eitaa logo
تـ ع ـجیل | TaaJiL
38 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
383 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼۰۰۰﷽۰۰۰🌼 🌴 🌴9⃣1⃣ 💥 💥 👈 گردنه ی محکمه عدل الهی 👉 ❌ یکی از خطیر ترین گردنه های قیامت است که از شعبه های مختلف تشکیل یافته است ، این محکمه بسیار است هیچ گونه نفوذ در آن نیست ، 🎇🖌 دادگاهی است که را در یک نموده، 💬🛎 و انسان را به همه نقاط زندگی او و همه هایش آگاه می سازد۰ ❌⚠️ این محکمه عمومی است و هیچ‌کس از آن استثنا نمی‌شود و به همه با نگاه می‌شود ✍ و همه چیز از شهود و وسایل سنجش و حضور در دادگاه حسابرسی و در آن حاضرند ۰۰۰۰ 💯و به طور کلی همه شرایط داوری فراهم است و هیچ‌گونه اندازی که موجب شود در این محکمه وجود ندارد۰ ✅ ابزار و وسایل مرحله به مرحله این دادگاه که تکمیل کننده ی داوری است هر کدام در جای خود قرار دارند مانند: ▪️میزان و ترازوی اعمال ▪️تجسم اعمال ▪️ شهادت و گواهی شهود و گواهان مختلف ▪️ شاکیان قیامت ▪️نامه اعمال ▪️ حسابرسی دقیق 🔚🔻 البته الفاظ و ظرفیت این جهان از بیان و نمایاندن محکمه ی عاجز است۰ ☑️🔥این محکمه گردنه ی بسیار است ✅محمد ی اشتهاردی 🌴🌾ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌼۰۰۰﷽۰۰۰🌼 🌴 🌴0⃣2⃣ 💥 💥 ✍یکی از ابزار محکمه ی عدل الهی و است۰ 🌹🍃 میزان ، در اصل از وزن گرفته شده و هر گونه وسیله ی سنجش است ۰ ⬅️در آخرت گاهی وسیله سنجشِ اعمال 👈 می باشد۰ 🔹 مثلاً وجود مقدس پیامبران و امامان و حضرت علی به عنوان معرفی شده اند یعنی انسان ها در و با مقایسه با آنها سنجیده می شود هر کسی به آنها باشد به آنها تر است ، ➖در بعضی از زیارتنامه ها حضرت علی به عنوان معرفی شده است ۰ 🔹از امام صادق علیه السلام سوال شد: میزان چیست ؟فرمودند : 💥ترازوی سنجش همان عدل است. 🔹 در قرآن می فرماید : وَالْوَزنُ یَومَئِذٍ الْحَق درروز قیامت وزن و سنجش اعمال ، حق است ۰[ اعراف/ ۸ ] ➖چیزی که در آخرت حق است ، در دنیا نیز حق است ۰ 💥 و اقسام ترازو های قیامت💥 وسعتِ معنیِ میزان تا آنجاست که شخصی از آیه ی و نَضَعُ الْمَوازِینَ ۰۰۰( انبیا/ ۴۷ ) از امام صادق علیه السلام پرسید که منظور از میزان ها چیست ؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: 👈میزان ها همان پیامبران و جانشینان آنها هستند۰ 📚محمدی اشتهاردی ادامه دارد ۰۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2549945366.mp3
11.42M
°•|☃|•° "س" ۱۸ ✨موجِ آخرالزمانی ایجاد شده در عالَم، برای شناخت منجی و طلب او، به شدت و با سرعت فوق‌العاده، وسیع و وسیع‌تر می‌شود! و همانگونه که وقوعِ ناگهانی انقلاب، موجب تحیّر امپریالیسم جهانی شد؛ نزدیک است روزی‌که؛ ✦واقعه‌ی ظهور نیز، در اوج تحیّر و ناباوری دنیا، اتفاق بیفتد. از کجا می‌توان این ادّعا را ثابت کرد؟! 🎤 ‌❁➻➻❁➻➻❁➻➻❁ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌❄️ ❄️ ☃ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هروقت میخواست برای بچه ها یادگاری بنویسه مینوشت : من کانَ لِلّه کانَ اللّه لَه... . این نیز بماند یادگار... 🌸 . همت بی پایان... رفاقت بی پایان... . رفیق حسینی من... به پاس تشکر از تمام لحظه هایی که کنارم بودی... حواست بهم بود... هوامو داشتی... یه هدیه کوچک تقدیم هیئتی میکنم که به نام توهِ... که مطمئنم تو تک تک مراسماش حضور داشتی... . ♥️ 🌺🌸🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 4⃣5⃣1⃣ که زخمی دنبالش کشیده می شد، گفت: با قرارگاه تماس بگیر!😭😢 بیسیم چی تماس گرفت. دستگاه خش خش می کرد: ارتباط برقرار نمیشه حاجی!😢😭😔 دوباره سعی کرد. باز هم موفق نشد !😭😢 چیکارش کنم خط نمیده!😢 خط نمیده !اونقدر بگیر تا بده!👌 بیسیم چی که نوجوانی ۱۷ ۱۸ ساله بود، دوباره تماس گرفت.👌 این بار صدای ضعیفی از آن طرف شنید. خوشحال شد .گفت:☺️☺️ خط داد حاجی جون !خط داد، بفرما !😄 و گوشی را داد به حسین قجه ای. حسین با صدای آن طرف تماس گرفت. حاج عباس برقی بود .گفت :😊 سلام حاجی !😊 سلام حسین جان! چه خبر؟ کجایید؟😢 حاجی جان! ما اینجا گیر افتادیم و احتیاج به کمک داریم !😭 حسین جان من با حاج همت صحبت می کنم، ببینم چی میشه !😢👌 حاج عباس !بچه ها اینجا همه لت و پار شده اند... بگو... بگو...😔😭 دوباره صدا قطع شد .😔 این بار هم بیسیمچی هر چه سعی کرد دوباره تماس بگیرد ،موفق نشد .😔 صدای ضجه ی بچه هایی که زخمی شده بودند ،حسین را اذیت می کرد.