردیم طرفشان، اوضاع هر لحظه سخت تر می شد. بالاخره هم دستور عقب نشینی صادر شد. روی تاکتیک و اصول جنگی، کشیدیم عقب تو آخرین لحظه ها یکی از بچه ها داد زد: «وای حاجی برونسی!» با دوربین که نگاه کردیم دیدیم افتاده است روی زمین و پیکر پاکش غرق خون است و بی حرکت.گفتم: «باید بریم جنازه رو بیاریم عقب هر طور که شده.» ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ این حرف من نبود خیلی های دیگر هم همین را می گفتند فرمانده ولی اجازه نداد گفت: «اوضاع خیلی خرابه اگر برین جلو، خودتون هم شهید می شین» شاید سخت ترن لحظه ها در جنگ برای من همان لحظه ها بود با یک دنیا حسرت و اندوه کشیدیم عقب.،آخرش هم جنازه ی شهید برونسی برنگشت خون پاکش، تو تثبیت مناطق آزاد شده دیگر،واقعاً مؤثر بود.بچه ها از شهادت او روحیه ای گرفتند که توانستند پوزه ی دشمن را که حسابی وحشی و سرمست بود، به خاک بمالانند. بعد از عملیات ارتباط معنوی شهید برونسی با ائمه خصوصاً حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله عليهم)، برام روشن تر شده بود. دقیقاً همان جایی که رو نقشه انگشت گذاشت یعنی چهار راه خندق شهید شد، و با شهادتش تسلیم و اسلام خود را ثابت کرد. همسر شهید از خواب پریدم کسی داشت بلند بلند گریه می کرد چند لحظه ای دست و پام را گم کردم کم کم به خودم آمدم و فهمیدم صدا از توی هال است جایی که عبدالحسین خوابیده بود. پتو را از روم زدم کنار، رفتم تو راهرو حدس می زدم بیدار باشد و مثلاً ،دعایی چیزی دارد می خواند. وقتی فهمیدم خواب است اولش ترسیدم بعد که دقت کردم، دیدم دارد با حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله عليها)حرف می زند. حرف نمی زد ناله می کرد و شکایه، اسم دوست های شهیدش را می برد مثل مادری که جوانش مرده باشد به سینه می زد و تو های و هوی گریه می نالید:« اونا همه رفتند مادر جان، پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چکار کنم.» سروصداش هر لحظه بیشتر می شد ترسیدم در و همسایه را هم بیدار کند هول و دستپاچه گفتم: «عبدالحسین!» چیزی عوض نشد چند بار دیگر اسمش را بلند گفتم ،یکدفعه از خواب پرید، صورتش خیس اشک بود. گفتم: «از بس که رفتی جبهه ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ دیگه تو خواب هم فکر منطقه ای؟» انگار تازه به خودش آمد، ناراحت گفت: «چرا بیدارم کردی؟!» با تعجب گفتم:« شما این قدر بلند حرف می زدی که صدات می رفت همه جا!» پتو را انداخت روی سرش، رفت تو اتاق، دنبالش رفتم ،گوشه ای کز کرد، گویی گنج بزرگی را از دست داده بود. ناراحت تر از قبل نالید:« من داشتم با بی بی درد و دل می کردم آخه چرا بیدارم کردی؟!» انگار تازه شستم خبردار موضوع شد. غم و غصه همه وجودم را گرفت خودم را که گذاشتم جای او، به اش حق دادم. آن شب خواستم از ته و توی خوابش سر دربیاورم چیزی نگفت. تا آخر مرخصی اش هم چیزی نگفت و راهی جبهه شد. آن وقت ها حامله بودم. سه چهار روزی مانده بود به زایمان که آمد مرخصی، لحظه شماری می کرد هر چه زودتر بچه به دنیا بیاید. بالاخره آخرین شب مرخصی اش رفتیم بیمارستان ،مرا نشاند رو یک صندلی،خودش رفت دنبال جفت و جور کردن کارها، یک خانمی هم همراهمان بود که با عبدالحسین رفت، بعدها بعد از شهادتش همان خانم تعریف می کرد که یکی از پرسنل بیمارستان به آقای برونسی گفت:« باید پرونده درست کنید.» آقای برونسی به اش گفت: «اگه وقت زایمانش شده که من عجله دارم.» «این چه حرفیه آقا؟ پرونده که باید درست بشه یا نه.» آقای برونسی یک بلیط هواپیما از جیبش درآورد نشان او داد و گفت :«ببین اخوی، من باید برم منطقه اگر زودتر کارم رو راه بندازی خدا خیرت بده.» ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ فکر کرد شوهر شما دارد جبهه را به رخ او می کشد که زود کارش را راه بیندازند یکهو همین طور آقای برونسی را هل داد عقب و با پرخاش گفت:« همه می خوان برن جبهه! هی منطقه، منطقه می کنی که چی بشه؟! خب صبر کن ببین زنت می خواد چکار کنه...» من پسرم جبهه بود و می دانستم آقای برونسی چکاره است. با خودم گفتم:«الانه که پدر این بی ادب رو در بیاره.» منتظر یک برخورد شدید بودم ولی دیدم حاج آقا سرش را انداخت .پایین، هیچی نگفت و رفت بیرون زود، رفتم جلو و آهسته به اش گفتم:« می دونی این آقایی که هلش دادی چکاره بود؟» مرد تو صورتم نگاه کرد و معلوم بود یکدفعه جا خورده است .گفتم:« بیچاره !اون اگه اراده کنه، پدر تو رو در می آره. بروخدا رو شکر کن که اینا آدم های کینه توز و عقده ای نیستن» بالاخره حرف های همان خانم کار خودش را کرد مرا سریع بردند اتاق عمل. بچه که به دنیا آمد بردنم توی یک اتاق دیگر تا حالم جا ،بیاید مدتی طول کشید، وقتی به خودم آمدم مادرم کنار تخت ایستاده بود ازش پرسیدم: «دختره یا پسر؟» لبخند زیبایی، صورت خسته و شکست خورده اش را باز کرد گفت: «دختره مادر جان.» «حالش خوبه؟» «خوب خوب.» یکدفعه یاد او افتادم و یاد اینکه بلیط هواپیما داشت پرسیدم: «عبدالحسین رفت؟» گفت: «نه فرستاد بلیطش را پس بدن» «برای چی؟» «به خاطر تو بود برای این که جوش نزنی، گفت فعلاً می مونم.» هیچ هدیه ای برام بهتر از این نمی توانست باشد. از ته دل خوشحال شده بودم پرسیدم: «پس حالا کجاست؟» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره مبارکه نحل آیه ۹۹ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ البته که شيطان را بر كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكل مى‌كنند غلبه و سلطه‌اى نيست.
هدایت شده از کانال توبه
✍🏻 این طایفه [راسخون در علم] مردمی هستند که به پروردگار خود ایمان آورده، و بر ایمان خود استواری به خرج دادند. ✍🏻 در نتیجه خدای سبحان هم هدایتشان کرد و عقولشان را تکمیل فرمود و نتیجهٔ کمالِ عقلشان این شد که سخنی جز با داشتن علم نگویند، و عملی جز با علم به صحت آن، انجام ندهند. به همین جهت خدای عزوجل ایشان را راسخین در علم نامید و به کنیهٔ «اولوالالباب» یاد کرد. (تفسیر المیزان، ج۳، ص۴۸)