سعودی ها و صهیونیستهای ملعون مارو از چی میترسونید؟
زمانی که نصف #عراق دست داعش بود به شوق شهادت پیادهروی اربعین رو میرفتیم! اغتشاش درست کردید که مارو بترسونید .
بیشترین اعتراض ها تو شهرهای شیعه نشین عراق مثل کربلا،نجف و... به خاطر اوضاع اقتصادی و معیشتیه در حالی که شیعیان تو ایام اربعین با همه دارایی شون زوار رو پذیرایی میکنن!
چه پاسخی برای این تناقض آشکار غیر از توطئه فتنه سعودی وجود داره؟
#حب_الحسین_یجمعنا
#الحسین_یجمعنا
#اربعین
#عراق
@ReyhaneYeKhelghat
#رمان_طواف_و_عشق #پارت8
هومن تند گفت:
- چه پیشنهادي؟؟!!
- خب... من خونواده تورو هم خوب مي شناسم خونواده اقاي فتحي رو هم...
به هر دو خونواده به اندازه چشمام اعتماد دارم... فكر کردم بشيه بایه صیغه
محرمیت بین تو و خانم فتحي این مشكل رو حل کرد...
هومن مي خواست لب به اعتراض بگشاید که اقاي کمالي گفت:
- نه صبرکن... من از طرف خودم و خانم فتحي قول مي دمکه هیچ مشكلي
براي تو پیش نیاد... هر چند در این روابط اسیب اصلي رو خانوما متحمل مي
شن نه اقایون ... ولي خب من به تو اعتماد که نه اعتقاد دارم... تو اون یه ماه
سفري که باهم داشتیم بهم ثابت شد که چقدر مي ش هروت حساب کرد!!!...
براي همین از نظرمن تو بهترین گزینه اي برا این موضوع...
هومن متفكر دستي به موهایش کشید وگفت:
- چرامن؟!!... کس دیگري نیست که...
اقاي کمالي مابین کالام او پرید وگفت:
- گفتم که تو از هر نظربرای این کار مناسبي... کس دیگري هم نیست ... یعني
تو گروه این دفعمون غیر از تو مرد مجردي نداریم... هرچند اگر هم بود من
دست گل اقاي فتحي رو دست هرکسي نمي سپردم....
- اخه براي صیغه محرمیت نیازي به مجرد بودن نیست... ببخشید ولي حتي
خودتون هم مي تونید...
اقاي کمالي که با تجربه چند ساله و زیرکي خاص خود سعي مي کرد رشته
کالام را در دست خود بگیرد دوباره حرفاو را ناتمام گذاشت:
- ببین اولا نمي شه در این مورد به هرکسي اعتماد کرد. ثانیا من زن دارم بچه
دارم ... حتي عروس هم دارم مي دوني که... درسته قراره این م ساله پوشیده
بمونه ولي اگه یه زماني بنا به هر دلیلي رو شد... خودت خوب مي دوني که
چه بازتابي در خانه من پیدا مي کنه... و من راضي به این کار نیستم ... یعني
نمي تونم بخاطرکمك به یكي دیگه زندگي خودم رو دچار چالش کنم... و به
عقیده من اصالا درست هم نیست... اما در مورد تو من بارها باها حرف زدم
و تو تاکید کردي که نمي خوای هیچوقت ازدوج کني پس مشكلي هم برات
پیش نمي یاد... اگه هم به فرض یه روزي خواستي ازدواج کني و اگه موضوع
رو شد من به هرکسي که بخواي توضیح مي دم...
هومن که در بدر به دنبال حل مشكل بود تا از ان وضعیت ناخوشایند رها شود
؛
گفت:
- یعني هیچ کسي نیست که همراهیش کنه حتي یه محرم؟!
- نه اگه بودکه من اینجا ننشسته بودم تا تورو راضي کنم!!!
- خب مي تونه بعدا بره مجبورکه نیست؟
- اره مي تونه بعد بره... مثال بعد 17 سال که 45 ساله مي شه... اون همش
28 سالشه!!!
و جمله اخرو با تاکید گفت هومن متاسف سري تكان داد وگفت:
- برا بیوه شدن خیلي جوونه!!!
- اره... روش فكرکن... ثواب داره...
- با خودش هم در این مورد حرف زدین؟
- یه کم... در مورد تو مطمئن نبودم... کس دیگري رو هم نمي تونم جایگزین
کنم برا همین زیاد امیدواري بهش ندادم ... گفتم بیا ببینیم چي مي شه!...
