هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#بند_0⃣4️⃣
🌹اَللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ دَعَتْنِی الرُّخْصَهُ فَحَلَّلْتُهُ لِنَفْسِی وَ هُوَ فِیمَا عِنْدَکَ مُحَرَّمٌ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹
ترجمه🔽
🌸بارخدایا! و از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که رخصت در آن انگیزهام شد تا برای خود حلال دانستم، در حالی که نزد تو حرام بود. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
#استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
3bdel_elmejid4_5825683353847726839.mp3
زمان:
حجم:
566.3K
#فایل_صــوتی_بنــد_چهل ویکم
استغفــار_70_بنــدی_امیر_المؤمــنین
التـــماس دعا
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#بند_1️⃣4️⃣
🌹اَللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ خَفِیَ عَنْ خَلْقِکَ وَ لَمْ یَعْزُبْ عَنْکَ فَاسْتَقَلْتُکَ مِنْهُ فَأَقَلْتَنِی ثُمَّ عُدْتُ فِیهِ فَسَتَرْتَهُ عَلَیَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹
ترجمه🔽
🌸بارخدایا! و از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که از مردم مخفی است، اما از تو پنهان نیست، پس از تو خواستم که بگذری و تو گذشتی. آنگاه بار دیگر آن را انجام دادم و آن را هم بر من پوشاندی. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
#استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٩۳
#نامه_اى_در_اسارت_به_معاويه !!!
🌷خب در دوران اسارت تقريباً همه سعى مى كردن نامه اى بنويسن و براى خانوادشون بفرستن. بين بچه هاى اسير هم عدّه اى كم سواد و بى سواد بودن كه مى گفتن؛ نامه شون رو يكى ديگه بنويسه.
🌷اون روزا هم براى ما چند تا كتاب آورده بودن در زندان، از جمله نهج البلاغه. يه روز ديديم يكى از بچه هاى كم سواد اومد گفت: من يه نامه از نامه هاى حضرت على رو از نهج البلاغه كه خيلى هم بلند نبود، نوشتم رو اين كاغذ براى بابام. ببينيد خوبه.
🌷گرفتيم ديديم نامه ى اميرالمؤمنين به معاويه است كه اين رفيقمون برداشته براى پدرش نوشته، كلى خنديديم.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٩۴
#به_خاطر_فاش_نکردن_رمز_بیسیم ....
🌷شهید بروجعلی شکری بیسیم چی گروه ضربت جندالله یکی از نیروهای اطلاعات عملیات در جنگ با عراق بود که بعد از اسارت به وضع فجیعی شکنجه شده و به شهادت رسید.
🌷این شهید بزرگوار به خاطر اینکه رمز بیسیم را قورت داده بود و نخواسته بود که کد و رمز بیسیم را لو بدهد به وضع ناگواری شکنجه شد.
🌷اول گوش و بینی او را بريدند و بعد هم چشم های این شهید را درآوردند و در مراحل بعدی هم لبهای بالایی این شهید را بريدند و در آخر هم بعثی های ملعون که نتوانستند رمز را به دست بیاورند، تصمیم گرفتند شکم این شهید را بشکافند تا شاید رمزی که روی کاغذ نوشته شده بود و این عزیز قورت داده بود، را از داخل شکمش پیدا کنند.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
1.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
شما هم چندتا این مدلی دعا کنید ببینیم کی از همه
بانمکتر میگه😂😂
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
2.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 راه های تکمیل نماز
🌷 قسمت هجدهم: عبادت در قالب انتخابی خدا
🌸 سخنرانی کوتاه با موضوع نماز 🌸
عالیه حتما دنبال کنید
ادامه دارد🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
3.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 راه های تکمیل نماز
🌷 قسمت نوزدهم: عواقب بدعت در عبادت
🌸 سخنرانی کوتاه با موضوع نماز 🌸
عالیه حتما دنبال کنید
ادامه دارد🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا😢😭
قسمت سوم
. به قدری کار و تلاش و زحمت آنان زیاد بود که پیش خودم فکر میکردم چقدر انرژی بالایی دارن در این هنگام از داخل دروازه سراسر نور آقایی بسیار رشید و خوشرو و پر انرژی به سمت ما آمدند و احوالپرسی گرمی کردند و نام مرا به زبان جاری کرده و خوش آمد گفتند و بعد من و همسرم را به سمت صندلی که از گونیهای شنی ساخته شده بود راهنمایی کردند👌
