eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
25.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
7 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! 🌹داستان هامون براساس واقعیت می‌باشد کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/594149760C83b845a7b3
مشاهده در ایتا
دانلود
💠پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : 🔥از نشانه هاى شقاوت عبارتند از: 🔥 خشكى چشم برای گریه و طلب مغفرت، 🔥 قساوت قلب، 🔥حرص شديد در طلب دنيا 🔥و ادامه دادن به گناه. 📚تحف العقول صفحه ۴۷ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
یه خانومی تعریف می کرد: امروز با دخترم بودم. نشسته بودیم تو سالن رادیولوژی. منتظر بودیم‌ اسممونو صدا کنند. فقط من و دخترم بودیم و یک خانوم و دختر کوچولوش، بقیه ی خانوما اکثراً بی حجاب بودند و چند تا بدحجاب. یهو یه آقایی وارد شد با تیشرت و کلاهِ قرمز و شلوارِ جین؛ (تیپی که ظاهراً مذهبی نبود)، یه نگاهی به جمع انداخت و رفت سمتِ سوپر مارکتِ روبروی سالن خرید کرد و برگشت. اومد سمتِ دخترم و یه شکلاتِ تک تک بهش داد و با صدای بلندی که همه بشنون، گفت: بیا دخترِ خوب ! این بابتِ قشنگ و متانتت.😊 همین جمله رو به اون دختر هم گفت و شکلات داد و نشست. سالن، چند لحظه هنگ بود. دو سه نفر شالشونو کشیدن رو سرشون، بقیه سرشونو انداختن پایین. خیلی حرکت جالبی بود مخصوصاً برای آقایون که یه غیرِ مستقیم و دوستانه بود.👏 🌺قشنگتر از اون، حسِ افتخار و زیبا بودن و اعتماد به نفسی بود که این دو تا بچه با چادرِ مشکی (بین اون همه زنِ رنگارنگِ ظاهراً زیبا) به دست آوردند. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
یه خانومی تعریف می کرد: امروز با دخترم بودم. نشسته بودیم تو سالن رادیولوژی. منتظر بودیم‌ اسممونو صدا کنند. فقط من و دخترم بودیم و یک خانوم و دختر کوچولوش، بقیه ی خانوما اکثراً بی حجاب بودند و چند تا بدحجاب. یهو یه آقایی وارد شد با تیشرت و کلاهِ قرمز و شلوارِ جین؛ (تیپی که ظاهراً مذهبی نبود)، یه نگاهی به جمع انداخت و رفت سمتِ سوپر مارکتِ روبروی سالن خرید کرد و برگشت. اومد سمتِ دخترم و یه شکلاتِ تک تک بهش داد و با صدای بلندی که همه بشنون، گفت: بیا دخترِ خوب ! این بابتِ قشنگ و متانتت.😊 همین جمله رو به اون دختر هم گفت و شکلات داد و نشست. سالن، چند لحظه هنگ بود. دو سه نفر شالشونو کشیدن رو سرشون، بقیه سرشونو انداختن پایین. خیلی حرکت جالبی بود مخصوصاً برای آقایون که یه غیرِ مستقیم و دوستانه بود.👏 🌺قشنگتر از اون، حسِ افتخار و زیبا بودن و اعتماد به نفسی بود که این دو تا بچه با چادرِ مشکی (بین اون همه زنِ رنگارنگِ ظاهراً زیبا) به دست آوردند. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️از دعاهای امیرالمومنین علیه‌السلام: 🔸خداوندا! ظهور او را پایان غم‌ها قرار ده، و با دستان او آشفتگی امّت را سامان ببخش! 🔹اللَّهُمَّ فَاجعَل بَعثَهُ خُروجاً مِنَ الغُمَّةِ، وَاجمَع بِهِ شَملَ الامَّةِ 📚غیبت نعمانی، ص214. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅خانواده ات رو شاد کن... 🔰 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌷🌱 📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که با آمدنت حجّت را بر اهل زمین و آسمان تمام می کنی. سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین و آسمان غرق نور می شوند. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. 🤲 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
مامانم شروع کرد به تعریف کردن ما اومدیم خونه دیدیم تو خوابی یک ساعت دو ساعت سه ساعت هرچی صدات کردیم