- پسرش چند ساله است؟
- حدود 4 یا 5 ساله باید با شه!!... همین پسري که دا شت مسجد رو مي
ذاشت سرش!
هومن با تعجب گفت:
- منظورتون طاها هست؟
- اره اسمش طاهاست...
پس دیده بودش... اما به چهره اش نگاه نكرده بود... اصلا چه اهمیتي
داشت!!...
هومن پرسید:
- مگه با صیغه محرمیت مي تونه بره؟عقد دائم نمي خواد؟
- اگه قبول کني... عقد موقت کاملا قانوني و محضري خواهد بود... در این
صورت مشكلي پیش نمیاد.
- اجازه بدین کمي راجع بهش فكرکنم!
- حتما... ولي تا فردا بیشتر وقت نداري... چون باید تكلیف رفتن یا نرفتنش
تا فردا مشخص بشه... وقت زیادي نداریم...
- بسیار خب... اجازه مرخصي مي دید؟
- خواهش مي کنم به حاج اقا رستگار سالم برسون... تا فردا منتظرمي مونم
اگه تماس نگرفتي یعني موافق نیستي ...
سوارماشین شد مي بایست سري به بیمارستان مي زد ... بیمار داشت... تمام
فكرش پیش حرفهاي اقاي کمالي بود ... اصالا به او چه که یكي نمي تواند به
مكه برود... اقاي کمالي روي چه حسابي به او این پیشيينهاد را داده بود...
دوست نداشت خود را در دردسر بیاندازد ... سري راکه درد نمي کند دستمال
نمي بندند...
پوف کلافه اي ک شید ... یعني بگوید نه؟... یعني را ست را ست بیا ستد در
مقابل اقاي کمالي و بگوید نه؟... نه بابا لازم نبود نه بگوید ... همان که زنگ
نزند کافي است... ولي بعد چه؟... تمام طول سفر راکه با اقاي کمالي رو در
رو خواهد بود... بعد عمري یه خواهش ازاوکرده بود... ان هم چه خواهشي!!!
... مزخرف بود!... قبول کند ؟... نكند ؟... خوب گفته اند مار از پونه بدش
میاد دم در خونش سبزمي شه!!!... حالا با این وضع چه تصمیمي مي بایست
مي گرفت...
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
#رمان_طواف_و_عشق #پارت8 هومن تند گفت: - چه پیشنهادي؟؟!! - خب... من خونواده تورو هم خوب مي شن
#رمان_طواف_و_عشق #پارت9
اقاي کمالي گفته بود هیچ مشكلي برایش پیش نمي اید ... شاید حق داشت...
اما... اما به هیچ عنوان تمایلي نداشت تن به این عمل بدهد... صييیغه!!!...
همین یهکارش مانده بود!!!...
ولي چه پسربامزه اي داشت!!! ... همیشه ازبچه ها خوشش مي امد... ازبچه
هاکه پاك اند و معصوم... که تمام دغدغه فكریشان داشتن اسباب بازي جدید است و دنیایشان پدر و مادرشان... طاها براي بي پدر شدن زیادي بچه بود...
خب که چه؟!!! ... چه ربطي به او دا شت ... نه ندا شت... ا صال ربطي به او
ندا شت... اگر به فرض قبول کند چه مي شود؟!... هیچ... او که نمي خواهد
ازدواج کند... مشكلي که برایش ایجاد نمي کند... تازه به فرض... ان هم یك
درصد...
نرو...
اگر همین الان کسي به او زنگ بزند و بگوید نمي تواني به این سفربروي چه
حالي مي شود؟... صد درصد حال جالبي نخواهد داشت!!... اگربگویند ده
سال ... نه هفده سال حق نداري بروي چه؟... خب زمین که به اسمان نمي
ر سد!!!... مي شود نرفت!!!... اما نمي توان ست به خود دروغ بگوید ناراحت
مي شد...
در مقابل بیمارستان توقف کرد... کي رسیده بود؟!! همه راه را در فكر بود ...
اما بي نتیجه به جواب اره یا نه نرسیده بود... با سر سالمي به نگهبان داد و
ماشین را داخل برد... بیمارستان...
ایستاد...ای
ستاد و نگاهي به ساختمان بیمار ستان انداخت چقدر اینجا امده
بود؟!!... بارها ...
