eitaa logo
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
747 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
345 ویدیو
50 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم... تفسیرِ نورِ آقای قرائتی هر روز یک آیه، در ابتدای روز، میان روز یا انتهای روز گوش میدیم🙂 اگه وقت ندارید، چند تا استوری کمتر ببینید حتما وقت میکنید یک ربع واقعا زمان زیادی نیست😊😉🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
‏⟨ کاش آدما یکی مثل خودشون گیرشون بیاد˘˘⟩ ریحانه‌ی‌خلقت 🍊
اگر انسان بندگیِ خدا را انتخاب‌ کرد و طالب‌ خدا شُد و محبت‌ او در وجودش‌ نفوذ کرد و‌ سراسر قلبش‌ را گرفت؛ خواستی‌ جز خواست‌ خدا ندارد...! ریحانه‌ی‌خلقت 🌸
رّبُّکُم أَعلَمُ بِکُم.. خدا مارو بلده! حتی بهتر از خودمون :) +به سمتش فرارکنیم!♡ ریحانه‌ی‌خلقت 🌼
✅🔻پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «مَنْ صَلّي بِاللَّيْلِ حَسُنَ وَجْهُهُ بِالنَّهارِ»؛ 🦋كسي كه در دل شب نماز بخواند، صورت او در روز مي‌شود.🤩 🙂☝️🏻در روايتي، بيان شده كه چهره آنان چنان نوراني مي‌شود كه هر كس به آنان نگاه كند، شيفته‌شان مي‌شود. اين نور، مثل نور الهی است كه انسان را مذب می كند. 😇 ✍🏻از امام سجاد عليه السلام ـ پرسيدند: «ما بالَ الْمُجْتَهِدينَ بِاللَّيْلِ مِنْ اَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً؟ قالَ: لِاَنَّهُمْ خَلَوْا بِرَبِّهِمْ فَكَساهُمُ اللهُ مِنْ نُورٍ»؛**🍁🍂 ✔️چرا آنان كه در دل شب تهجد دارند،‌ داراي صورتهاي زيبایی هستند كه در ميان مردم به طور كامل مشخص و پديدار است؟🧐 ✅ امام ـ عليه السلام ـ فرمود: 💫چون آنان با پروردگار خود خلوت كردند، پس خداوند آنان را از نور پوشانيد😍😍 منبع📜 التهذيب، ج 2، ص 119.  وسائل الشيعه، ج 8، ص 157. ریحانه‌ی‌خلقت 🌼🌙
(تقویم همسران) ⬅️ اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانال های تقویم نجومی ، اسلامی. ✴️ یکشنبه 👈 19 بهمن 1399 👈24 جمادی الثانی 1442👈 7 فوریه 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . ✈️ روز نیروی هوایی . 🌙🌟 احکام دینی و اسلامی . 📛 دیدار ها خوب نیست و ثمر ندارد . 👼 زایمان خوب نیست . ✈️ مسافرت : مسافرت خوب نیست و خوف حادثه دارد در صورت ضرورت همراه صدقه باشد . برای پیوستن به کانال ما کلمه" تقویم همسران" را در تلگرام و ایتا جستجو فرمایید . 🔭 احکام نجوم . 🌗 امروز برای امور زیر خوب است . ✳️ امور بازرگانی و تجارت . ✳️شروع به کارها و فعالیت و اغاز شغل. ✳️شرکت زدن و امور مشارکتی . ✳️ ختنه نوزاد . ✳️ جابجایی و نقل و انتقال . ✳️ و آغاز تعلیم و تعلم نیک است. 📛 ولی فروش جواهرات . 📛 فروش حیوان . 📛 و قرض و وام خوب نیست . 🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. 💑مباشرت و مجامعت.مباشرت امشب (شب دوشنبه)،فرزند به قسمت و تقدیرش راضی باشد .ان شاء الله ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، اصلاح امور می شود . 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری ، باعث دفع صفرا می شود . 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 25 سوره مبارکه " فرقان" است . و یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا .... و چنین استفاده میشود که خواب بیننده را امری ناخوش و خصومت و گفت و گویی ناشایسته ببیند صدقه بدهد تا رفع بلا شود . ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید...... @reyhaneyekhelghat @taghvimehmsaran 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ب بامیدپرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸 📚 منابع مطالب کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 025 37 747 297 09123532816 📛📛📛
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
صَباحاًاتَنَفَسُ‌بِحُبِ‌الْحُسین :)
تفسیر نور (تفسیر قرآن)🌱💚
مراقب امام حسین قلبتون باشید :)
تو‌دورھ‌‌ترامپ‌آمریڪا‌پرست‌ها‌ مُدام‌میگفتن ... یا‌جنگ‌میشھ یامذاڪرہ‌میکنیم:/! ترامپ‌رفت‌بہ‌زبالہ‌دونۍ‌تاریخ! و‌همونۍ‌شد‌ڪہ‌حضرت‌آقا‌‌گفتن↶ "نہ‌جنگ‌میشود‌و‌نہ‌مذاکره‌میکنیم✌️🏽" -این‌از‌عزت‌و‌ا‌ستقلال‌انقلاب‌اسلامیھ'! ریحانه‌ی‌خلقت 👌💪
🌹﷽🌹 ❤️ از امروز با عاشقانه‌ای متفاوت در دل بحران و و با یادی از شهدای در خدمت شما خوبان هستیم 🌹هر روز یک قسمت تقدیم خواهد شد 🌺 کانال مارو به دوستانتون هم معرفی کنید 🌙😊 بیوکانال‌چک‌شود... 🙃 @reyhaneyekhelghat
✍️ ❤️🌿 ١ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: ریحانه‌ی‌خلقت 🌿🌼