(. بسیجیان ایشان را حاج آقا یاسینی صدا میکردند.) این گونی های شنی نزدیک آن دروازه نورانی روی هم چیده شده بودند و به عنوان صندلی از آن استفاده می شد در این هنگام نوجوان بسیار خوش چهره و چابک از داخل نور بیرون آمد .😢
نامش علی اصغر قلعه ای بود که آقای یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای برای میهمانان ما وسایل پذیرایی بیاورید علی اصغر که نوجوان ۱۶ ساله خوش چهره و نورانی بود به سمت من و همسرم آمد و بعد از احوالپرسی بسیار گرمی از من پرسید آیا شربت میل دارید من که در حالت بهت و تعجب به سر می بردم با کمال خجالت گفتم اگر امکان داشته باشد میخورم .😢👌😳
آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم............ و همسرشان شربت بیاورید من به همسرم نگاه کردم و به او گفتم این ها اسمم را از کجا می دانند همسرم اشاره کرد که هیچ صحبتی نکن و فقط سکوت کن و گوش کن.👌
علی اصغر به داخل نور رفت تا شربت بیاورد. مدتی طول کشید تا علی اصغر برگردد و در این مدت من به رفتارها و فعالیت رزمندگان به دقت نگاه میکردم .👌
بسیار برایم عجیب بود آنها مرتباً پرونده ها را بررسی میکردند و بیسیم میزدند و از احوال مردم می پرسیدند مثلاً آقای یاسینی در همان زمان که کنار ما ایستاده بود به بی سیم چی گفت بیسیم بزن بپرس که مشکل پیرمرد در روستای فلان جا بر طرف شده یا خیر یا در یک پیام دیگری گفت بپرسید فلان بچه در بیمارستان مشکلش برطرف شده یا خیر👌
و وقتی متوجه شدند که مشکل آن بچه برطرف شده، همه با هم صلوات قرائت کردند.😢
حتی در جایی هم آقای یاسینی به رزمندگانی که مشغول بررسی پروندهها بودند گفتند ببینید چرا مشکل فلان فرد در فلان جا برطرف نشده بررسی کنید ببینید ایراد کار کجاست؟؟؟؟😢😞
جملات برایم بسیار عجیب بود و من متحیر و شگفتزده فقط به مکالمات، نوع رفتار و گفتار آنان نگاه می کردم و حتی توان صحبت کردن هم نداشتم تا علی اصغر قلعه ای از داخل نور با یک سینی بسیار زیبا که دو لیوان شربت در داخل آن بود به سمت ما آمد آقای یاسینی گفتن اول به خانم.......... شربت را بدهید شربت را که به سمت من گرفت دیدم شربت آلبالویی رنگ است یک لحظه به همسرم گفتم نکند این شربت شهادت باشد؟😢😭
ولی همسرم اشاره کرد که سکوت کنم من هم شربت رو برداشتم و وقتی آن را میل کردم بسیار خوش عطر و خوش طعم بود و با شربت هایی که تا به حال خورده بودم بسیار متفاوت بود 😢
آقای یاسینی از من پرسیدند خانم ............ شربت به جانتان نشست؟؟؟؟؟ ☺️
گفتم بله بسیار خوشمزه بود ایشان گفتند این شربت شفاست، نوش جانتان. تمایل دارید لیوان دیگری شربت برایتان بیاوریم با اشتیاق زیاد گفتم بله محبت می کنید😢 آقای یاسینی به علی اصغر گفتند آقای قلعه ای سریع برای خانم ......... شربت دیگری بیاورید علیاصغر قلعه ای مانند فرفره رفت داخل نور و بعد از مدتی با سینی دیگری از شربت که دو لیوان در داخل آن بود به سمت ما آمد این بار شربت پرتقالی رنگ بود که آن را نیز تا ته میل کردم و بسیار گوارا بود در این موقع آقای یاسینی از ما عذرخواهی کرد و گفت کاری برایم پیش آمده الان خدمت میرسم و ما را ترک کرد و داخل دروازه پر از نور شد و به علی اصغر گفت در خدمت خانم ...........و همسرشان باشید تا من برگردم ☺️
علی اصغر نوجوان بسیار شیرین زبانی بود. در این موقع به من گفت میخواهید برای اینکه سرتان گرم شود فیلم شهادت آقای یاسینی را برایتان بگذارم من اول متوجه صحبتش نشدم به او گفتم فیلم شهادت چه کسی؟؟؟؟😢
تکرار کرد شهید یاسینی. اشاره کردم به داخل نور به سمتی که شهید یاسینی رفته بود گفتم شهید یاسینی😳 مگر ایشان شهید شده؟؟؟؟😢😢😭
ادامه دارد....
حتما بخونید خیلے قشنگه😭
ادامه این داستان ان شاالله فردا در ڪانال تخصصے شهید همت💐
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٩۵
#علامت_گذارى_با_دو_پوكه_هواپيما
🌷تعدادی اسیر در کربلای ٥ گرفتیم. گفتیم: جای بچه های ما کجاست؟ هر چه سوال می کردیم جوابمان را نمی دادند و می گفتند: نمی دانیم. فکر می کردیم سماجت می کنند و نمی خواهند همکاری کنند، مرتب قسم می خوردند و می گفتند: نمی دانيم.