****
درمقابل بیمارستان ایستادونگاهي به دختر ها انداخت... هیچ لزومي نداشت
سه دختر را بردارد و تلپ تلپ با خود به داخل ببرد ... ان هم بیمارستاني که
همه او را مي شناختند ... کمك هم اندازه دارد !!! ... زحمت این چند قدم را
هم باید خودشان بكشند...
بدون اینكه به عقب نگاه کند گفت:
- بفرمایید این هم بیمارستان...
یعني پیاده شوید ... مزاحمت بیش ازاین مانع کسب است!!!... یاال زودباشید
کهکار دارم!!!...
شیدا درب عقب را بازکرد و پیاده شد:
- باعث زحمت شدیم... ممنون ازتون
- خواهش مي کنم ...
وسعي کرد در چشمانش ننگرد... بقیه دختر ها هم با تشكري کوتاه پیاده
شيدند... پا روي گاز گذاشيت و بدون معطلي حرکت کرد... اگر عرفان مي
فهمید چه کرده کله اش را مي برید... با این فكر خنده اش گرفت... مي
دانست حاال در ذهن خبیث این دوستش چه خبر است!!!... عرفان بود دیگر
... چه مي شد کرد؟!!!.... بدون شك با گفتن این حرف به عرفان یك پس
گردني حسسسابي نوش جان مي کرد... پس امروز مالاقات بي مالقات... اقا
عرفان... حاال یه امروز رو بمون تو خماري... بادیدن شيماره عرفان که روي
موبایلش روشن و خاموش مي شد خنده اش پررنگ تر شد...
فرداي ان روز قصد داشت به دانشگاه برود... هدیه ول کن نبودکه من چند جا
کار دارم باید مرا ببري!... از دست این خواهرش ... یكبار موقع رانندگي
کوبیده بود به ما شین جلویي... دیگر د ست به ما شین نمي زد ... البته نه که
نزند... رانندگي نمي کرد... هرچه مي گفت... خواهرمن یه بار تصادفکردي
دیگه ... گو شش بدهكار نبود که نبود... بدبختي اینجا بود که تازه نامزد کرده
بود و هزار تا کار دا شت... یك روز هرچه شگاه ... یك روز خرید ... خال صه
هومن هرروز هرروز راننده شخصي شده بود...
- هدیه زود باش ... ببین اگه استادم بره من مي دونم و توها...
- چته تو... اومدم... هفت ماهه بدنیا اومدیا...
وقتي هم که سوار شد دگمه هاي روپوشش باز بود... رو سریش را هم هنوز
مرتب نكرده بود...
- خب حرکت کن دیگه...
- اولا لطفا... ثانیا با این سرو وضع...
- چمه مگه؟!
- هدیه... ازدست تو... دگمه هات رو ببند... این روسري رو هم یه گره بزني
بد نیست ها...
- فضولیش به تو نیومده... راه بیوفت!
هومن ترمزدستي راکشید وگفت:
- اصال من جایي نمي رم ... منصرف شدم ... پیاده شو...
هدیه با حرص گفت:
- ببین هومن ... عجله دارم ... ها ... خب بیا...
و با این حرف دگمه هایش را بست و وروسریش را کمي جلوتر کشید و گیره
زد...
- خدا بهداد زنت برسه... توکه مي دوني من با این وضع پیاده نمي شم... چرا
گیر بیخود مي دي ؟
هومن حرکت کرد وگفت:
- خب اونطوري سوار هم نشو ... حاال زد و همین دم در با دو تا همسایه رو
در رو شدي...
- ببین بچه... ناسالمتي من ازت بزرگترم!
- اي خدا چي مي شد من اولي بودم این دومي !!...
هدیه خندید وگفت:
- شنیدي میگن در هرکار خدا حكمتیه!!!...
هومن لب باز کرد تا جوابي دهد که صداي موبایلي از صندلي پشتي به گوش
رسید... هدیه متعجب نگاهي بهعقب انداخت وگفت:
- این گوشیه کیه؟
- نمي دونم ... شاید مال یكي از دوستامه مونده ...
هدیهدگوشي را برداشت وگفت:
ا... کدوم یك از دوستاي شماگوشیش صورتیه؟؟؟
میگویند:
مادر را ببین👀
#دختر را بگیر😋
اما
من میگویم:
دختر را ببین👀
مادر را #ستایش ڪن😍😌
.