😭😔 با اینکه دست و پای خودش هم از شدت خستگی، ضعف و گرسنگی میلرزید،😔 هر بار به سمت یکی از زخمی ها می رفت و سعی می کرد به او امید زیستن بدهد.😢 بچه ها هم رو به او لبخند می زدند.😌 درد را در خود فرو می بردند و سعی می کردند که فرمانده شان اذیت نشود.😢 آنها یک هفته تمام شبانه روز جنگیده بودند و دیگر توان ادامه جنگیدن را نداشتند😢 بیش از دوسوم نیروهای گردان سلمان شهید شده بودند.😭 آنهایی که مانده بودند ،توان جنگیدن نداشتند.😔😭 مجروح و از پا افتاده بودند .😔 حسین به بچه ها نگاه کرد .عده ای توی کانال بودند و عده ای هم این سو و آن سو سنگر گرفته بودند.😢👌 ادامه دارد...😢 ادامه این داستان ان شاالله به زودی در کانال تخصصے شهید همت👌🌺 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
/💗/ مذهبے و تنهایی چقدر دلنشین میشود🌱 وقتی با خــدا پر شود ❤ 🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
⃣ 💠تکبیر 🔹سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخر الدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان. 🔸طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش شما بسیجیان هستم.»😐 🔹یکی از برادران نفهمیدم. خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد. از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت.✊ 🔸جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند!😂 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2557728850.mp3
10.89M
°•|☃|•° "س" ۱۹ ✨محصول اولیه‌ی دلنگرانی‌های حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، و بشارتهای آخرالزمانی حضرت جبرئیل علیه‌السلام، در زمانه‌ی ما، به ثمر رسیده است ... تدبیرِ عرشیِ تاریخ، به شدّت دنیا را برای حکومت عدلِ جهانیِ آخرین فرزند فاطمه سلام‌الله‌علیها، آماده کرده است! ✦ این حادثه درحال وقوع است؛ نقش ما در نزدیک‌تر کردن آن، چه می‌تواند باشد؟ 🎤 ‌┄┄┅┅┅❅❁❁❁❅┅┅┅┄┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌❄️ ❄️ ☃ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
⃣ 💠 محاسن ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ 🔸ﺍﯾﺎﻡ ﺭﺟﺐ ﺍﻟﻤﺮﺟﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﻋﺎﯼ « ﯾﺎ ﻣﻦ ﺍﺭﺟﻮﻩ ﻟﮑﻞ ﺧﯿﺮ » ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ . 🔹حاج ﺁﻗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﺎ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ، ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ “ ﯾﺎ ﺫﻭﺍﻟﺠﻼﻝ ﻭ ﺍﻻﮐﺮﺍﻡ “ ﺭﺳﯿﺪﯾﺪ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ “ ﺣﺮّﻡ ﺷﯿﺒﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻨﺎﺭ ” ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﭼﭗ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺳﺒﺎﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﻫﯿﺪ. 🌷☘🌷☘ 🔸ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺮﻑ ﺣﺎﺟﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ، یکی از ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺨﺲ ﺑﺴﯿﺠﯽ😑ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ ،ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ؟ 😉😊 🔹ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺻﻮﻻ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ، ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ.ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﻓﻌﻼ ﺩﻭﺗﺎﯾﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ !😜😄 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
3⃣ 💠 آآآی شربته ... 😂 💠🔅💠 🔸از تمرینات قبل از عملیات برگشته بودیم و از تشنگی لَه لَه می‌زدیم. 🔹دم مقر گردان چشممان افتاد به دیگ بزرگی که جلوی حسینیه گذاشته شده بود و یکی از بچه‌ها با آب و تاب داشت ملاقه را به دیگ می‌زد 😋 و می‌گفت 👇 آی شربته! آی شربته!... 😄😇 🔸بچه‌ها به طرفش هجوم آوردند، وقتی بهش نزدیک شدیم دیدیم دارد می‌گوید 👇 🌷🌼🌷 آی شهر بَده!... آی شهر بَده!!! 😂 𑹅معلوم شد آن قابلمه بزرگ فقط آب دارد و هر کس که خورده بود ته لیوانش را به سمتش می‌ریخت. 😝 🔹یکی هم شوخی و جدی ملاقه را از دستش گرفت و دنبالش کرد 😉😄... ⭕️ ✨ 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f