اصلا فرصت رفتن نبود بابام ما رو دید و واویلا شد اول اونو زد بعد منو بعد مادرم رو هل داد و ... باز ما دور شدیم دلم به نامه های یواشکی خوش بود به خودم دلداری میدادم که قولش قوله که میخامش که میخادتم، 😔 به تماس های یواشکی دلخوش بودم خودمو جلوی پدرم یه آدم دیگه جلوه میدادم چون اگه ناراحت بودم دوبرابر میشد سختگیریش تا اینکه بهم گفت برو یزد پیش عمت حال و هوات عوض بشه، از یک طرف خیلی خوب بود از یک طرف نه خوب بود چون میتونستم تا سرحد مرگ تلفنی حرف بزنیم بد بود چون روزی یکبار از دور نمی دیدمش گفتم دارم میرم یزد قرار شد یه عکس از خودش بهم بده تا داشته باشم چون من بشدددددت آدم احساسی بودم و هستم یه دختر همسایه ۵ ساله داشتیم، خیلی زرنگ بود و شیطون بلا هماهنگ کردم این رو میفرستم مغازه تو بهش عکس بده تا دستم برسه، دل تو دلم نبود چند ساعت دیگه بلیط داشتم دیدم دختربچه داره از دور میاد و خندونه گفتم ناقلا این پولا رو کی بهت داده گفت وای یه پسره خیلی خوشتیپ 😂😂 گفتم ای بدجنس بعد دست کردم تو جیبش عکسها رو ورداشتم گفتم به کسی نگی! گفت نه خودم میفهمم چی به چیه🙈😂 گفتم باباااتو دیگه کی هستی!! خلاصه تایم رفتن بود یه لباس شیک پوشیدم قرار شد داداش ۱۲ سالم هم باهام بیاد همون کوچیکه که خیلی بهم وابسته بودیم، رفتیم ترمینال مامانم اینها چون گرم بود زود برگشتن خونه بهش زنگ زدم گوشی جفتمون نوکیا ساده قدیمی بود گفتم کجایی دارم میرم، گفت روبروت داشتم می دیدمش دست تکون دادم بوسیدمش از دور و در چند ثانیه اتوبوس حرکت کرد..😘🥺 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌷🌱 📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که با آمدنت حجّت را بر اهل زمین و آسمان تمام می کنی. سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین و آسمان غرق نور می شوند. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. 🤲 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🍏🍎🍏 💎امام علی علیه السلام : بر اثر معاشرت با نابخردان، اخلاق فاسد می شود و بر اثر همدمی با خردمندان، اخلاق به درستی می‌گراید. 📗میزان الحکمه، جلد۶، ص ۱۹۱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍏 ✨ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🔸یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری چنین می گوید: در زمانی که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم یک شب شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهای متعدّدی در دست داشت. از شیطان پرسیدم: این بندها برای چیست؟ 🔸پاسخ داد: اینها را به گردن مردم می افکنم و انها را به سوی خویش می کشانم و به دام می اندازم. روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در انجا قرار دارد کشیدم ولی افسوس که علیرغم تلاشهای زیادم شیخ از قید رها شد و رفت. 🔸وقتی از خواب بیدار شدم در تعبیر ان به فکر فرو رفتم. پیش خود گفتم: خوب است تعبیر این رویا را از خود شیخ بپرسم. از این رو به حضور معظم له مشرّف شده و ماجرای خواب خود را تعریف کردم. 🔸شیخ فرمود: ان ملعون (شیطان) دیروز می خواست مرا فریب دهد ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم. 🔸از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم و اتّفاقاً چیزی در منزل لازم شد که باید ان را تهیّه می کردم. با خود گفتم: یک ریال از مال امام زمان (عج) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است. انرا به عنوان قرض برمی دارم و انشاءاللّه بعداً ادا می کنم. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریداری کنم با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم؟ 🔸در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفته و از خرید ان جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و ان یک ریال را سرجای خود گذاشتم ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
☀️ ☀️ 💎امیر مومنان علی(ع)میفرمایند: پیش از ظهور قائم(ع)جهان دچار دو نوع مرگ می شود. 🏳🚩مرگ سفید و سرخ 🗡مرگ سرخ با شمشیر(اسلحه)است 🦠و مرگ سفید با طاعون (بیماری)است. 📚الغیبه ص۴۳۸ ح۴۳۰ ┄┄┅┅┅❅🌸❁🌸❅┅┅┅┄┄ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از‌ما‌که‌گذشت....💔 🏴🏴🏴🏴 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══