#قربان_عزیزے_ڪہ_تو_را_با_حجابت_ڪرده_است
#حجابــ_یعنے_امنیتــ
@ReyhaneYeKhelghat 😊
#پروفایل #مذهبی #امام_زمان_عج
✨|اگــر خــریــدنـے بود مےخـریـدم
آمـدنـٺ را بہ جــان...♡|
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
❅ঊঈ✿🍃✿ঈঊ❅
@ReyhaneYeKhelghat
🌷🍃
🍃
#چفیه
یادمان باشد
گنـــــاه ڪه ڪردیم
آن را به حساب #جوانے نگذاریم،
میشود جوانے ڪرد⇩⇩
《به عشــــق #مهدے_عج》
و به #شهادت رسید⇩⇩
《فــــــــداے #مهدے_عج》
°•{غریـــــب طوس
#شهید_احمـــــد_مشلـــــب🍃🌹}•°
• @ReyhaneYeKhelghat
✨
استاد پناهیان:
☘کربلا دیگر یک زیارتگاه نیست.
کربلا قرارگاه سربازانحضرتمهدی
(ارواحنا له الفداء) است.
کربلا آمادگاه منتقمان خون
اباعبدالله الحسین است ...
#یالثارات_الحسین 💔
/ʝסíꪀ➘
|❥ @ReyhaneYeKhelghat
🔹 سلام خدمت اعضای محترم 🔹
-----------
به لطف خدا ❤️و امام حسین علیه السلام❤️
امسال بنده هم عازم هستم( ان شاءاللّه) تو این مدتی که نیستم کانال به فعالیت خودش ادامه میده و این سفر باعث قطع فعالیتمون نمیشه ؛ رمان هم در حال تایپه دوستان...
خیلی ممنون از همراهیتون😘😍❤️
✅ شعری که امام خامنه ای خطاب به شهدا خواندند و گریه ی جانسوزی کردند؛😔
ما سینه زدیم و بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند😔
🔴خطاب به آقا در جواب شعری که خواندند:
از اشک شما ارض و سما باریدند
بر آه شما انس و ملک نالیدند
گفتند همه "فدای اشکت آقا"
تصویر شما را شهدا بوسیدند
آقا خودتان حضرت خورشید هستید
از نور شما ستاره ها تابیدند
در مجلس خوبان شهدا هم بودند
اما همگان گرد شما چرخیدند
از اول و از آخر مجلس، شهدا
آقای جهان سید علی را چیدند.
🔴جانمان فدای #رهبر م سیدعلی...
@ReyhaneYeKhelghat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ📽
🎉مژده! شما همین الان سرباز امام زمان(عج) هستید!
➕ دلایل
👈🏻 باور میکنید آرزوتون برآورده شد؟
@ReyhaneYeKhelghat
👆مارو به دوستانتون هم معرفی کنید 😍
#چادرانه
در مسیــر ڪربلا🕌
چــــادرت را محڪم بگیــر
و زیـنب(س)، را یــاد ڪن..
هــر چه محڪم میگــرفت
محڪمتر میــزدند ...😔
#اربعینیها_التماس_دعــا
@ReyhaneYeKhelghat
امروز در این خـــــیابان ها
دختر با حـــــيا بودن سخت است ...
سخت نه خیلے سخت ...
گویے اڪثر مردم مے خواهند با نگاه هایشان
چادر از سرت بڪشند ...
و تو محڪم تر چـــــادرت را میگیرے
از ڪنار یڪ عده ڪه رد میشوے حرف هایے
مے شنوے ســـــرشار از قضاوت ...
قضاوت هاے نادرست ❌
غمگین نشو اے بـــــانو
سربازے " مـــــهدے فـــــاطمه(س) "
بودن این سختے ها را هم دارد
جـــــنگ ما تمام شدنے نیست
جـــــنگ روانے میان حـــــق و باطل 💠
#چـــــادرے_ها_دختـــران_زینـب_اند
. @ReyhaneYeKhelghat
#حرف_حساب!
#حاج_حسین_یکتا:
دنـیا دنیاے تیپ زدنـہ!
فقط مهم اینه که #کی
#برای_کی تیپ میزنه؟...