🌷تا سه ماه اسرا را نگه داشتیم، بعد از سه ماه گفتیم اسرا را تحویل دهیم. آنان را سوار ماشین وانتی که داشتیم کردیم. بین مسیر یکی از این عراقی ها روی سر کاپوت ماشین می زد و می گفت: بایستید.
🌷در آن منطقه دو پوکه هواپیما که روی آن پرچم عراق کشیده شده بود، دیدیم. اسرا گفتند: یادمان آمد موقعی که شهدای شما را زیر خاک کردند این دو پوکه هواپیما هم بود. آن موقع مسئول خط بودم به ایاز رنجبر گفتم: اگر بچه ها پیدا شدند به معراج شهدا انتقال نده، خبرم کن تا بیایم و شهدا را ببینم.
🌷وقتی رنجبر خبر داد که پیکر شهدا پیدا شده آنجا آمدم، پیکر شهید اسلامی نسب بعد از سه ماه سالم بود و بوی عطر از آن بلند می شد. خدایا! خیلی عجیب بود. جنازه عراقی ها که یکی - دو روز از آن می گذشت بوی تعفنش بلند می شد، اما شهید ما هنوز بعد از سه ما پیکرش سالم بود. بعد از سه ماه و هشت روز که شهید اسلامی نسب را برای خاکسپاری آورده بودند پهلوی این شهید شکافته بود و خون تازه بیرون می آمد.
🌷به اين شهيد به دليل آنكه علاقه بسيار زياد به معناى واقعى به حضرت زهرا(س) داشت، دوستانش بهش مى گفتند: سردار زهرايى
راوى: سردار غيب پرور
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٩۶
#شما_كه_شهيد_نمى_شى!
🌷در منطقه «ام القصر» در خط پدافندى بوديم. مسئول دسته امان برادرى به نام «سيد جليل ميرشفيعيان» بود. او فرد مخلصى بود و نماز شبش ترك نمى شد.
🌷روز آخرى كه مى خواستيم به عقب بياييم، ايشان شبش در پست نگهبانى بود و مسئول شيفت ما به حساب مى آمد. ما توى سنگر نشسته بوديم كه ايشان آمد و گفت: «بچه ها! بهتر است از همديگر حلاليت بخواهيم چون من تا چند دقيقه ديگر شهيد مى شوم!»
🌷ما با او شوخى كرديم و گفتيم: «نه بابا، آقا سيد، شما كه شهيد نمى شى.» گفت: «باور كنيد من شهيد مى شوم و همين تويوتايى كه الان از اينجا عبور كرد، وقتى برگردد، شما مرا داخل آن تويوتا مى گذاريد!»
🌷ما باز هم مطلب او را شوخى گرفتيم. بالاخره هر طور شد، از ما حلاليت طلبيد و دست و صورت يكديگر را بوسيديم و ايشان از سنگر بيرون رفت. هنوز ٧ _ ٨ منزل دور نشده بود كه يك خمپاره ٦٠ كنارش به زمين خورد و ايشان را به شهادت رساند. قابل توجه آنكه جنازه مطهر اين شهيد را به وسيله همان تويوتاى مزبور به عقب منتقل كرديم!
راوى: حسين تواضعى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
حجتالاسلام مصطفی امینیخواه4_6017217111175202363.mp3
زمان:
حجم:
42.64M
@afterlife_ir
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه بیست و پنجم
* راوی کتاب، اختیاری نداشتم هر جای پرونده عمل خودم را ببینم
* بررسی اعمال در محضر اهلبیت (علیهمالسلام)
* اگر ابدیت را باور کنیم، دل کندن از تعلقات راحت خواهد بود
* ای کاش همانقدر که از ویروس کرونا میترسیم، از مرگ هم بترسیم
* وضعیت تنفس در وادی حقالناس
* خانه تکانی مملکت قلب
* نیت عمل قلبی است نه ذهنی
* نیت از خود عمل سختتر است
* ثبت شدن نیت کار خوب، هر چند که کار انجام نشود
* عدم ثبت نیت کار بد مگر...
* نسبت علم و عمل
* شاکله انسان را نیّتش میسازد
* رابطه ارتقا روح و نیت خالص
* ناقه حضرت صالح را یک نفر کشت، پس چرا خدا این عمل شر را به حساب یک قوم نوشت؟
* خلود در جهنم هم به نیت است
* اول چیزی که در برزخ میبینیم، نیت خودمان است
* مرتبه وجودی انسان با اعمال جوانحی است
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f