خدایا به من معرفتی دِه تا امام خویش را بشناسم و بصیرتی دِه تا آنچه را باطل است در لباس حق، تشخیص دهم و آنچه را دوست بدارم که امامَم دوست دارد :') ✨💫
-امامزمان(عج)
ریحانهیخلقت 🌸
🌱یوسف با حالت بغض گفت:
میدونی اون شهیدی که موقع شهادت تنش پارهپاره میشه یعنی خدا خیلی عاشقشه💕
🌱یوسف
شاه رگش پاره شد...
دست چپش، پهلوی چپش...
وقتِ شهادت یازهرایی گفت و رفت...😔
#شهید_یوسف_فدایی_نژاد🌷
شهادت: سال ۱۳۹۰ ارتفاعات جاسوسان
در درگیری با گروهک تروریستی پژاک
#شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات
ریحانهیخلقت 💔🖤
همیشه که نباید جواب همه رو بِدی!
یه چیزایی رو باید بذاری خدا جواب بده🙃💜
همیشه که نباید همه چیز رو حل کرد!
یه چیزایی رو باید بذاری خدا حل کنه رفیق🤭♥️
امآمخمینے"ره" :
من در میانِ شـما باشم یا نباشم
بہ همہ ے شما وصـیت میکنم
نگذارید این انقـلاب بہ دستِ
نااهـلان و نامـحرمان بیفتد..🍃✌️🏻
دهه فجر مبارک 😍🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ریحانهیحلقت
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی،اسلامی)
@reyhaneyekhelghat
@taghvimehamsaran
✴️ چهارشنبه 👈 22 بهمن 99
👈 27 جمادی الثانی 1442 👈10 فوریه 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🇮🇷سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران ۱۳۵۷
⚫️ شهادت سلطان علی بن محمد باقر علیه السلام در اردهال کاشان " ۱۱۶ هجری " .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
📛 صدقه صبحگاهی رفع نحوست است .
👶 مناسب زایمان و نوزاد زیبا و خوشرو و روزی دارخواهد شد . ان شاءالله
🚘مسافرت :مسافرت خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد .
🔭 احکام نجوم.
🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ امور زراعی و کشاورزی .
✳️ درختکاری .
✳️ ختنه و نام گذاری نوزاد .
✳️ شرکت زدن و امور مشارکتی .
✳️ بنایی و تعمیر خانه .
✳️ و معامله خانه و آپارتمان نیک است.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، امکان سقط شدن چنین فرزندی وجود دارد .
💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث ایمنی از ترس می شود .
💇♂💇 اصلاح سر وصورت باعث پشیمانی می شود.باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما درتلگرام و ایتا بپیوندید.
😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 28 سوره مبارکه " قصص" است .
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین ...
و مفهوم آن این است که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی.ان شاء الله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
قم:انتشارات حسنین علیهما السلام
ادرس:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
09032516300
0912 353 2816
025 377 47 297
📛
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
در بهار آزادی... ✌️ جای شهدا و علما خالی... #دهه_فجر #الله_اکبر #انقلاب_مردم ریحانهیخلقت 🌿🌸
دربهارآزادی
جایحاجقاسمخالی :)
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_دوم ٢ 💠 بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سوم 3
💠 دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از #سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!»
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!»
💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچهها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این #مبارزه تو هم کنارم باشی!»
سقوط #بشّار_اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام که همان اندک #عدالتخواهیام را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از #تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه #اردن بودیم.
💠 از فرودگاه اردن تا مرز #سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان #درعا است و خیال میکردم بههوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان #جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از #آشوب شهر لذت میبرد.
💠 در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!»
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟»
💠 بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و #اعتراض کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمیتوانستم اینهمه خودسریاش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!»
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش میزنن و آدم میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟»
💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی #محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانههایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!» و هنوز #عاشقانهاش به آخر نرسیده، در خانه باز شد.
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بیقوارهتر میکرد. شال و پیراهنی #عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!»
💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم و نمیفهمیدم چرا هنوز #محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم.
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :«#ایرانی هستی؟»
💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خندهای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً #رافضی هستی، نه؟»
و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی #شمشیر پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه میگوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رمان_دمشق_شهر_عشق 👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4219797527C75859c9b98