@ReyhaneYeKhelghat
+ می گفت اگر تصمیم گرفتی تغییر کنی
مثلا چادری بشی
۴ تا مرحله رو باید پشت سر بزاری
۱_تمسخر: وقتی اولین بار با چادر دیده میشی،مورد تمسخر قرار میگیری و با انواع جملات روبه رو میشی☹️
۲_سرزنش:
اکثرا سرزنشت میکنند که چادر بده و فلان و بیسار😕
۳_ سوال :
سوال پرسیدنا شروع میشه
مثلا چیشد چادری شدی ؟؟🤔🤔
۴_ پذیرش
در اخرین گام میپذیرنت
#ریحانه_خلقت
اگه هدفت جدی باشه و کم نیاری تموم✨ این مراحل ۳ ماه تا ۱ سال طول میکشه
بستگی به اراده ی خودت داره👌
کم نیار چون خدا هواتو داره♥️ و حضرت زهرا(س) بهت افتخار میکنه😍
@ReyhaneYeKhelghat
به مابپیوندین👆
╔═════ ೋღ
بِسْمِ رَبِّ الزَّهراءِعَلَيْها السَّلام❤️🌸
آغازمی ڪنيم 🌸
لَبَّیڪ ِ یا زینب🙏🌺🍃
🌸ღೋ ═════╗
کد دستوری ستاره ۵۰۰ مربع
*500#
🏴 سامانهٔ اعلام وضعیت ویژهٔ زائرین اربعین! *(بدون نیاز به اینترنت و کاملاً رایگان!)*
📣 *ـ دقیقاً کجایی؟ ـ من اینجام، منو گم نکنید!*
توی سفر اربعین، بین ستونها و شلوغی جمعیت، گوشی آنتن نمیده و آشنات رو هم گم کردی. چه میکنی؟ دیگه لازم نیست وایسی تا *ازین ستون به اون ستون فرج بشه.* فقط کافیه که در *سامانهٔ اعلام وضعیت،* (کاملاً رایگان و بدون نیاز بهاینترنت)، *وضعیت* خودت رو ثبت کنی و بگی عمود چندم هستی یا در چه حالی. *آشنات هم با واردکردن شمارهت از مکان و حالت باخبر میشه و راحت به هم میرسید!*
✅ به کمک سامانهٔ اعلام وضعیت که با همت ستاره ۵۰۰ راهاندازی شده، زائرین دیگه لازم نیست سیمکارت عراقی بخرند و با همون سیمکارتهای همراه اول یا ایرانسل خودشون، میتونند از مکان و حال همدیگه باخبر بشند.
*500#
@ReyhaneYeKhelghat
به مابپیوندین👆(درایتا)
🔻مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه آکسفورد پس از آنکه از ورود دانشجویان دختر بدون جوراب ممانعت به عمل آمد به تأخیر افتاد!
🔹 دانشگاه آکسفورد بار دیگر قوانین سخت خود را درباره پوشش به دانشجویانش یادآوری کرد. این اتفاق در پی ممانعت از ورود دانشجویان دختری که کفش پاشنه بلند بدون جوراب پوشیده بودند به مراسم فارغ التحصیلیشان افتاد.
🔹 در ایمیل به دانشجویان تأکید شده در مراسم فارغ التحصیلی لباس فرم تعریف شده پوشیده شود. مواردی که تخلف در پوشش محسوب میشوند شامل «حضور با ساق پای برهنه، پوشیدن جوراب یا جوراب شلواری غیر از رنگ مشکی، کفش و لباس رنگی» میشود.
🌐منبع:
https://tinyurl.com/y5uz4kgs
@ReyhaneYeKhelghat 😉
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
🔹 سلام خدمت اعضای محترم 🔹 ----------- به لطف خدا ❤️و امام حسین علیه السلام❤️ امسال بنده هم عازم هستم
سلام ... با عرض پوزش؛ خبر رسیده که به خاطر اغتشاشات اینترنت تو عراق قطعه (به جز بانک ها😂)... شاید در این دو هفته خیلی به سختی بشه پست گذاشت... لطفا لفت ندید دیگه😭
الان درحال خروج هستیم و ان شاءالله دعاگوی همتون هستیم😉
سلاحی من دارم اونم از جنس زینبی🙃
دشمن دیوونه شد از این اراده ی قوی☘
برای اثبات عشقم بزار این و بگم
میدم جونم ولی این چادرم و نمیدم..
منم مدافعم برا حجاب زینبی 🌷
بالا باشه سرم جلوی همسر علی(ع)🌹
بی بی قبول کنه بشم یار سیدعلی💫
@ReyhaneYeKhelghat