♡ هر روز تولدی دوباره و مبارک باد دیگری است تو می خندی و آغاز می شود صبح و لبخند می زند آفتاب و می شکفد جوانه های عشق....... جاری می شود دوست داشتن ها مهر و محبت ها و جان می گیرد  وجود زِ حسِ خوبِ عاشقانه ها و این زیباترین مبارکباد دنیاست.🌸 ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─

-خدایـا! تو تنهایی ولی من و تنها نذار غیر از تو کسی رو ندارم..♥️ -خدای‌من- ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

✔️ چرا خیلی‌ها احساس نیاز به امام‌ زمان علیه‌السلام و دعا و استغاثه‌ی جدی برای ظهور امام، نمی‌کنند، حتی بسیاری از علمای دینی ! #نیمه_شعبان #امام_زمان ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🌱❄️🌿 بابا ادامه داد : باید درمورد سوالت بگم که نه تنها روستا نیست اما اگه بخوایم از روستای سپهر درخواست ذغال کنیم فقط چهار ماه طول میکشه تا به دستمون برسه،😣😮‍💨 درضمن میدونی که خان اون روستا مرد درست کاری نیست، به ازای هر کیسه ذغال دو کیسه گندم میخواد!! رستم توی فکر رفت، منم خیلی تعجب کردم که گفت : من نمیدونم،اما فقط یه چیزو مطمئنم،اینه که صلحی در کار نیست!!🤨 رستم اینو گفت و جمع رو ترک کرد ،دو روز گذشت بابا همچنان سردرگم بود امید داشت تا حیدر خان برای صلح و پیشکشی بیاد اما دریغ از یک بار دیدار حتی یکی از اهالی روستای حیدر آباد هم حتی یک دانه گندم طلب نکردند!! بابا که خیلی کنجکاو شده بود یکی از پسر های جوان روستا رو فرستاد جاسوسی و فهمیدند که با روستای بهار تبادل کالا کردند و مقداری گندم گرفتند!🤔🙄 بابا اهالی روستا رو جمع کرد و بهشون هشدار داد تا این دوره سخت رو هم بگذرونند ولی مردم در گوشه و کنار ها اعتراض میکردند،!! رستم اکثر وقت ها عمارت نمیومد، کسی خبر نداشت کجاست و چیکار میکنه مامان که دیگه از این وضعیت خسته شده بود😣 تصمیم گرفت خودش دست به کار بشه و با هماهنگی بابا رفت به خاستگاری دختر عمه ام،ولی رستم خبری از این موضوع نداشت،!!🙄😕 من هم به نوبه خودم مخالف بودم چون دختر عمه ام واقعا آدم خودخواه و جاه طلبی بود،ولی بازم هر چی صلاحه رستم فردای خاستگاری برگشت خونه و وقتی از موضوع خبر دار شد هیچ واکنشی نشون نداد،حتی گفت کار خوبی کردید!☺️😊 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🌷 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) : ✍ اَلْكَلامُ كَالدَّواءِ؛ قَليلُهُ يَنْفَعُ، وَ كَثِيرُهُ قاتِلٌ. 🖌 سخن چون داروست ، اندکش سودمند و زیادش کشنده است. 📓 شرح غررالحکم ، ج۲ ، ص۱۵۹ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

✅استاد فاطمی نيا: ✍خداوند اصلا نمیخواهد بنده اش گناهی راکه مرتکب شده است به کسی بگوید، بعضی ها می آیند به مردم میگویند که من یک وقتی فلان گناه را مرتکب شده ام! چرا می آيي گناهت رامیگویی!؟ اگرگناهی کردی وپشیمانی، توبه کن! خداوند می بخشد. اصلا خدا دوست ندارد مومنین لکه دار شوند! شیوه ی خدا این است که همیشه زیبایی ها را ظاهر میکند؛ 🔹ازدعاهای خیلی عظیم القدر است که میفرماید : "یامن اظهرالجمیل و ستر القبیح" ای خدایی که زیبا راظاهر میکنی و قبیح را میپوشانی الان اگر ما در اجتماع آبرویی هم داریم ، برای این است که خداوند زیبایی های ما را ظاهر کرده است! اگر خداوند بدی های ما را ظاهر میکرد، آیا دیگر آبرویی داشتیم!؟ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

✍آیت الله مجتهدی تهرانی: من گاهی اوقات که غصّه ام می گیرد ، تسبیح را بر می دارم و شروع به استغفار می کنم. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🌱❄️🌿🌻 بابا هم که خیالش از این موضوع راحت شده بود راهی سفر شد گفت میرم و به روستای سپهر و سعی میکنم باهاشون به توافق برسم !!🤔😮‍💨 ولی رستم رو با خودش نبرد،گفت بهتره اینجا باشه تا یه وقت مشکلی پیش نیاد و به کار های عروسی برسه که وقتی بابا از سفر برگشت سریع عروسی بگیریم و قال قضیه رو بکنیم،!! رستم هم از خدا خواسته قبول کرد ، در نبود بابا عمه خیلی خودش رو دست بالا گرفته بود و از مهربونی مامانم سوءاستفاده کرد و کلی شرط و شروط ازدواج گذاشت🤦🏻‍♀ سودابه خیلی خوشحال بود، همش با رستم گوشه و کنار خلوت میکرد و درمورد چیزهایی حرف میزدند از همین الان معلومه که داره روی مخش کار میکنه، تقریبا هشت روز بعد خبر دادند بابا اومده همراه یک مهمان!! همه آماده شده بودند، ضیافت بزرگی به پا کردند، مامان اصرار داشت بهترین لباس و جواهراتم رو استفاده کنم! منم به حرفش گوش دادم،!وقتی رسیدند همه دور میز جمع شدیم مهمان بابا مردی همسن و سال های رستم بود،خوش قیافه و خوش هیکل بود به گفته ی رستم اون خان روستای سپهر بود،!🙁 سر میز متوجه شدم اسم خودش هم سپهره، اونشب اتفاق خاصی نیوفتاد ولی فردا ظهر بابا دستور داد همه توی سالن جمع بشند، حتی عمه و خانواده اش هم اومده بودند دلشوره ی عجیبی داشتم، نمیدونستم قضیه از چه قراره ولی دعا میکردم خیر باشه بابا سپهر خان رو به همه معرفی کرد و بعد گفت که قضیه گندم هارو حل کرده سپهر خان پنج تن گندم آماده کرده و فرستاده امروز و فرداست که به دستمون برسه ولی... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

✅پیاده‌روی‌های گروهی به مسجد جمکران را باب کنید شما اگر می‌خواهید ادبیات انتظار را ترویج کنید، این حال و هوای جمکران را در مردم زنده کنید. روی جمکران خیلی کار کنید. جمکران ساده نیست! پیاده‌روی‌های گروهی تا مسجد جمکران را باب کنید. مرحوم نواب صفوی در این مسیر، پیاده قدم می‌زد و اشک می‌ریخت تا خود را به مسجد جمکران می‌رساند. حال و هوا و سوز و گداز داشته باشید! انقدر انسان‌هایی هستند که به نظر شما یک انسان معمولی هستند، اما به حضرت نزدیکند. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💚✨💚 ✨💚 💚 🔴ستون دین ذات اقدس الهی جامعه را ستون دین می داند و اگر یک نظامی بخواهد مدیر یک مملکت باشد، باید بداند همان طوری که نماز ستونی دارد، سیاست های دینی ستونی دارد. وجود مبارک علی بن ابی طالب (علیه أفضل صلوات المصلّین) در آن عهدنامه معروف مالک اشتر که در نهج البلاغه آمده است، به مالک فرمود : «إِنَّمَا [ عَمُودُ ] عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛ مالک! در سیاست، در مدیریت و در حکومت دینی مردم ستون دین هستند؛ مبادا مردم را از مشورت، از رأی گیری و از دخالت در نظر جدا کنی! مدیریت تنها برنامه ریزی نیست، بلکه باید جامعه را هم به عنوان #ستون_دین بشناسد... . پس اولین سهم تعیین کننده در مدیریت، شناختن مردم است، حق مردم است، مال مردم است، آبروی مردم است و عِرض مردم است. ذرّه ای از کارهایی که با این اصول هماهنگ نباشد، مدیریت دینی نیست. #آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی 📚 سروش هدایت جلد9 ، ص265 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°